پاسخ پرسشهای مطرح شده تا تاریخ پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
چنانچه تا تاريخ فوق پرسشی مطرح نمودهايد، میتوانيد پاسخ آن را با صدای محمدجعفر مصفا در این صفحه دريافت کنيد.
+ این پرسشپاسخ در قالب پنج فایل صوتی، هر کدام بمدت حدود سی دقیقه، تهیه شده است. زمان برگزاری این پرسشپاسخ پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱ است، با حضور آقایان محمدجعفر مصفا، منصور بنانی، مسعود سیفی، محمد فیاضی و رضا آرامفر. در ادامه میتوانید فایلهای صوتی این پرسشپاسخ را دریافت کنید و یا گوش کنید و نیز متن سئوالات را بخوانید.
+ سایت محمدجعفر مصفا از آقای دکتر منصور بنانی بابت کمک به تهیهٔ این پرسشپاسخ قدردانی میکند.
برای دريافت فایلهای صوتی که حاوي این پاسخ پرسشها با صدای محمدجعفر مصفا است، با كليد سمت راست ماوس بروي لينک موردنظر كليك كرده و Save Target As را انتخاب نمائيد.
پس از دريافت فايل، آن را با گوشی مبایل یا هر برنامهای که mp3 پخش میکند، ميتوانيد بشنويد.
.: بخش اول پرسشپاسخ شماره ۲۴ :. .: بخش دوم پرسشپاسخ شماره ۲۴ :.
.: بخش سوم پرسشپاسخ شماره ۲۴ :. .: بخش چهارم پرسشپاسخ شماره ۲۴ :.
.: بخش سوم پرسشپاسخ شماره ۲۴ :. .: بخش چهارم پرسشپاسخ شماره ۲۴ :.
همچنين ميتوانيد با کليک کردن دکمههای پخش صدا، اين پرسشپاسخ را (بدون دانلود) گوش دهيد:
+ متن سئوالات پرسشپاسخ شماره ۲۴:
1. بسیاری از دوستان در سایت و صفحهء فیسبوک شما روز تولدتان را تبریک گفته اند و آرزوی عمری طولانی همراه با سلامتی برایتان کردهاند.
2. آمنه: سلام. سوالی داشتم: آیا هیچ کدوم از کتاب های جناب مصفا به انگلیسی یا آلمانی ترجمه شدن یا خیر؟ ممنون
3. ماندانا: با سلام خدمت جنابعالی وامید سلامتی. من کتاب تضادهای درون ما نوشته خانم کارن هورنای را که جنابعالی ترجمه کردید خواندم وبسیار بهره بردم از ترجمه بسیار خوبی که زحمت آن را کشیده اید. همچنین سایت اینترنتی شما را دیدم و فهمیدم که در زمینه های خودکاوی هم صاحب نظر هستید.
