پرسش‌ پاسخ شمارهٔ ۸

  
  پاسخ پرسش‌های مطرح شده تا تاريخ  ۲۳ خرداد ۱۳۸۵

چنانچه تا تاريخ فوق پرسشی مطرح نموده‌ايد، می‌توانيد پاسخ آن را در زير دريافت کنيد.

 برای دريافت اين فايل صوتی که حاوي پاسخ پرسش‌ها با صدای محمدجعفر مصفا است، با كليد سمت راست ماوس بروي لينک موردنظر كليك كرده و Save Target As را انتخاب نمائيد.


 پس از دريافت فايل، آن را با هر برنامه‌ای که mp3 پخش می‌کند، مي‌توانيد بشنويد.

همچنين مي‌توانيد با کليک کردن دکمهٔ پخش، اين پرسش‌پاسخ را (بدون دانلود) گوش دهيد:





چنانچه احیاناً نتوانستید از روش‌های فوق استفاده نمایید، از پوشهٔ مربوط به فایل‌های پرسش‌پاسخ در یکی از سه آرشیو بزرگ سایت می‌توانید دانلود نمایید:












-----

متن فایل‌های صوتی پرسش‌پاسخ شماره ۸:

+   همچنین می‌توانید فایل PDF  این متن را از  ایـنـجـا  دریافت کرده و بدون اتصال به اینترنت از روی کامپیوتر خود مطالعه نمایید.

سوال 1: اگر خوردن گوشت مخرّب است پس چرا پزشکان این همه می‌گویند خوردن گوشت برای ارگانیسم مفید و لازم است؟ آیا اگر خوردن گوشت ایجاد ضرر در ارگانیسم و کیفیت آن می‌کند آیا به کودکان هم نباید گوشت داد؟ پزشکان می‌گویند هیچ چیز برای درمان کم‌خونی، پوکی استخوان و خیلی بیماری‌های دیگر به اندازه گوشت موثّر نیست. نظر شما چیست؟
مصفا: من نظر خاصی ندارم. من علم، مخصوصاً علم پزشکی را ارج می‌نهم.

سوال 2: پذیرش باورهایی که داریم به چه صورت است؟ به افکارمان هم مثل احساساتمان فقط باید نگاهشان کنیم؟
مصفا: اتّفاقاً تنها چیزی که ما گفتیم باید نگاهشان کرد، افکارند. برای این‌که من یک احساسی دارم، فرض کن احساس نفرت. این خود آن احساس نیست که برای من مسئله است. فکری که در شکل تعبیر درباره‌ی این احساس دارم، آن [است که] مسئله است. و برای این‌که آن مسئله‌ی تعبیر از بین برود، فکر را باید نگاه کرد.
- حتّی حالت خشم؟
مصفا: بله، باید نگاه کرد.
- یعنی آن حس مسئله نیست. آن فکری که پشتش است [مسئله است].
مصفا: احسنت. آخر خود خشم هم یک فکر انگیزه‌اش است.

سوال 3: چرا شما در کتاب‌ها صفات «حقیر» و «متشخص» را بیشتر از باقی صفات مثال می‌زنید؟
مصفا: برای این‌که خیلی روشن‌اند. خیلی افراد به این‌ها اهمیت می‌دهند. این [صفت]ها برای همه کس مطرح است.

