پاسخ پرسشهای مطرح شده تا تاريخ ۲۹ اسفند ۱۳۸۴
چنانچه تا تاريخ فوق پرسشی مطرح نمودهايد، میتوانيد پاسخ آن را در زير دريافت کنيد.
برای دريافت اين فايل صوتی که حاوي پاسخ پرسشها با صدای محمدجعفر مصفا است، با كليد سمت راست ماوس بروي لينک موردنظر كليك كرده و Save Target As را انتخاب نمائيد.
پس از دريافت فايل، آن را با هر برنامهای که mp3 پخش میکند، ميتوانيد بشنويد.
همچنين ميتوانيد با کليک کردن دکمهٔ پخش، اين پرسشپاسخ را (بدون دانلود) گوش دهيد:
چنانچه احیاناً نتوانستید از روشهای فوق استفاده نمایید، از پوشهٔ مربوط به فایلهای پرسشپاسخ در یکی از سه آرشیو بزرگ سایت میتوانید دانلود نمایید:
-----
متن فایلهای صوتی پرسشپاسخ شماره ۶:
+ همچنین میتوانید فایل PDF این متن را از ایـنـجـا دریافت کرده و بدون اتصال به اینترنت از روی کامپیوتر خود مطالعه نمایید.
سؤالکننده "ديمدرچ": وقتی مصفا میمیرد، بر سر آن منبع آگاهی و انرژی که ما آن را با نام "مصفا" میشناسیم، چه میآید؟
مصفا: سؤال مفید نیست. دانستن این موضوع برای او چه فایدهای دارد؟
سؤالکننده "اسماعيلزاده": تلاشی که برای محو "من" انجام میشود، – حداقل در مورد من که اینگونه بوده، نمیدانم بشود اسمش را تلاش گذاشت – منجر به کمکاری و بیانگیزگی میشود. سبب میشود که دیگر انسان به چیزی مشغول نشود و دست از خیلی از فعّالیتهایی که میتوانند برای زندگی مادی و یا ظاهراً معنوی مفید باشند، بردارد. چگونه میتوان جلوی این موضوع را گرفت؟
مصفا: يعني اینکه هم انسان از توهمات، از "خود" رها شود و هم اینکه مثلاً فعالیتهای روزانهاش را داشته باشد. خوب این فعالیتها نوعشان عوض میشود، مفید میشوند، نه اینکه ضعیف بشوند. فعلاً بگو تو رها نشدهای. اگر رها شده بودی، از کسی سؤال نمیکردی. پس الان که رها نشدهای، برای چی این سؤال را میکنی؟ یعنی فعالیتهای قبلیات را فعلاً داری انجام میدهی. کارها و مشغولیتهای قبلیات را – یعنی مشغولیتهایی که پشتشان هویتفکری وجود دارد یا انگیزهشان هویتفکری است، هماکنون وجود دارند. بنابراین برای چی سؤال میکنی؟ اگر هم از "خود" رها شدی، آن موقع بی"خود"ی جوابت را میدهی. چرا از من میپرسی؟
سؤالکننده "علي بيات": میدانم به دلیل هویتفکری، ذهن نمیتواند و نخواهد توانست در خودش حضور داشته باشد. سؤال این است: بعد از آگاهی و دانستن اینکه همه چیز حاصل فکر است یا به قول مولوی دیو واقعی وجود ندارد و آن چیز تصور و خیال دیو است، خودبخود فشار سنگینی از ذهن برداشته میشود و ذهن، بدون تلاش در کیفیت حضور قرار میگیرد. اما سؤال این است علت عدم حضور ذهن فقط امور پنداری نیستند. امور واقعی مثل رد شدن از خیابان، خستگی و غیره، ذهن را از حالت "توجه" در میآورند و همین عدم توجه باعث … میشود.
مصفا: باعث چه میشود؟ باعث ایجاد چی میشود؟ آن لازم است. من وقتي ميخواهم از اين طرف خیابان به آن طرف بروم، باید توجه کنم، به ماشینها. این خودبخود من را از حالتی که به آن "توجه" میگوییم خارج میکند، یعنی باید خارج کند. همین.
سؤالکننده "سعيد خ": آیا انسانهایی که حافظه موقت خود را در حوادث از دست میدهند مثلاً فقط ده ثانیه پیش را به خاطر میآورند و در لحظه زندگی میکنند و از شر هویتفکری خلاص میشوند، میتوان گفت که در رهایی هستند؟
مصفا: من فکر میکنم کسانی که مثلاً دچار شک مغزی میشوند از هویتفکری رها نمیشوند. برای اینکه ... اینطور بگویم، من فکر میکنم که اصیلترین طریق رهایی از هویتفکری، آگاهی است. یعنی خودبخود ذهن آگاه بشود به اینکه چیزی به نام مصفا یا داود حقیر یا باعرضه یا متشخص وجود ندارد نه اینکه مثلاً از طریق فشار مغزي یا مثلاً مصرف یک ماده مخدر یا مصرف یک دارو. آگاهی.