من با یک مشکل اساسی مواجه هستم و با توجه به اینکه در ایران نیستم از شما تقاضا دارم مرا راهنمایی کنید. من با یک شخصیت شدیدا انزوا طلب (یا عزلت گزین با همان خصوصیاتی که در کتابتان ذکر کردید البته با شدت بسیار زیاد) که از نزدیکان من میباشد روبرو هستم که حاضر نیست حتی از اطاقش بیرون بیاید. او فرد جوانی است که چند سال است که بدلیل این خصوصیت تمام نیروهای حیاتیش فلج شده و هیچکاری انجام نمیدهد. او با تنها کسی که ارتباط دارد من هستم ولی من هم متاسفانه نمیدانم چکار کنم و چگونه با او رفتار کنم و چگونه کمکش کنم. همانگونه که استحضار دارید وجود اینگونه افراد در خانواده روی زندگی سایر افراد خانواده هم اثر میگذارد و در حال حاضر زندگی من هم در وضعیت خوبی نیست. متاسفانه این فرد حتی حاضر نیست با کسی در مورد مشکلش صحبت کند. میخواستم از جنابعالی سئوال کنم. پیشنهاد شما در حل این مشکل چیست؟
4. محمود: آقای مصفا، اگر این صحبت شما را آیندگان بشنوند، فکر میکنید ارزشمند ترین پیامی که میتوانید به آنها، در مورد آنچه از زندگی آموخته اید بدهید، چیست؟
5. سعید: جناب آقای مصفا من تازه با نظرات شما اشنا شده ام و از ان نیز لذت فراوان برده ام و من حداقل طبق نظر روانشناسان بزرگ اعتقادی به وجود فطرت انسانی ندارم ولی چون به قطعیت اعتقاد نسبی دارم در صورت استدلال درست می توانم نظرم را تغییر دهم لذا در صورتی که جنابعالی به پذیرید که فطرت وجود ندارد موضوع را چگونه تحلیل می نمایید و میدانم در صورتی که این موضوع درست طرح شود بقیه نظرات جنابعالی قوت بیشتری خواهد گرفت قبلا از پاسخ جنابعالی تشکر می گردد
6. محسن: سلام آقای مصفا، سوالی داشتم خدمتتون، شما در جایی از صحبت هاتون گفته بودید که انسان فطرتا و ذاتا پاک به دنیا میاد، و تمام انسان ها در لحظه تولد با هم برابرند، و در جای دیگه ما میبینیم که هر بچه ای خصوصیات ذاتی متفاوتی داره، اگر ما برای این خصوصیات اسم بگذاریم یکی مهربان است و یکی خشن یکی پر جنب و جوش و دیگری ساکت یعنی اینها هر کدام ذاتا دارای نوعی عملکرد متفاوت هستند. سوال من اینجاست چطور فطرت های یکسان این بچه ها که از نظر شما به دور از هویت فکری زندگی میکنند رفتار های متضاد دارند، آیا این بچه ها ذاتا و فطرتا متفاوت نیستند؟ پس هر یک از این دو جمله دیگری رو نقض نخواهد کرد؟
7. محمدرضا: من سالهاست به دفعات کتابهای شما را می خوانم و از آنجاییکه دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه هم هستم می دانم که در فضای آگاهی انسانها چه می گذرد چه در دوران مدرن و چه در گذشته. و از آن جاییکه حرف های شما نیز همچون حرف های پیر بلخ بر جانم و برای بیداری درونم بدون هیچ دلیلی نشسته است و این خود دلیلی بر صدقش است، سعی کردم تا بیشتر گوش باشم تا لبی برای سخن گفتن و پرسشگری. اما هنوز در مورد راهکارهای حضرتعالی برای رهایی از هویت فکری، گمان می کنم گپ هایی وجود دارد. مگر می شود شدن را کنار گذاشت. مگر آن لم هایی که خود بدان دستور می دهید خود یک شدن نیست. اساسا مثلا خود نماز که در نظر حضرتعالی بهترین نحوه برای حضور است و مدیتیشن، یک شدن نیست. بهتر نیست این شدن را مطلق نگوییم و آن را تخصیص بزنیم؟
با تشکر از استاد
8. نازنین: من چطور بفهمم به چه چیزی در زندگی ام علاقه دارم؟
چطور بفهمم برای چه کاری ساخته شده ام؟
9. محمد: آیا شما توصیه می کنید که ما از دوستانمان که ما را درگیر مسائل هویتی می کنند و یا بوسیلهء همین مسائل هویتی آزارمان میدهند، جدا شویم؟
10. شایسته: با سلام. جناب آقای مصفا من حدود 6 سال قبل با اثر "تفکر زائد" آشنا شدم و چندین بار آن را مطالعه کردم,تا حدودی به عمق فاجعه ذهن پی بردم یا شاید فکر میکنم که پی برده ام إما هنوز هم در رنجی بی علت که خودم علتش را "حقارت های نا چیز زندگی" می دانم به سر میبرم. سؤال من این است که با وجود آشنایی هر چند مختصر با ذهن پس چرا أندکی از بار آن کاسته نشده؟ چراوقتی همه چیز را می دانم باز کاری از دستم بر نمی اید؟
با کمال إحترام و سپاس
11. حسین: سلام استاد. من قبلا آدمی افسرده و شاکی از زمین و زمان بودم. از وقتی کتابهای شما رو مطالعه کردم دچار نوعی فرح و شادی عجیب شدم. سوال من اینه که آیا این همون تخدیری نیست که کریشنا مورتی به زنی که میاد پیشش و میگه به هر جا رفتم رنجهام تسکین نشد و میگه شانس آوردی که نشد.