سوال 4: آیه اوّل قرآن می‌فرماید: «این کتاب راهنمای باتقوایان است» یعنی اوّل باید باتقوا شویم تا بعد راه درست به ما نشان داده شود و بفهمیم چی به چیه. کتاب‌های شما و مولوی هم همین‌طورند. ابتدا بایستی به یک بلوغ و فهم و شعور برسیم تا بعد بفهمیم که مصفا و مولوی چه می‌گویند. آن‌گاه تازه شروع کنیم به حرکت در مسیر صحیح و به‌قولی بدون تفکز زائد باید [کتاب] «تفکّر زائد» را خواند که آن موقع هم دیگر نیازی به خواندن «تفکز زائد» نیست. هر کسی که از تفکّرات زائد رها می‌شود مثل مولوی و شما و کریشنامورتی شروع می‌کند به نوشتن کتابی در باب آگاه کردن مردم درباره‌ي این فاجعه در صورتی که کاری بس اشتباه است چون آب در هاون کوبیدن است خود شما وقتی آزاد شدید فهمیدید مولوی چه می‌گوید، مولوی وقتی رها شد فهمید حضرت علی (علیه السلام) چه می‌گوید. ما هم تا رها نشویم نمی‌فهمیم. «چون نظر پاک کنی مسجد و میخانه یکی است». وگرنه با نظر آلوده خواندن «تفکّر زائد» هم زائد است. خدا به همه کمک کند که این هیولا از زندگی ما بیرون برود. آیا این‌طور نیست؟
مصفا: خوب سوالش چیست؟ ابتدای سوالش معنی دارد ولی بعد غاطی‌اش می‌کند. ابتدای سوالش می‌گوید که این کتاب برای مومنین است در حالی که ما می‌گوییم که قرآن برای کسانی است که آلوده به نفس شده‌اند و باید برگردند ...
- در ظلمات هستند.
مصفا: بله، در ظلمات به سر می‌برند ..... الان نمی‌دانم چه بگویم.
- می‌دانید، خیلی‌ها این‌جوری به قضیه نگاه می‌کنند. مثلاً می‌گویند که من که گرفتار تفکّر زائد و هویّت فکری هستم پس چطور می‌توانم از این موضع چیزی را بفهمم؟ من که اسیر تاریکی هستم چطور از این موضع می‌توانم چیزی را بفهمم؟ حتّی حرف‌های شما را بفهمم؟
مصفا: آن وقت هم من، هم مولوی، هم کریشنامورتی و از همه مهم‌تر قرآن تاکید دارند وقتی نمی‌توانی کاری بکنی، ساکت شو. ...می‌دانم چه مي‌گويد... این را مصادره به مطلوب می‌گویند. اتّفاقاً من این را در جایی (در کتاب شرح زندگی) به کریشنامورتی ایراد گرفته‌ام. [کریشنامورتی] می‌گوید که: «اگر بتوانی به سخنان من با تمام توجّه گوش کنی بدون هرگونه تعبیر، به رهایی می‌رسی» بعد من از قول خواننده‌ به کریشنامورتی جواب می‌دهم که: «اگر من می‌توانستم به سخنان تو با تمام وجود گوش کنم، در حقیقت نیازی به سخنان تو نداشتم». [به هر حال] گفتن این موضوعات یک مقداری مفید هست. سوال ایشان یک مقداری روشن نیست.

سوال 5: شما در کتاب «نامه‌ای به ندیده‌ام» گفته‌اید: «به هنگام قرائت آیه‌های نماز، آن‌ها را از زبان دیگری قرائت کنید». آیا منظورتان این است که ما فقط کلمات را به زبان عربی فقط قرائت کنیم بی‌آن‌که معنای آن‌ها را به زبان فارسی بیندیشیم؟
مصفا: احسنت، به معنای آن‌ها میندیش. اتّفاقاً مثل این‌که در همان کتاب یک‌جایی (صفحه‌ی 240) نوشته‌ام که یک عارفی که اخیراً فوت کرده و در نجف بوده به ایران می‌آید و با مرحوم شهید مطهّری ملاقاتی داشته است. از مرحوم شهید مطهّری می‌پرسد شما نمازت را چه‌جوری می خوانی؟ [مرحوم مطهّری] جواب می‌دهد که: «کاملاً توجّه به معانی کلمات و جملات آن دارم» آن آقا می‌گوید که : «خود نماز را پس کی می‌خوانی؟!». منظورش این است که وقتی معنای آیات را می‌گویی، معنا مال خودت است، بازتاب ذهن خودت است. پس خود نماز چی؟ آن‌که مورد نظر خداست، آن‌که مورد نظر حقیقت و حضرت محمد است پس آن چی؟ آن را کِی می‌خوانی؟! می‌گوید که وقتی به معنای کلمات توجّه داری، تو داری خودت را تکرار می‌کنی.
- یعنی محتویات حافظه‌ی خودت را داری تکرار می‌کنی.
مصفا: بله.
- به غیر از این موضوع که شما می‌فرمایید، پس چه فرقی می‌کند با اينکه که من مثلاً یک‌سری کلمات عربی به کار ببرم؟ یا این‌که همین‌طوری یک‌سری الفاظ بدون ‌معنی مثلا بگم "آ، اوويا، يي آ ..." ؟
مصفا: اگر توانستی مثل OM یا «هو» – هویی که در فارسی می‌گویند [مثل] هو الحق یا هو الهو- این‌ها مفید است. تو هر کاری دلت می‌خواهد بکن، مُعَلَّق بزن، می‌خواهی فریاد بکش، فقط نیندیش، ذهنت ساکت باشد. همین. این‌ها شکل‌های مختلفی برای سکوت ذهن است، منتها قرآن عمیق‌تر است، یعنی با‌معنا‌تر است. تو بگو که هستی بزرگ است – الله اکبر – ولی هیچ تصوّری از بزرگی نداشته باش. معنی‌اش این است که نبايد بیندیشی.
- هیچ تصوّری از الله هم نداشته باش.
مصفا: نه نداشته باش. برای این‌که اگر داشته باشی آن دیگر الله نیست. آن بازتاب ذهن خودت است.
- فقط تصویر ذهنی خودت است.
مصفا: بله
- مولوی هم یک اشاره‌ای دارد که: «هر چه اندیشی پذیرای فناست/ آن‌چه در اندیشه ناید آن خداست»
مصفا: به‌به، بارک‌الله. تو وقتی که به هر چیزی که بیندیشی، آن یک پدیده‌ي فانی است.
- یعنی یک تصویر ذهنی است.
مصفا: بله،تصویر ذهنی خودت است. آن چیزی که فنا‌ناپذیر است، آن خداست. و آن در حیطه‌ی ذهن تو نمی‌گنجد. برای این‌که هر آن‌چه تو بیندیشی، آن فنا‌پذیر است.
- الان هست، بعداً نیست.
مصفا: بله، نیست.
- الانش هم فکری است.
مصفا: حالا علّت این که من گفتم بعداً، برای این‌که این یک موضوعی که ما داریم می‌گوییم، با این فرق دارد. این درباره یک موضوع است و آن درباره یک موضوع دیگر. این درباره‌ی بقا و هستی است ولی این که ما داریم می‌گوییم درباره‌ی این است که انعکاس‌های ذهنی خودت را به حساب نماز نگذار. يک‌مقداری متفاوت است.
- این‌که فرمودید "هو" گفتن یا مثلاً هر چیزی به قول شما حتّی مثلاً مُعَلَّق زدن، سکوت هم می‌تواند یکی از این‌ها باشد.
مصفا: اصلاً تمام این‌ها برای [تحقق] سکوت است.
- بله، یعنی اصیل ترین آن‌ها همان سکوت است.
مصفا: بله، اصیل‌ترین سکوت است. یا ارتباط منفی. ارتباط منفی هم یعنی همان سکوت.
- احتما یا Negation
مصفا: احسنت، Negation