سؤالکننده "معصومه": با سلام و تشکر از زحمات جنابعالي، سوال من اينست که آیا در رابطه با موضوع انتخاب همسر با وجود هویتفکری صحت انتخاب به مخاطره نمیافتد؟ و اگر چنین است، بدون داشتن الگوهای ذهنی، چگونه میتوان یک انتخاب صحیح نمود؟
مصفا: قسمت آخر سؤال مبهم شد. قسمت اول سؤال این است که من میخواهم همسر انتخاب کنم، و واضح است که تا اسیر هویتفکری هستی، هویتفکری دارد برای تو همسر انتخاب میکند و این انتخاب یک انتخاب سالم نخواهد بود. سؤال بعدياش چه بود؟
- بدون داشتن الگوهای ذهنی، چطور میتوان یک انتخاب صحیح نمود؟
مصفا: انتخاب صحیح در آن موقع خودبهخود صورت میگیرد. میدانید، اصلاً کلمهي "چطور" بیمعناست. مثل این میماند که بگوییم: "انسان وقتی سالم است چطور غذا میخورد؟"، "چطور غذایش را انتخاب میکند؟". انتخاب ميکند ديگر! سلامتياش انتخاب میکند.
سؤالکننده "علي": آقاي مصفا، آنقدر که زندگی پیدا است چرا مرگ پیدا نیست؟ سلام. اين سئوال را در تاريخ ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۴ نوشته بودم: مرگ و تولد مانند دو بال يك پرنده است ...... براي روشنتر بودن اين سئوال بجاي كلمه "تولد" كلمه "زندگي" را درج كنيد. و همچنين خود آقاي مصفا نيز در ادامه تقريبا اشاره كرده بود كه راجب مرگ كه كيفيت سلامت وجود آدمي است و اصل و كليد است كمتر بيان شده. سئوال را باز به نوعي ديگر مي پرسم :چرا در كل پديده هاي هستي شور زندگي درك و دريافت ميشود، ولي مرگ (عدم) مفقود است.
مصفا: سؤال خیلی روشن نیست. یعنی معنایی ندارد. تا زمانی که هویتفکری وجود دارد ما یک زندگی بدلی داریم و بنابراین عدم را نمیتوانیم تجربه کنیم. عدم یعنی فقدان این زندگی بدلی، نه اینکه من چگونه غذا بخورم، چگونه ماشین سوار بشوم. عدم یعنی غیبت همین توهمات، والسلام. حالا دیگر بقیهاش زايد است. چه سؤالی وجود دارد؟ من در حال حاضر همین هویتفکری را لمس میکنم. وقتی هویتفکری وجود نداشت، عدم هست. عدم دیگر لمس کردنی نیست. عدم، عدم است. نیست است.
سؤالکننده "ARSA": سلام آقای مصفا. لطفا در مورد پديده ازدواج توضيح بيشتری بدهيد. مثلا آيا یک انسان مجرد میتواند از هویت فکری رها شود و اصولا ميان ازدواج و رهايی از هويت فکری ارتباطی وجود دارد؟
مصفا: نه. يک انسان مجرد ميتواند رها بشود، يک انسان متاهل هم ميتواند رها بشود. بستگي به جديت دارد. بستگي به درک عمق آگاهي نسبت به ضرورت رهايي دارد. نه به مجرد يا غير مجرد بودن، نه به تنهايي و خلوت يا در جمع بودن. انسان در خلوت ميتواند رها باشد، در جمع هم ميتواند رها باشد. بستگي دارد به اينکه چقدر انسان آگاه باشد. سئوال بعدياش چيست؟
سؤالکننده "ARSA": هدف از ازدواج چیست؟
مصفا: یک امر طبیعی است. تداوم نسل است. خاصیت فطرت و طبیعت انسانی است که جفت نر و ماده با هم زندگی کنند، زندگی آسانتر میشود. همین. دیگر بقیهاش، هدف ديگر ندارد، بقیهاش زندگی است.
سؤالکننده "ARSA": آیا ازدواج یک امر فطری است یا یک قرارداد اجتماعی؟
مصفا: بنظرم یک امر فطری است. منظورش چیست؟ منظورش این است که اگر مثلاً ازدواج نباشد، همينجوري روابط آزاد وجود داشته باشد؟ مثل الان بعضی اجتماعات اروپا؟ جواب این است که ازدواج فطری است.