آیا این فرح و شادی من باعث تخدیر هویت فکریم نشده که رنج ناشی از اونو دیگه درک نکنم؟
ممنون
12. پارسا: با عرض سلام خدمت جناب مصفا. بنده با خواندن کتاب های شما و انجام لم ها یه سوالی بارم ایجاد شد. شما در کتاب خود اشاره به توصیف نکردن زیبای و لذت بردن از ان بدون الفاظ اشاره کردید اما در یکی از مقالات که محمد امين مروتي اشاره به نکات و نقض بعضی از مثالات شما کرده بود که (انساني كه به توصيف خبريِ يك منظره مي نشيند و بدرستي مورد نقد مصفاست ، همان انساني نيست كه از ديدن منظرهاي به وجد آمده و ويار تكلم ميگيرد. در حالت اول، انسان چيزي ميگويد ولي در حالت دوم چيزي ميآيد و انسان را ميگويد. موسيقي و رقص و آواز هم بطريق اولي، بيانشان عين وجودشان است. نقاشي كه چيزي را ميكشد، برخلاف تصور مصفا، صرفا تصاوير كهنه ذهني خود را باز سازي نميكند بلكه ادراكات لحظه اي خود را با كمك قلم مو جان ميدهد. ديدن يك منظره و لذت بردن از آن يك چيز است و تجلي نابخود اين حس با رنگ و قلم هم چيز ديگري، كه لذت خود را هم دارد. نقاش واقعي نميخواهد نسخه دوم طبيعت را در قاب خود زنداني كند بلكه نقاشي او برآمده از احوال حسي اوست كه بصورت نقش و نگار جلوه ميكند بدون آنكه مخاطب ( خاص داشته باشد و مگر خود مصفا به توصيف غروب آفتاب و تشبيه آن نمينشيند (رابطه-ص 58
خورشيد » : ميخواهد خورشيد را به چيزي تشبيه كند ولي نميكند « زندگي ومسائل » اما در ص 162
(مانندِ……نه، مانند هيچ چيز نبود، مثل خودش بود ……بالا آمد)
و این سوال تناقض برای من ایجاد شده ممنون میشم رفع رجوع شود.
13. محمد امین: جناب مصفا خود می گوید زیبای را توصیف نکنید ! ولی مولوی در شعر خود می گوید نقاشی و توصیف نقاش از نقاشی خود یک مکمل میباشد ! این برای من مبهم هست!
14. علی: آقای مصفا شما یه جایی گفته اید مراقبه نکن چون این کاری که ما میکنیم بنام مراقبه، یک جور تمرکزه. و گفتید مراقبه بعد از آگاهی انجام میگیره. خوب مگه نه اینکه کسی که در آگاهیه دیکه مراقبه به چه دردش میخوره؟ مراقبه نقشی در او نداره. میشه توصیح بدید؟
15. علی: اقای مصفا من دیگه دارم دیوونه میشم. دیگه نمیدونم باید چه کنم. دیگه دارم به حرفاتون شک میکنم. تمام ذهن و فکرم به هم ریخته. دیگه نمیدونم چی درسته و چی غلطه. آیا باید چزئی از سرنوشت باشه رسیدن به آرامش و آگاهی؟
16. سمیه: با سلام. با کمال احترام نقدی پیشنهاد گونه دارم که جسارت کرده و عرض میکنم. اقای مصفا من مدت هاست که نوشته های شما را خوانده ام و میخوانم نمیدانم شاید کوتاهی از من یا دید محدودم به انها بوده که خلا محسوسی در آنها یافتم . در بحث تئوریک هر انچه از شما خواندم غنی و سرشار از معنا و تامل برانگیز بوده اما همیشه این دغدغه را دارم که چگونه باید آنها را در زندگی روزمره ام پیاده کنم . شاید بحث های کاربردی در میان گفته ها و نوشته های شما وجود دارد و من در نیافتم یا در مطالعه دقیق کوتاهی کرده ام. در صورت امکان توضیح می فرمایید که چگونه می توان در متن زندگی این رویکرد را به کار بست و به بیانی رهایی یافت.