سوال 6: آیا معنایی برای نام «دقوقی» ذکر شده است؟
- حتماً مقاله‌ای که شما درباره‌ی دقوقی نوشته و در سایت گذاشته‌اید را خوانده‌اند. حالا می‌پرسند که آیا برای اسم «دقوقی» معنایی ذکر شده است؟
مصفا: من ندیدم، اطلاع ندارم.

سوال 7: چرا کلیّه‌ی آثارتان را به صورت رایگان در اختیار مردم قرار نمی‌دهید؟
مصفا: شما پول بدهید تا ما به اندازه‌ی کافی چاپ کنیم و در اختیار مردم قرار بدهیم.

سوال 8: در حال خواندن آخِرین صفحات کتاب «رابطه» بودم که احساس کردم خُنکی تازه و عجیبی ناحیه‌ی پشت سر و روی قلبم را فرا گرفت. با گذر زمان بیشتر و بیشتر شد. دو سه ساعتی ادامه یافت و سپس به طور جالبی از بین رفت. خواستم بدانم که آیا این رویداد با از بین رفتن هویّت فکری ارتباطی دارد یا نه؟ من سوالات بیشتری از شما دارم که آن‌ها را مستقیماً مطرح می‌کنم.
مصفا: وقتی ما مشغول به اصطلاح توجّه هستیم، مشغول کوشش هستیم حالا یا از طریق منفی یا مثبت – از طریق مثبت مثلاً آگاهی‌ها را داریم گسترش می‌دهیم، هر کدام از این [رویداد]ها بدون شک با هویّت فکری و تضعیفش ارتباط دارد. [این نوع تجربه‌ها] ولو به صورت کاذبش باز هم با هویّت فکری ارتباط دارد. چون هویّت فکری گاهی می‌خواهد آدم را گول بزند. بعضی‌ها می‌گویند که ما رها شده‌ایم.