سؤالکننده "E": آیا با وجود نقایص جسمی مربوط به مغز و سلسله اعصاب و یا برخی از بیماریهای مزمن خاص عدم تفکر زايد یا رهایی ممکن است؟ به عبارت دیگر آیا شرایط جسمی در تحقق رهایی نقش دارد؟
مصفا: به یک معنا – نمیدانم این را میشود گفت که شرایط جسمی است یا نه - هر چه مغز کمتر زیرک باشد، کمتر اسير زيرکي شده باشد، رهایی برایش آسانتر است. مثلا در مورد بيماري جسمي، من بعضی از آدمهايی را که ميبينم از نظر ذهني کند هستند، اينها آدمهای بامحبتی هستند. مهرشان، محبتشان نسبت به ارتباطاتشان بیشتر است. من ديدهام. حتي مُنگلها. مُنگلها را من دیدهام خیلی مهربانند. اینها همان کسانی هستند که ذهنشان آن زیرکی ما انسانها را ندارد. جَلَب نيست، حقهباز نيست، نقشهکش نیست. همین.
سؤالکننده "E": آيا شخص مبتلا به بیماری صرع میتواند به فطرت خویش بازگردد؟
مصفا: من با پدیدهء صرع آشنايي ندارم.
- ربطي دارد؟
مصفا: نه، گمان نکنم. برای اینکه انسان همیشه که در حالت صرع نیست یک نوع خواب است مثلا. مثل آدمی است که به جای ۸ ساعت در روز ۹ ساعت یا ۱۰ ساعت میخوابد، مثلا اگر هر روز دچار صرع شود. در یک ساعاتی از خود بیخود میشود، نه؟ يک چنين وضعيتي. و آن وقت در آن حالت از خود بیخود شدن - نه به آن معنای رهايي از "خود" - مثل وقتي که انسان تصادف میکند. لابد اينطور است. من دقیقاً نمیدانم که صرع چه پدیدهای است. نوعي سردرد است؟
- يک نوع غش کردن است.
سؤالکننده "منصور": آیا بر اثر تلاش، به عشق میتوان رسید یا فقط خداوند به هرکس میخواهد میدهد؟
مصفا: عشق؟ فعلا جوابش را بده که: نه، با تلاش به عشق نمیشود رسید.
سؤالکننده "منصور": آیا اهداف زندگی مادی یعنی ثروت، تحصیلات، رفاه و مانند آنها، با کسب آگاهی و رفاه منافات دارد؟
مصفا: يعني چي؟
- منظورشان شايد اين باشد که مثلا اگر آدم دنبال پول و تحصيل و رفاه و چيزهاي مادي باشد، با آگاهي منافات دارد؟
مصفا: بستگی دارد. فرض کن که من صد میلیون یا دويست میلیون پول دارم و این را مثلاً در بانک گذاشتهام و ماهی دو میلیون هم عایدی میگیرم، یک خانه هم دارم که در آن زندگی میکنم، یک بچه هم بیشتر ندارم. میبینم که منطقاً خانه که دارم، عایدی ماهانه هم که دارم. دیگر چه تلاشی بکنم؟ بنابراین تلاشم غیر منطقی است.
سؤالکننده "منصور": چگونه میتوان حتی یک لحظه، فضای روحانی عشق، یعنی وحدت را حس کرد؟
مصفا: با غیبت هویتفکری، با غیبت توهم.
سؤالکننده "منصور": خلوت نشيني در جهت آگاهي آيا موثر است؟
- اين سؤال را قبلاً بطور مفصل توضيح دادهايد. (به پرسشپاسخهاي قبل مراجعه شود).
سؤالکننده "منصور": کتاب "با پير بلخ" در من شوق "خواستن" ایجاد میکند. این "خواستن" با "نخواستن" شما منافاتی ندارد؟
- برخي ميگويند ما وقتي کتابهاي شما را ميخوانيم در ما اين شوق ايجاد ميشود که به رهايي (نخواستن) برسيم. و اين، نوعي خواستن است! آيا اين "خواستن" ...
مصفا: ولي آيا شوق رهایی واقعاً وجود دارد؟ یعنی خواستن واقعاً هست؟! یا شبه خواستن است؟! جواب دادم. اگر شوق واقعي رهایی هست، يعني عین رهایی ديگر!! و اگر شوق واقعي نیست و در تجربهي رهایی نیست، چه شوقی است؟ متوجه هستيد؟ یعنی اگر من شوق رهایی دارم خود همان شوق، عین رهایی است و اگر رها نباشم معنیاش این است که آن شوق وجود ندارد، بدلی است. شکل دیگری از خواستن است.