با سپاس فراوان.
17. علی: آقای مصفا دارم دیوونه میشم.چرا این ذهنو نمیشه کنترل کرد؟ بعضی موقعها یهو یه حس بد میاد سراغم.قفسه سینم یک حس خاص و بدی میگیره.بعضی موقعها واقعا خسته میشم از این فکر.شبها یکسره بیداری... یهو یه سری فکرهای لذت بخش میاد توی سرم. کلا اینجوریه. بخدا خسته شدم.
18. مجید: برای کسانیکه اظهار تشویش شدید بعد از خواندن کتابهایتان می کنند چه توصیه ای دارید؟ خیلی ها می گویند ما بعد از خواندن مطالب شما بهم ریخته ایم. هم کیفیت رهایی را نداریم و هم از وضعیت وخیمی که در آن بوده و هستیم هم آگاه شده ایم. اما گویی چاره ای نداریم که خلاص شویم. چه کنیم؟
19. مدیر سایت: فایل صوتی را بشنوید لطفاً و پاسخ دهید. (نقدی درباره صحبت شما درباره کشورهای غربی و فطرت و مذهب)
20. علی: آقای مصفا، من ارامش ذهن میخوام و هرچی جلوتر میرم احساسات بدتری میاد سراغم. ملامت و تنفر بیشتر میشه. زندگیم از موقعی که با شما اشنا شدم یه جوری شده. یه مدت بهم خوش میگذره و حال میکنم. یه مدت تبدیل به جهنم میشه. یه مدت حس میکنم انگار دارم هدایت میشم و یه مدت به همش شک میکنم. لطفا اگه میتونید کمکم کنید. مرسی.
21. علی: خسته شدهام بخدا. اصلاً همین آگاهی و عشق هم برایم شده یک آرزو، یک نیاز. این رو هم میخوام به زور بدست بیارم و این هم همش شده وایهء ملامت. لطفا راهنماییام کنید. آیا فقط کتاباتون رو بخونم کافیه؟
22. محمد: سلام آقای مصفا. بنظر شما خوابی که در آن ببینی حیواناتی مثل مارمولک و سوسک و قورباغه بتعداد خیلی خیلی زیاد در خانه ات لانه کرده اند و می لولند به چه معنا می تواند باشد بنظر شما؟
23. شهاب: سوالی در مورد کتاب های خودتان داشتم. کتاب های «هله» و «نامه ای به ندیده ام» را در هیچ کجا نتوانستم پیدا کنم. آیا امکان دارد یا تجدید چاپ کنید یا آنها را اینترنتی منتشر کنید؟
بسیار متشکرم
شهاب
24. علی: آقای مصفا از کجا بفهم کدوم صفاتم فطریه؟ من از بچگی تو خودم بودم. بهم میگفتن خجالتی.
25. مجید: آیا در نمایشگاه کتاب امسال غرفه دارید؟ اسم غرفه یا ناشر چیست لطفاً؟ آیا خودتان هم میآیید نمایشگاه؟
26. صادق: سلام آقای مصفا. من بعضی از کتابهای شما را خواندهام و در مغزم طوفانی به پا شده. نمیدانم چی کار کنم. من بدنبال هویت فکری چهار سال از وقت خودم را در یک دیار غربت بسر بردم و جدیداً اجازه ماندن در کشور سوئد را گرفته ام. ولی از این کشور خوشم نمی آید. بنظر شما چکار کنم؟ نمیتوانم تصمیم بگیرم. سخت به راهنمایی شما محتاج هستم.