سوال 9: یک سوال موردی دارم هر چند می‌دانم از این سوال‌ها خوشتان نمی‌آید. آیا خوشحال کردن اطرافیان‌مان مثلاً با گفتن لطیفه و این‌ها، کار مفیدی است یا این‌که ماهیت تخدیر رنج‌هایشان را دارد؟
مصفا: به هر حال بهتر از اذیت کردن دیگران یا تلخ بودن است.
ادامه سوال: به عبارت دیگر بهتر نیست که دیگران با دیدن من متوجّه رنج‌هایشان شوند؟ در جایی گفته بودید که ضربه زدن به هویّت فکری مفید است.
مصفا: خوب چرا آن هم یک بُعدش است. می‌توانیم ضربه بزنیم، می‌توانیم مثلاً فرض کن که به جای این‌که آیه‌ی یأس بشویم، لطیفه بگوییم و شادش کنیم. ولي به او این توجّه را بدهیم که هم‌اکنون این شادی تو یک شادی اصیل نیست. ]شاد کردن او[ اقلاً این حُسن را دارد که دفعه‌ی دیگر می‌آید تو را ببیند که به او بگویی رنج داری. فرارش نده.
- بعضی‌ها هم این توصیه را - که ضربه زدن به هویّت فکری دیگران مفید است - همین را مستمسک قرار می‌دهند برای این‌که دیگران را آزار بدهند.
مصفا: نه، اصلاً "ضربه زدن به هویّت فکری مفید است" می‌دانید چیه؟ تو ضربه بزن [ولی] بلافاصله متوجّه‌اش کن که پسر جان، من به یک بیگانه ضربه زدم. پسر جان، من به هوا ضربه زدم. به یک توهّم ضربه زدم. همین و اگر استمالتش می‌کنی، اگر که برایش کف می‌زنی به او بگو که پسر جان، من دارم یک بیگانه را در تو پُماد رویش می‌مالم، زخم بیگانه را التیام می‌دهم. یک چنین چیزهایی. آگاهی دادن مهم‌ترین و اصیل‌ترین ارتباط است. حالا هر کاری می‌خواهی بکن. ضربه می‌زنی [بزن ولی این] آگاهی را هم به او بده که این ضربه متوجّه یک بیگانه است. برایش کف می‌زنی، برایش شادی ایجاد می‌کنی، [بکن ولی] متوجّه‌اش کن که این [شادی] مربوط به یک بیگانه است.
- شادی‌اش کاذب است.

سوال 10: شما گفته‌اید، فطرت بهترین راه‌برنده‌ی انسان در زندگی است...
مصفا: فطرت به اضافه‌ی عقل.
ادامه سوال: یعنی انسانی که در فطرت می‌زید، همه‌ هستی‌اش صحيح و به دور از هر‌گونه تباهی و نابخردی است. کودکان زیادی را دیده‌ام که طبعاً در فطرت می‌زیند، امّا گاهاً خطرات بزرگی را برای خود و دیگران فراهم می‌کنند.
مصفا: برای این‌که او هنوز عقلش رشد نکرده است. یک جایی من این را توضیح داده‌ام که فکر هم یک ابزار است.
- در خدمت فطرت می‌تواند باشد.
مصفا: بله، در خدمت فطرت می‌تواند باشد. در بچّه [فکر] بالقوه هست، ولی هنوز بالفعل نشده است. [مثلاً] دستش را می‌کند در آتش.
ادامه سوال: مثلاً بچّه‌ها وسیله‌ای را در دهان خود می‌گذارند که ممکن است منجر به مرگ آن‌ها بشود یا دست به آتش می‌زنند. یا کودک کوچکی را دیدم که کودک دیگری را به شدّت گاز گرفت و هل داد طوری که کودک آسیب بسیار دید...
سوال 11: بنده هیچ سوالی ندارم. یعنی که دیگر سوالی نمانده که بپرسم. دیر زمانی است که همه را از خودم پرسیده‌ام و جواب گرفته‌ام. فقط می‌خواستم که شما در خصوص اوّل شدن در مسابقه و بحث رقابت که ممکن است به صورت ناسالم هم رخ بدهد بیشتر توضیح بدهید. در خصوص این‌که رقابت را تقبیح کرده‌اند و آن را رفتاری کودکانه شمرده‌اند. به نظر من نمی‌شود گفت که فلان چیز درست است و فلان چیز درست نیست. [زیرا که] همه چیز نسبی است. می‌دانید چه چیز انسان‌های ضعیف را ضعیف کرده؟ ترس از منیت و من گفتن. آن‌ها ترسیده‌اند که شاگرد خوبی بشوند، چون فکر می‌کردند که این‌جوری تافته‌ی جدا‌بافته می‌شوند. این‌جوری دیگر هیچ‌کس آن‌ها را دوست ندارد. پس رفوزه شدند و بدون این‌که خود نفهمشان بفهمند، به صورت ناخود‌آگاه، از این رفوزه شدنشان خوشحال بودند. چون‌که آن نیاز عاطفی‌شان ارضاء شده بود و ...
مصفا: خودشان گفته‌اند که من سوالی ندارم.
- این‌جور که از نوشته‌هایشان مشخّص است مثل این‌که مطالب [کتاب‌ها] را نگرفته‌اند.
مصفا: ابداً. نگرفته‌اند!
- به دوستمان توصیه می‌کنیم کمی با تامل بیشتری مطالب و کتاب‌های آقای مصفا را بخواند.
مصفا: بله، پاسخش این است که... در آغاز می‌گوید که من هیچ سوالی ندارم و این معنایش این است که [مطالب کتاب‌ها را] را خوب درک کرده‌ام ولي بعد یک‌جوری صحبت می‌کند که انگار ابتدای کار است.
سوال 12: من یک نوجوان 14 ساله هستم و می‌خواهم در امتحاناتم موفّق باشم. لطفاً شما من را در این امر یاری نمایید.
مصفا: من هیج نظری ندارم.