سؤالکننده "محمدرضا": سلام آقای مصفا. مسئله ای هست که مدتي است که در ذهن من به صورت يک سوال جدي مطرحه, من اين شانس رو داشتم که به طور کاملا اتفاقي وبدون داشتن هيچ نوع اطلاع قبلي در مورد وجود کتابهايي اينچنين ساده وروشن وعميق موفق به مطالعه انها و شدم واکنون( با وجوده اينکه هنوز اگاهي ها به ان درجه از عمق نرسيده است طومارهويت فکري را يک بار و براي هميشه در هم بپيچد) وقتی افراد اطراف خود مخصوصا خانواده خود نگاه ميکنم,تراوشات هويت فکري(عصبيت.خشم.زودرنجي.ملالت و...)وآثار سوء آنهارا در این افراد و نحوه زندگی شان را بسیار واضح وبرجسته ميبننم, واين را مي دانم که با وجود اشتغالات پوچي که هر يک براي خود بوجود اورده اند ونيز توسل به انواع راههاي فرار که در طول اين سالها به انها خو گرفته اند هرگز چنان همتي در انها بر جاي نمانده که بخواهند با مسئله اي اينچنين جدي و پر اهميت که توجه و علاقه وهمتي خود جوش را مي طلبدمواجه گردند وکوچکترين علاقه اي به پرداختن به چنين مسئله جدي در انها ديده نمي شود. ایا میشود برای افرادی مثل خانواده من وامثال انها با خصوصیاتی که در بالا ذکر شد کاری کردی؟
مصفا: از یک طرف فعلاً تو خودت براي خودت این جدیت را ایجاد بکن، وقتی ایجاد کردی آن وقت به خانوادهات هم میتوانی کمک بکنی. فرض کنيم مصفا یک آدم جدی است، یک آدم رهاشده است حالا تو که داری این سؤال را میکنی، اگر تو خودت جدی باشي و رها باشي، یک نوع مصفا هستی ديگر. در این صورت دیگر مصفایی مطرح نیست. خودت بلدی جواب سؤال خودت را بدهی. این سؤالی که میخواهی از مصفا بپرسی، خودت جوابش را میدهی.
سؤالکننده "تيرانداز": با وجود اینکه تصور نیاز به هویتفکری هنوز پابرجا باقی است، آیا میشود به وسیلهي "توجه"، حیات هویتفکری را قطع کرد؟
مصفا: اگر این آگاهی حاصل نشده باشد که هویتفکری یک پدیده مخرب است و هیچ ضرورتی برای وجودش نيست، توجه هم غیرممکن است، تحققناپذیر است. اين جوابت است.
- ممکن است کمي دربارهء "توجه" توضيح دهيد؟
مصفا: "توجه"، بگوييم مديتيشن، بنظر من دو بعد دارد. در هنگامي که هویتفکری به دلیل آگاهی خودبهخود متوقف نشده، توجه وجود ندارد و غیر قابل تحقق است. ولي بعد از اينکه هويتفکري وجود ندارد، يک "توجه" دیگری هم هست و آن اينست که: مثلاً من دارم در مسير کوه درکه میروم. صحیحترین ارتباط من، وقتی از هویتفکری رها شدهام، در این مسیر چیست؟ این نیست که بیاندیشم اينجا کافهی قاسم است، اينجا کافهی عبدلله است، اينجا کوه درکه است، اينجا جنگل کاراست. يعني این فکرها چه نقشی دارند؟ اينطور بگويم که: اگر من گرسنهام نيست، راهم را هم بلدم، دیگر هیچ فکری نباید وجود داشته باشد. سوای هویتفکری، این فکر هم نباید وجود داشته باشد که اينجا جنگل است، اينجا چیست، آنجا چیست. توجه کامل، توجه به معناي واقعي را چنين توجهي ميدانم. که هیچ نوع فکری وجود نداشته باشد. هویتفکری اصولاً یک پدیدهي زايد است، نمیگذارد اصلاً "توجه" تحقق پیدا کند. بعد از اينکه آگاهی حاکم بر ذهن شد و بر ذهن نشست، آن بعد دیگر "توجه" هم قابل تحقق است. که من لزومی ندارد که بگويم این دمپایی است. این شیئاي است. فقط میدانم که برای پوشیدن است. یعنی هر نوع فکری سوای افکار هویتی که نقشي نداشته باشد، که فایدهای نداشته باشد، زايد است. این حالت توجه کامل است، که هر نوع فکری که الان مطرح نباشد، من مثلاً فرض کن که فکر نکنم که الان میخواهم لامپ را عوض کنم خاموشش کنم مبادا دستم را برق بگیرد.
- يعني در سکوت کامل.
مصفا: در سکوت کامل قرار بگیرم. مگر یک ضرورت الاني مطرح بشود، و آن این است که من با دانشهایی که در ذهنم دارم، بدانم که الان مثلاً دستم را بدون [واسطهي] يک چيزي، نگيرم به برق.