27. پرویز: امشب در مسیر بازگشت از کتابخانه ناگهان بدون هیچ زمینهٔ قبلی تصمیم به یک آزمایش گرفتم .فکرم را مخاطب قرار دادم و گفتم که میخواهم رّد تو را دنبال کنم بدون اینکه محکومت کنم. گفتم تو آزادی که به تمام قلمروها در حوزه فکر وارد شوی و من بر آنم که تو را فقط تماشا کنم، بدون هیچ گونه ملامت و سرزنشی. منتظر این اتفاق شدم خبری نشد.. بعد به عمل خودم خندهام گرفت به خودم گفتم مگر من به جز همین فکرم ؟من از فکرم خواستم یعنی چه ؟ مثل اینکه بگویم خودم از خودم خواستم ،ظاهراً شدنی نیست و شوخی تلقی میگردد.ولی انگار در زمان کوتاهی فکرم عمل نمیکرد. متوقف کامل بود. این اتفاق چه میتوانست باشد؟بعد به سرم زد که خود واقعی بدون فکر میتواند وجود داشته باشد؟مسلما که نه. انسان بدون فکر نمیتواند وجود داشته باشد.پس فکر ذاتی انسان است. این درخواست از طرف که بود؟ خود واقعیم؟
28. عمران: شما جایی گفتین آگاهی هایی که ایجاد شده را یاداشت کرده و مرور کنید سوالم اینست که اگر در یک جای خلوت مانند اینکه برای کس دیگری (با صدای بلند) گفته شود مفید است یا در ذهن مرور شود
سوال دوم:در مورد مراقبه ،تا زمانیکه قدرت من ها زیاداست امکان ندارد تحقق یابد اما آیا به گسترش آگاهی کمک نمی کند ؟ شما گفتین مراقبه در این مرحله خودفریبی است؟لطفا بگوئید از چه نظر خودفریبی است؟
29. فروهر: با سلام آقای مصفا. من یک سئوال داشتم در مورد یکی از فرمایشات شما. شما گفته اید که اگر ما حرکات ذهن را زیر نظر بگیریم ودر واقع به حرکات ذهن توجه کنیم از این کلاف در هم پیچیده خارج شده واسیر این توهمات نخواهیم شد. من این نظریه را اجرا کردم و به صحت آن واقفم ولی این را حس کردم که باید دائم خود را زیر ذره بین بگیرم ودر واقع برای انجام امور غریزی(مثلا خوردن و..)همین توجه را داشته باشم که باعث نوعی عدم تعادل میشود!آیا تجربه من اشتباه بوده و خود همین توجه کردن و زیر نظر گرفتن نوعی چهارچوب درست کردن ومقید کردن نیست؟که باعث میشود شما مثلا در حین راه رفتن و یا صحبت با کسی دائم خود را بپائید وایا این روش نوعی بهم فشردگی وانقباض را باعث نمیشود؟
با تشکر مجدد از توجه ومساعدت شما
فروهر
30. دارا: چرا شما گاهی می گویید مهم نیست آنطرف(رهایی و عشق) چی هست. به آن فکر نکنید. به وضعیت وخیمی که در آن هستید فکر کنید.
ولی گاهی هم از عشق می گویید. یا مثلا کریشنامورتی و مولوی نیز از عشق و کیفیت رهایی زیاد گفته اند.
1. بسیاری از دوستان در سایت و صفحهء فیسبوک شما روز تولدتان را تبریک گفته اند و آرزوی عمری طولانی همراه با سلامتی برایتان کردهاند.
2. آمنه: سلام. سوالی داشتم: آیا هیچ کدوم از کتاب های جناب مصفا به انگلیسی یا آلمانی ترجمه شدن یا خیر؟ ممنون
3. ماندانا: با سلام خدمت جنابعالی وامید سلامتی. من کتاب تضادهای درون ما نوشته خانم کارن هورنای را که جنابعالی ترجمه کردید خواندم وبسیار بهره بردم از ترجمه بسیار خوبی که زحمت آن را کشیده اید. همچنین سایت اینترنتی شما را دیدم و فهمیدم که در زمینه های خودکاوی هم صاحب نظر هستید.