سوال 13: فاصله بین عقل کلّی و فطرت چه‌قدر است؟
مصفا: ارتباطی با هم ندارند. هنگامي‌که که تفکّر جزئی وجود ندارد، عقل کلّی وجود دارد.
- نمی‌توانیم بگوییم [عقل کلّی] همان فطرت است؟
مصفا: نه، فطرت در حیطه‌ی دیگری است. نمی‌شود گفت که عقل کُل همان فطرت است. ما وقتی صحبت از عقل می‌کنیم، نظر به یک پدیده و فعل و انفعال ذهنی داریم. حال آن‌که ما به چیزی فطرت می‌گوییم که بچّه با آن به دنیا می‌آید. که هنوز عقل و اندیشه ندارد. متوجّه هستید؟
- یعنی کودک از عقل کلی برخوردار نیست.
مصفا: بله، برخوردار نیست. به یک معنا برخوردار است. به این معنا که عقل ندارد، یعنی هنوز اندیشه‌اش تجزیه نشده است. به هر حال راست می‌گویی؛ کودک از عقل کلّی برخوردار نیست.

سوال 14: در یکی از کتاب‌هایتان تضرّع به درگاه حق را به عنوان یکی از راه‌های اُریب رهایی ذکر کرده بوديد. در حالی که بارها گفته‌اید هر عمل ساطع شده از هویّت فکری دروغ و ریا است. راه‌هایی که مولانا توصیه کرده، همه کیفیت احتمایی داشته‌اند ولی در این مورد ... (بقیه سوال مشخّص نیست)
مصفا: خوب، آن (تضرّع به درگاه حق) هم یک گرایش منفی است. چیزی از خدا نمی‌خواهی، تسلیم می‌شوی.
- تضرّع به معنای ابتهال و به اصطلاح ...
مصفا: از خود بی‌خود شدن، زاری کردن، منیت نداشتن. من زمانی گریه می‌کنم که غرور نداشته باشم. این (تضرّع به درگاه حق) تضادی [با نگرش احتمایی] ندارد.
- (قبل از طرح سوال جدید) ایشان (سوال‌کننده‌ي اخير) متن‌شان را کمی نا‌خوانا نوشته‌اند. از دوستانی که سئوال می‌نویسند، می‌خواهیم قبل از این‌که متن‌شان را ارسال کنند، حتماً یک بار خودشان متن‌شان را بخوانند. این دوست‌مان مشخّص است که سوال خوبی مطرح کرده‌اند، امّا متن‌شان را خوب ننوشته‌اند. من چیزهایی که قابل خواندن هست را از متن‌شان می‌خوانم.

سوال 15: در جواب کسی که پرسیده بود مدّت‌ها است به خودشناسی مشغول است ولی رهایی حاصل نشده گفته بوديد از قرآن و مثنوی کمک بگیر. من خودم بارها قرآن را خوانده‌ام ولی نتوانسته‌ام با معانی آن ارتباط برقرار کنم. اصولاً متوجّه نمی‌شوم کتابی که برای هدایت فرستاده شده چرا این‌قدر گُنگ و کلّی است و چطور ممکن است کسی که با کتاب‌های شما که خیلی ساده، روشن و در عین حال دقیق است به نتیجه نرسیده، با قرآن که دریافتن مصداق‌های آن مشکل است به رهایی برسد؟ نمی‌رسد. توضیح دهید.
مصفا: توصيه مي‌کنم کتاب «نامه‌ای به ندیده‌ام» را بخوانید.