مصفا: سؤال مفید نیست. دانستن این موضوع برای او چه فایدهای دارد؟
سؤالکننده "اسماعيلزاده": تلاشی که برای محو "من" انجام میشود، – حداقل در مورد من که اینگونه بوده، نمیدانم بشود اسمش را تلاش گذاشت – منجر به کمکاری و بیانگیزگی میشود. سبب میشود که دیگر انسان به چیزی مشغول نشود و دست از خیلی از فعّالیتهایی که میتوانند برای زندگی مادی و یا ظاهراً معنوی مفید باشند، بردارد. چگونه میتوان جلوی این موضوع را گرفت؟
مصفا: يعني اینکه هم انسان از توهمات، از "خود" رها شود و هم اینکه مثلاً فعالیتهای روزانهاش را داشته باشد. خوب این فعالیتها نوعشان عوض میشود، مفید میشوند، نه اینکه ضعیف بشوند. فعلاً بگو تو رها نشدهای. اگر رها شده بودی، از کسی سؤال نمیکردی. پس الان که رها نشدهای، برای چی این سؤال را میکنی؟ یعنی فعالیتهای قبلیات را فعلاً داری انجام میدهی. کارها و مشغولیتهای قبلیات را – یعنی مشغولیتهایی که پشتشان هویتفکری وجود دارد یا انگیزهشان هویتفکری است، هماکنون وجود دارند. بنابراین برای چی سؤال میکنی؟ اگر هم از "خود" رها شدی، آن موقع بی"خود"ی جوابت را میدهی. چرا از من میپرسی؟
سؤالکننده "علي بيات": میدانم به دلیل هویتفکری، ذهن نمیتواند و نخواهد توانست در خودش حضور داشته باشد. سؤال این است: بعد از آگاهی و دانستن اینکه همه چیز حاصل فکر است یا به قول مولوی دیو واقعی وجود ندارد و آن چیز تصور و خیال دیو است، خودبخود فشار سنگینی از ذهن برداشته میشود و ذهن، بدون تلاش در کیفیت حضور قرار میگیرد. اما سؤال این است علت عدم حضور ذهن فقط امور پنداری نیستند. امور واقعی مثل رد شدن از خیابان، خستگی و غیره، ذهن را از حالت "توجه" در میآورند و همین عدم توجه باعث … میشود.
مصفا: باعث چه میشود؟ باعث ایجاد چی میشود؟ آن لازم است. من وقتي ميخواهم از اين طرف خیابان به آن طرف بروم، باید توجه کنم، به ماشینها. این خودبخود من را از حالتی که به آن "توجه" میگوییم خارج میکند، یعنی باید خارج کند. همین.
سؤالکننده "سعيد خ": آیا انسانهایی که حافظه موقت خود را در حوادث از دست میدهند مثلاً فقط ده ثانیه پیش را به خاطر میآورند و در لحظه زندگی میکنند و از شر هویتفکری خلاص میشوند، میتوان گفت که در رهایی هستند؟
مصفا: من فکر میکنم کسانی که مثلاً دچار شک مغزی میشوند از هویتفکری رها نمیشوند. برای اینکه ... اینطور بگویم، من فکر میکنم که اصیلترین طریق رهایی از هویتفکری، آگاهی است. یعنی خودبخود ذهن آگاه بشود به اینکه چیزی به نام مصفا یا داود حقیر یا باعرضه یا متشخص وجود ندارد نه اینکه مثلاً از طریق فشار مغزي یا مثلاً مصرف یک ماده مخدر یا مصرف یک دارو. آگاهی.
سؤالکننده "معصومه": با سلام و تشکر از زحمات جنابعالي، سوال من اينست که آیا در رابطه با موضوع انتخاب همسر با وجود هویتفکری صحت انتخاب به مخاطره نمیافتد؟ و اگر چنین است، بدون داشتن الگوهای ذهنی، چگونه میتوان یک انتخاب صحیح نمود؟
مصفا: قسمت آخر سؤال مبهم شد. قسمت اول سؤال این است که من میخواهم همسر انتخاب کنم، و واضح است که تا اسیر هویتفکری هستی، هویتفکری دارد برای تو همسر انتخاب میکند و این انتخاب یک انتخاب سالم نخواهد بود. سؤال بعدياش چه بود؟
- بدون داشتن الگوهای ذهنی، چطور میتوان یک انتخاب صحیح نمود؟
مصفا: انتخاب صحیح در آن موقع خودبهخود صورت میگیرد. میدانید، اصلاً کلمهي "چطور" بیمعناست. مثل این میماند که بگوییم: "انسان وقتی سالم است چطور غذا میخورد؟"، "چطور غذایش را انتخاب میکند؟". انتخاب ميکند ديگر! سلامتياش انتخاب میکند.