سوال 16: می‌گویند که ذهن آن‌جاست و تو تنها نظاره‌گر آن هستی. فقط شاهد و ناظر افکارت باش. چون تو ذهنت نیستی. امّا کریشنامورتی عکس این قضیه را بیان می‌دارد، که تو و ذهنت دو پدیده‌ی جدا از هم نیستید، بلکه مشاهده‌کننده و مشاهده‌شونده یکی هستند. با وجود این‌که مشابه این سوال قبلاً مطرح شده امّا متاسفانه آقای مصفا به دلیل تجربه شخصی سوال‌کننده جواب ایشان را ندادند. بنابراین خواهش می‌کنم به دلیل اهمیت دو موضوع فوق آن‌ها را توضیح بدهید.
مصفا: نه، ما معمولاً این‌طور نیستیم. ذهن آن‌جا نیست، به عنوان یک پدیده‌ي بی‌تفاوت و Passive که ما فقط نظاره‌اش کنیم. ما همیشه می‌خواهیم که روی ذهن یک کاری بکنیم. یعنی این‌جوری است که فکر من قبلاً به من گفته که "تو حقیری" و اکنون می‌خواهم "حقیر" را تبدیل به "متشخص" کنم. این جريان، دوگانگی ایجاد می‌کند. این‌طور نیست که من نظاره‌گر ذهن باشم. این را چه کسی می‌گوید که ما [فقط نظاره‌گر ذهن] هستیم؟! [البته] باید باشیم، یعنی این‌که اگر بودیم خوب بود، که فقظ ذهن را نظاره کنیم، نه این‌که بخواهیم روی ذهن فعل و انفعالات و تغییراتی ایجاد کنیم.
- آن چیزی که کریشنامورتی می‌گوید که مشاهده‌کننده همان مشاهده‌شونده است چه ارتباطی با اين موضوع دارد؟
مصفا: تاييد همین چیزی است که من می‌گویم. منتها به یک بیان دیگری. وقتی که تو شروع به مشاهده‌ي فکر کردی، دیگر آن "من حقیر" نیست که دارد آن فکر را مشاهده می‌کند. فقط مشاهده هست. بدون این‌که "من حقیر" دارم این را مشاهده می‌کنم.
- یعنی من و ذهن از بین می‌روند. فقط مشاهده هست.
مصفا: بله، فقط مشاهده هست.

سوال 17: طبق نظرات آقای مصفا، فکر، پدیده مخرّبی است. بنابراین آیا اندیشیدن درباره‌ی تحلیل مسائل نیز فکر محسوب می‌شود؟ مثلاً ...
مصفا: فکر مخرّب نیست. فکر علمی است ]که مخرب نيست[. تحلیل هم یک نوع فکر علمی است. [تحلیل] غیر از تعبیر است.
- شما افکار تعبیری را مخرّب می‌دانید، نه همه‌ی افکار را.
مصفا: بله.
- حالا ایشان این‌جا از حرف‌شان مثالی هم ذکر کرده‌اند.
ادمه سوال قبل: مثلاً من از آقای مصفا می‌شنوم که "حقارت یک پدیده ذهنی است" و یا از کریشنامورتی می‌خوانم که "مشاهده‌کننده همان مشاهده‌شونده است". طبیعتاً بعد از شنیدن چنین اظهاراتی من در مورد این مسائل می‌اندیشم. آیا این نوع اندیشیدن نیز یک نوع فکر و مشغولیت ذهنی در راستای تداوم هویّت فکری محسوب می‌شود؟
- ایشان می‌گویند که من وقتی مطالب کتاب‌های شما را می‌خوانم راجع به همین‌ها شروع می‌کنم به فکر کردن و تحلیل کردن.
مصفا: مثلاً من گفته‌ام که درخت و جنگل دو تا نيستند. خوب، حالا دربارهء اين موضوع چه مي‌گويد؟
- می‌گوید بعد از شنيدن همين سخن از شما، راجع به همين موضوع فکر مي‌کنم، آن را تحليل مي‌کنم.
مصفا: این دیگر چه تحلیلی دارد؟ چه فکري دارد؟ اين را تجربه کن، اگر قبول داری. اگر قبول هم نداری، تو یک بار درک کن، تجربه کن که دو تا پدیده در کار نیست [که مثلاً] "من حقیرم". فقط اندیشه‌ای وجود دارد که لفظ حقارت را به آن چسبانده‌ای. سوال ایشان سوالی نیست که قبلاً پاسخش در کتاب‌ها نیامده باشد.
- به هر حال تامّل کردن روی این موضوعات فکر نمی‌کنم چیز مخرّبی باشد.
مصفا: نه، تعبیر [است که] مخرّب است.
- تامّل کردن روی این موضوعات مخرّب نیست.
مصفا: نه.

سوال 18: برای از بین بردن هویّت فکری آقای مصفا لِم‌هایی ارائه داده‌اند و وقتی صحبت از انجام لمّ است، مسئله‌ي زمان و تدریجی بودن موضوع مطرح می‌شود. در عرفان اسلامی نیز عقیده به مسئله‌ي تدریج، وجود دارد و سالک برای رسیدن به فطرت واقعی خود مراحلی را باید طی کند و به اصطلاح عارفانه باید آن‌قدر دل زنگار‌گرفته را صیقل دهد تا مثل آینه نور حقیقت را بازتاباند. امّا بر خلاف آن، کریشنامورتی عقیده دارد مسئله‌ي تدریج جزء حقه‌های ذهن است و معتقدند که برای از بین بردن مسئله‌ي "خود"، این فکر است که یک زمانِ ذهنی را خلق می‌کند، و درک حقیقت آناً و در لحظه صورت می‌گیرد. موضوعات را شفاف نمایید.
مصفا: این موضوع را من قبلاً روشن کرده‌ام که هویّت فکری حکم یک شبح را دارد. این‌که من رفته‌رفته درک کنم که این (هویّت فکری) شبح است، کار تدریج است. ولی وقتی کاملاً درک کردم که شبح است، دیگر تمام است. می‌دانی، من در ابتدا با چشم نیمه‌باز به این نگاه می‌کنم، چون از آن می‌ترسم. ولی وقتی رفته‌رفته خوب درک کردم که شبح است، تمام است. من این‌ها را [قبلاً] توضیح داده‌ام. این‌ها تکرار است.