سؤالکننده "علي": آقاي مصفا، آنقدر که زندگی پیدا است چرا مرگ پیدا نیست؟ سلام. اين سئوال را در تاريخ ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۴ نوشته بودم: مرگ و تولد مانند دو بال يك پرنده است ...... براي روشنتر بودن اين سئوال بجاي كلمه "تولد" كلمه "زندگي" را درج كنيد. و همچنين خود آقاي مصفا نيز در ادامه تقريبا اشاره كرده بود كه راجب مرگ كه كيفيت سلامت وجود آدمي است و اصل و كليد است كمتر بيان شده. سئوال را باز به نوعي ديگر مي پرسم :چرا در كل پديده هاي هستي شور زندگي درك و دريافت ميشود، ولي مرگ (عدم) مفقود است.
مصفا: سؤال خیلی روشن نیست. یعنی معنایی ندارد. تا زمانی که هویتفکری وجود دارد ما یک زندگی بدلی داریم و بنابراین عدم را نمیتوانیم تجربه کنیم. عدم یعنی فقدان این زندگی بدلی، نه اینکه من چگونه غذا بخورم، چگونه ماشین سوار بشوم. عدم یعنی غیبت همین توهمات، والسلام. حالا دیگر بقیهاش زايد است. چه سؤالی وجود دارد؟ من در حال حاضر همین هویتفکری را لمس میکنم. وقتی هویتفکری وجود نداشت، عدم هست. عدم دیگر لمس کردنی نیست. عدم، عدم است. نیست است.
سؤالکننده "ARSA": سلام آقای مصفا. لطفا در مورد پديده ازدواج توضيح بيشتری بدهيد. مثلا آيا یک انسان مجرد میتواند از هویت فکری رها شود و اصولا ميان ازدواج و رهايی از هويت فکری ارتباطی وجود دارد؟
مصفا: نه. يک انسان مجرد ميتواند رها بشود، يک انسان متاهل هم ميتواند رها بشود. بستگي به جديت دارد. بستگي به درک عمق آگاهي نسبت به ضرورت رهايي دارد. نه به مجرد يا غير مجرد بودن، نه به تنهايي و خلوت يا در جمع بودن. انسان در خلوت ميتواند رها باشد، در جمع هم ميتواند رها باشد. بستگي دارد به اينکه چقدر انسان آگاه باشد. سئوال بعدياش چيست؟
سؤالکننده "ARSA": هدف از ازدواج چیست؟
مصفا: یک امر طبیعی است. تداوم نسل است. خاصیت فطرت و طبیعت انسانی است که جفت نر و ماده با هم زندگی کنند، زندگی آسانتر میشود. همین. دیگر بقیهاش، هدف ديگر ندارد، بقیهاش زندگی است.
سؤالکننده "ARSA": آیا ازدواج یک امر فطری است یا یک قرارداد اجتماعی؟
مصفا: بنظرم یک امر فطری است. منظورش چیست؟ منظورش این است که اگر مثلاً ازدواج نباشد، همينجوري روابط آزاد وجود داشته باشد؟ مثل الان بعضی اجتماعات اروپا؟ جواب این است که ازدواج فطری است.
سؤالکننده "E": آیا با وجود نقایص جسمی مربوط به مغز و سلسله اعصاب و یا برخی از بیماریهای مزمن خاص عدم تفکر زايد یا رهایی ممکن است؟ به عبارت دیگر آیا شرایط جسمی در تحقق رهایی نقش دارد؟
مصفا: به یک معنا – نمیدانم این را میشود گفت که شرایط جسمی است یا نه - هر چه مغز کمتر زیرک باشد، کمتر اسير زيرکي شده باشد، رهایی برایش آسانتر است. مثلا در مورد بيماري جسمي، من بعضی از آدمهايی را که ميبينم از نظر ذهني کند هستند، اينها آدمهای بامحبتی هستند. مهرشان، محبتشان نسبت به ارتباطاتشان بیشتر است. من ديدهام. حتي مُنگلها. مُنگلها را من دیدهام خیلی مهربانند. اینها همان کسانی هستند که ذهنشان آن زیرکی ما انسانها را ندارد. جَلَب نيست، حقهباز نيست، نقشهکش نیست. همین.
سؤالکننده "E": آيا شخص مبتلا به بیماری صرع میتواند به فطرت خویش بازگردد؟
مصفا: من با پدیدهء صرع آشنايي ندارم.
- ربطي دارد؟
مصفا: نه، گمان نکنم. برای اینکه انسان همیشه که در حالت صرع نیست یک نوع خواب است مثلا. مثل آدمی است که به جای ۸ ساعت در روز ۹ ساعت یا ۱۰ ساعت میخوابد، مثلا اگر هر روز دچار صرع شود. در یک ساعاتی از خود بیخود میشود، نه؟ يک چنين وضعيتي. و آن وقت در آن حالت از خود بیخود شدن - نه به آن معنای رهايي از "خود" - مثل وقتي که انسان تصادف میکند. لابد اينطور است. من دقیقاً نمیدانم که صرع چه پدیدهای است. نوعي سردرد است؟
- يک نوع غش کردن است.
سؤالکننده "منصور": آیا بر اثر تلاش، به عشق میتوان رسید یا فقط خداوند به هرکس میخواهد میدهد؟
مصفا: عشق؟ فعلا جوابش را بده که: نه، با تلاش به عشق نمیشود رسید.
سؤالکننده "منصور": آیا اهداف زندگی مادی یعنی ثروت، تحصیلات، رفاه و مانند آنها، با کسب آگاهی و رفاه منافات دارد؟
مصفا: يعني چي؟
- منظورشان شايد اين باشد که مثلا اگر آدم دنبال پول و تحصيل و رفاه و چيزهاي مادي باشد، با آگاهي منافات دارد؟
مصفا: بستگی دارد. فرض کن که من صد میلیون یا دويست میلیون پول دارم و این را مثلاً در بانک گذاشتهام و ماهی دو میلیون هم عایدی میگیرم، یک خانه هم دارم که در آن زندگی میکنم، یک بچه هم بیشتر ندارم. میبینم که منطقاً خانه که دارم، عایدی ماهانه هم که دارم. دیگر چه تلاشی بکنم؟ بنابراین تلاشم غیر منطقی است.
سؤالکننده "منصور": چگونه میتوان حتی یک لحظه، فضای روحانی عشق، یعنی وحدت را حس کرد؟
مصفا: با غیبت هویتفکری، با غیبت توهم.
سؤالکننده "منصور": خلوت نشيني در جهت آگاهي آيا موثر است؟
- اين سؤال را قبلاً بطور مفصل توضيح دادهايد. (به پرسشپاسخهاي قبل مراجعه شود).
سؤالکننده "منصور": کتاب "با پير بلخ" در من شوق "خواستن" ایجاد میکند. این "خواستن" با "نخواستن" شما منافاتی ندارد؟
- برخي ميگويند ما وقتي کتابهاي شما را ميخوانيم در ما اين شوق ايجاد ميشود که به رهايي (نخواستن) برسيم. و اين، نوعي خواستن است! آيا اين "خواستن" ...
مصفا: ولي آيا شوق رهایی واقعاً وجود دارد؟ یعنی خواستن واقعاً هست؟! یا شبه خواستن است؟! جواب دادم. اگر شوق واقعي رهایی هست، يعني عین رهایی ديگر!! و اگر شوق واقعي نیست و در تجربهي رهایی نیست، چه شوقی است؟ متوجه هستيد؟ یعنی اگر من شوق رهایی دارم خود همان شوق، عین رهایی است و اگر رها نباشم معنیاش این است که آن شوق وجود ندارد، بدلی است. شکل دیگری از خواستن است.
سؤالکننده "محمدرضا": سلام آقای مصفا. مسئله ای هست که مدتي است که در ذهن من به صورت يک سوال جدي مطرحه, من اين شانس رو داشتم که به طور کاملا اتفاقي وبدون داشتن هيچ نوع اطلاع قبلي در مورد وجود کتابهايي اينچنين ساده وروشن وعميق موفق به مطالعه انها و شدم واکنون( با وجوده اينکه هنوز اگاهي ها به ان درجه از عمق نرسيده است طومارهويت فکري را يک بار و براي هميشه در هم بپيچد) وقتی افراد اطراف خود مخصوصا خانواده خود نگاه ميکنم,تراوشات هويت فکري(عصبيت.خشم.زودرنجي.ملالت و...)وآثار سوء آنهارا در این افراد و نحوه زندگی شان را بسیار واضح وبرجسته ميبننم, واين را مي دانم که با وجود اشتغالات پوچي که هر يک براي خود بوجود اورده اند ونيز توسل به انواع راههاي فرار که در طول اين سالها به انها خو گرفته اند هرگز چنان همتي در انها بر جاي نمانده که بخواهند با مسئله اي اينچنين جدي و پر اهميت که توجه و علاقه وهمتي خود جوش را مي طلبدمواجه گردند وکوچکترين علاقه اي به پرداختن به چنين مسئله جدي در انها ديده نمي شود. ایا میشود برای افرادی مثل خانواده من وامثال انها با خصوصیاتی که در بالا ذکر شد کاری کردی؟
مصفا: از یک طرف فعلاً تو خودت براي خودت این جدیت را ایجاد بکن، وقتی ایجاد کردی آن وقت به خانوادهات هم میتوانی کمک بکنی. فرض کنيم مصفا یک آدم جدی است، یک آدم رهاشده است حالا تو که داری این سؤال را میکنی، اگر تو خودت جدی باشي و رها باشي، یک نوع مصفا هستی ديگر. در این صورت دیگر مصفایی مطرح نیست. خودت بلدی جواب سؤال خودت را بدهی. این سؤالی که میخواهی از مصفا بپرسی، خودت جوابش را میدهی.