سوال 19: آیا این امکان را دارید که جلسات خودشناسی آقای مصفا را در شهرهای دیگری مثل مشهد برگزار کنید؟ من ساکن مشهد هستم و خیلی دلم می‌خواهد از این جلسات استفاده کنم.
مصفا: الان فعلاً امکان ندارد.
- من برای این دوست‌مان ایمیل هم داده‌ام که اگر مراکزی باشند که این دعوت به عمل بیاورند ...
مصفا: بله، اگر دعوت بکنند، اگر جمعیتی باشد، اگر نفراتی باشند.
- امکاناتش را آن جا فراهم بکنند ...
مصفا: بله، بد نیست.

سوال 20: یک‌سری سوالاتی هست که خودمان هم می‌دانیم مفید نیست، پس چرا می‌پرسیم؟ چه عاملی و کدام نیاز هویّت فکری باعث می‌شود تا سوالی را بپرسیم که یا جوابش را می‌دانیم یا این‌که می‌دانیم مفید نیست؟
مصفا: یا برای خودنمایی است یا برای آزار طرف است. من می‌دانم که می‌توانم مثلاً تو را گیر بیندازم. این سوالی که من از مصفا کردم این‌قدر هشیارانه است، این‌قدر سطح بالا است که نمی‌تواند جوابش را بدهد! در حالی که اصولاً در این حرف‌ها من می‌توانم و من نمی‌توانم مطرح نیست. اگر این آقا می‌گوید که... تو اگر معتقدی با تدریج می‌شود رفع کرد با تدریج رفع کن، اگر معتقدی یک‌باره می‌شود رفع کرد، یک‌باره رفع کن. یعنی فرض کنیم مصفا درباره یک‌بارگی [رهایی] اشتباه می‌کند، تو هویّت فکری را با تدریج رفعش کن.
- يعني خودت تجربه کن.
مصفا: بله، خودت تجربه کن.
- این سوال کردن می‌تواند یک نوع تخدیر و فرار از مسئله هم باشد؟
مصفا: بله، فرار از مسئله هم مي‌تواند باشد. فرار از پوچی باشد. یک بُعد این [سوال کردن‌ها] این است که یک‌جایی این را توضیح داده‌ام که... ميگويند: [اگر] ماهی را نمی‌خواهی، دُمش را بگیر. یعنی ما از یک‌طرف می‌خواهیم خود را بشناسیم، ولی آن‌گونه بشناسیم که نشناسیم! متوجّه هستی؟! نه؟! این‌ها شکل‌های مختلف این موضوع است که من درگیر خودشناسی هستم، به همین جهت سوالات زیرکانه و حسّاسی هم می‌کنم، ولی این [سوالات صداقت و اصالتی] ندارد. مثل یک‌جایی گفتم که «کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مِهرش/ ولی آهسته می‌گویم خدایا بی‌اثر باشد»! ما هویّت فکری را با یک دست دور می‌اندازیم و با یک دست می‌گیریم.

سوال 21: بنده کتاب «تفکّر زائد» شما را مطالعه کرده‌ام. کتاب «انسان در اسارت فکر» را هم در حال مطالعه می‌باشم. 1- توالی مطالعه‌ی کتاب‌ها را بفرمایید 2- روش‌ها و راه‌کارهای رهایی از تفکّر زائد چیست؟
- من خدمت این دوست‌مان عرض کنم که ایشان سایت را خوب نگاه نکرده‌اند. ما توالی کتاب‌ها را به توصیه‌ی آقای مصفا در بخش تالیفات سایت نوشته‌ایم. دوّم این‌که روش‌ها و راه‌کارهای رهایی از تفکّر زائد را هم آقای مصفا بارها و بارها در کتاب‌های مختلف توضیح دادند. از دوستان خواهش می‌کنیم سوالاتی را که مطرح می‌کنید حتماً قبلش بخش پرسش و پاسخ را خوب مطالعه کنند، فایل‌های صدا را می‌توانند دانلود کنند، بشنوند و هم بخش‌های دیگر سایت را مفصّل نگاه کنند، بعد اگر سوالی داشتند می‌توانند بپرسند.
مصفا: دقیقاً، این جواب دقیق سوال است. به هر حال اوّلین کتابی که باید خواند «تفکّر زائد» است که ایشان خوانده‌اند.

سوال 22: آیا جلب توجّه دیگران ذاتی و فطری نیست؟
مصفا: در مورد کودک و حالات فطری خیلی چیزها هست که ذاتی است. ولی آن جلب توجّهی که الان ما داریم کاذب است، یعنی مخرّب است. من در حال حاضر می‌خواهم مثلاً دانش مولوی‌شناسی‌ام را به رخ جامعه بکشم تا برایم کف بزنند. این را من قبلاً توضیح داده‌ام. به نظر تو، داود، [در بین سوالات پرسیده شده] سوالی هست که اصلاً نو باشد؟
- نه، انصافاً همه‌ی این‌ها را به شکل‌های مختلف در مطالب کتاب‌هایتان نوشته‌اید.
مصفا: بله، همه آمده‌اند. بنابراین علّت این‌که من خیلی در رابطه با پاسخ دادن جدّی نیستم این است که [آخر] چند بار تکرار کنم؟!
- اتّفاقاً خیلی‌ها هم معترض هستند که چرا خیلی از مطالب را این‌قدر تکرار می‌کنید؟
مصفا: بله، [امّا] چه کار [می‌توانم] بکنم؟
- با این‌که بارها تکرار کرده‌اید ولی باز می‌پرسند.

سوال 23: آیا منشاء زیبایی که شما در کتاب «با پیر بلخ» ضمن آن داستان آن صوفی که در باغ نشسته بود و مراقبه می‌کرد و بعد آمدند به او گفتند که چرا به باغ و ریاحین نگاه نمي‌کني ... در آن داستان نقل کردید که منشاء زیبایی درون است و در امور بیروني نیست. حالا این سوالی که مطرح می‌شود و سوال خود من هست این است که برای یک فرد رها از هویّت فکری آیا یک دیوار با یک گُل فرقی ندارد؟ یعنی زيبايي امور بیرونی نسبت به هم علي‌السويه است؟!
مصفا: فرق دارد. ولی آن زیبایی از درون هم هست. آن‌ها فرق دارند ولی آن منشاء درونی زیبایی درونی یک چیز دیگر است. من وابسته به آن‌ها نیستم. آن‌ها (زیبایی‌های برونی) یک چیز دیگرند، یک واقعیّت دیگرند. ببین، فرض کن یک نفر به من اهانت می‌کند، یک نفر هم برایم کَف می‌زند. رفتار این دو تا متفاوت است، ولی من وابسته به آن‌ها نیستم، تو وابسته به آن‌ها نیستی. زیبایی منشاء درونی دارد، در بیرون هم زیبا و زشت وجود دارد ولی من وابسته به آن‌ها نیستم.
- وقتي این سوال برایم پیش آمده بود و براي کسي مطرح کردم، او حرف جالبی زد. می‌گفت که من بچّه‌ها را دیده‌ام که مثلاً وقتي باغچه را نگاه می‌کند آن‌جور که ما توجّه به گُل می‌کنیم آنها [بچّه‌ها] توجّه نمی‌کند. یعنی انگار که آن گل [برایش] مثل آن درخت یا آن دیوار است.
مصفا: احسنت، درست است. برای این‌که او یک زیبایی درونی دارد - که خودش هم نسبت به آن ناآگاه است - که از آن گُل بی‌نیازش می‌کند.
- تشبیهاً مثل آدم میلیاردی که مثلاً هزار تومانی ببینید.
مصفا: بله، احسنت. آن زیبایی‌يي که درونش است، همان میلیارد است، و این زیبایی بيرونی همان هزار تومان است.

------

 
» جهت تهیهٔ DVD کامل وب‌سایت محمدجعفر مصفا، حاوی تمامی فایل‌های سایت از جمله فایل‌های تمامی جلسات، پرسش پاسخ‌ها، قطعه‌ویدیوها، مصاحبه‌ها و گفتگو‌ها و ...، به صفحهٔ تماس با ما مراجعه نمایید.
 
» برای اطلاع از تازه‌های سایت، انتشار هر کتاب، مقاله یا مصاحبهٔ جدید، انتشار محتوای تازه و برگزاری جلسات خودشناسی به سخنرانی محمدجعفر مصفا، می‌توانید در بخش خبرنامه عضو شوید.

   
 
 

هیچ نظری موجود نیست :

ارسال یک نظر

» لطفاً نظر خود را به خط فارسی بنویسید.

» اگر مایل به تماس با مدیر سایت یا محمدجعفر مصفا هستید، فقط از طریق صفحهٔ "تماس با ما" و ارسال ایمیل اقدام کنید.