سؤالکننده "تيرانداز": با وجود اینکه تصور نیاز به هویتفکری هنوز پابرجا باقی است، آیا میشود به وسیلهي "توجه"، حیات هویتفکری را قطع کرد؟
مصفا: اگر این آگاهی حاصل نشده باشد که هویتفکری یک پدیده مخرب است و هیچ ضرورتی برای وجودش نيست، توجه هم غیرممکن است، تحققناپذیر است. اين جوابت است.
- ممکن است کمي دربارهء "توجه" توضيح دهيد؟
مصفا: "توجه"، بگوييم مديتيشن، بنظر من دو بعد دارد. در هنگامي که هویتفکری به دلیل آگاهی خودبهخود متوقف نشده، توجه وجود ندارد و غیر قابل تحقق است. ولي بعد از اينکه هويتفکري وجود ندارد، يک "توجه" دیگری هم هست و آن اينست که: مثلاً من دارم در مسير کوه درکه میروم. صحیحترین ارتباط من، وقتی از هویتفکری رها شدهام، در این مسیر چیست؟ این نیست که بیاندیشم اينجا کافهی قاسم است، اينجا کافهی عبدلله است، اينجا کوه درکه است، اينجا جنگل کاراست. يعني این فکرها چه نقشی دارند؟ اينطور بگويم که: اگر من گرسنهام نيست، راهم را هم بلدم، دیگر هیچ فکری نباید وجود داشته باشد. سوای هویتفکری، این فکر هم نباید وجود داشته باشد که اينجا جنگل است، اينجا چیست، آنجا چیست. توجه کامل، توجه به معناي واقعي را چنين توجهي ميدانم. که هیچ نوع فکری وجود نداشته باشد. هویتفکری اصولاً یک پدیدهي زايد است، نمیگذارد اصلاً "توجه" تحقق پیدا کند. بعد از اينکه آگاهی حاکم بر ذهن شد و بر ذهن نشست، آن بعد دیگر "توجه" هم قابل تحقق است. که من لزومی ندارد که بگويم این دمپایی است. این شیئاي است. فقط میدانم که برای پوشیدن است. یعنی هر نوع فکری سوای افکار هویتی که نقشي نداشته باشد، که فایدهای نداشته باشد، زايد است. این حالت توجه کامل است، که هر نوع فکری که الان مطرح نباشد، من مثلاً فرض کن که فکر نکنم که الان میخواهم لامپ را عوض کنم خاموشش کنم مبادا دستم را برق بگیرد.
- يعني در سکوت کامل.
مصفا: در سکوت کامل قرار بگیرم. مگر یک ضرورت الاني مطرح بشود، و آن این است که من با دانشهایی که در ذهنم دارم، بدانم که الان مثلاً دستم را بدون [واسطهي] يک چيزي، نگيرم به برق.
----
» برای شنیدن و خواندن تمامی پرسش پاسخهای انجام شده، اینجا کلیک کنید:
+ برای دریافت اطلاعات دربارهٔ نحوهٔ تهیه DVD کامل سایت، حاوی تمامی فایلهای سایت از جمله فایلهای تمامی جلسات، مصاحبهها و گفتگوها، به صفحهٔ سفارش محصولات مراجعه نمائید. (اینجـا کلیک کنید.)
------
» جهت تهیهٔ DVD کامل وبسایت محمدجعفر مصفا، حاوی تمامی فایلهای سایت از جمله فایلهای تمامی جلسات، پرسش پاسخها، قطعهویدیوها، مصاحبهها و گفتگوها و ...، به صفحهٔ تماس با ما مراجعه نمایید.
» برای اطلاع از تازههای سایت، انتشار هر کتاب، مقاله یا مصاحبهٔ جدید، انتشار محتوای تازه و برگزاری جلسات خودشناسی به سخنرانی محمدجعفر مصفا، میتوانید در بخش خبرنامه عضو شوید.
» برای اطلاع از تازههای سایت، انتشار هر کتاب، مقاله یا مصاحبهٔ جدید، انتشار محتوای تازه و برگزاری جلسات خودشناسی به سخنرانی محمدجعفر مصفا، میتوانید در بخش خبرنامه عضو شوید.
هیچ نظری موجود نیست :
ارسال یک نظر
» لطفاً نظر خود را به خط فارسی بنویسید.
» اگر مایل به تماس با مدیر سایت یا محمدجعفر مصفا هستید، فقط از طریق صفحهٔ "تماس با ما" و ارسال ایمیل اقدام کنید.