من با یک مشکل اساسی مواجه هستم و با توجه به اینکه در ایران نیستم از شما تقاضا دارم مرا راهنمایی کنید. من با یک شخصیت شدیدا انزوا طلب (یا عزلت گزین با همان خصوصیاتی که در کتابتان ذکر کردید البته با شدت بسیار زیاد) که از نزدیکان من میباشد روبرو هستم که حاضر نیست حتی از اطاقش بیرون بیاید. او فرد جوانی است که چند سال است که بدلیل این خصوصیت تمام نیروهای حیاتیش فلج شده و هیچکاری انجام نمیدهد. او با تنها کسی که ارتباط دارد من هستم ولی من هم متاسفانه نمیدانم چکار کنم و چگونه با او رفتار کنم و چگونه کمکش کنم. همانگونه که استحضار دارید وجود اینگونه افراد در خانواده روی زندگی سایر افراد خانواده هم اثر میگذارد و در حال حاضر زندگی من هم در وضعیت خوبی نیست. متاسفانه این فرد حتی حاضر نیست با کسی در مورد مشکلش صحبت کند. میخواستم از جنابعالی سئوال کنم. پیشنهاد شما در حل این مشکل چیست؟
4. محمود: آقای مصفا، اگر این صحبت شما را آیندگان بشنوند، فکر میکنید ارزشمند ترین پیامی که میتوانید به آنها، در مورد آنچه از زندگی آموخته اید بدهید، چیست؟
5. سعید: جناب آقای مصفا من تازه با نظرات شما اشنا شده ام و از ان نیز لذت فراوان برده ام و من حداقل طبق نظر روانشناسان بزرگ اعتقادی به وجود فطرت انسانی ندارم ولی چون به قطعیت اعتقاد نسبی دارم در صورت استدلال درست می توانم نظرم را تغییر دهم لذا در صورتی که جنابعالی به پذیرید که فطرت وجود ندارد موضوع را چگونه تحلیل می نمایید و میدانم در صورتی که این موضوع درست طرح شود بقیه نظرات جنابعالی قوت بیشتری خواهد گرفت قبلا از پاسخ جنابعالی تشکر می گردد
6. محسن: سلام آقای مصفا، سوالی داشتم خدمتتون، شما در جایی از صحبت هاتون گفته بودید که انسان فطرتا و ذاتا پاک به دنیا میاد، و تمام انسان ها در لحظه تولد با هم برابرند، و در جای دیگه ما میبینیم که هر بچه ای خصوصیات ذاتی متفاوتی داره، اگر ما برای این خصوصیات اسم بگذاریم یکی مهربان است و یکی خشن یکی پر جنب و جوش و دیگری ساکت یعنی اینها هر کدام ذاتا دارای نوعی عملکرد متفاوت هستند. سوال من اینجاست چطور فطرت های یکسان این بچه ها که از نظر شما به دور از هویت فکری زندگی میکنند رفتار های متضاد دارند، آیا این بچه ها ذاتا و فطرتا متفاوت نیستند؟ پس هر یک از این دو جمله دیگری رو نقض نخواهد کرد؟
7. محمدرضا: من سالهاست به دفعات کتابهای شما را می خوانم و از آنجاییکه دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه هم هستم می دانم که در فضای آگاهی انسانها چه می گذرد چه در دوران مدرن و چه در گذشته. و از آن جاییکه حرف های شما نیز همچون حرف های پیر بلخ بر جانم و برای بیداری درونم بدون هیچ دلیلی نشسته است و این خود دلیلی بر صدقش است، سعی کردم تا بیشتر گوش باشم تا لبی برای سخن گفتن و پرسشگری. اما هنوز در مورد راهکارهای حضرتعالی برای رهایی از هویت فکری، گمان می کنم گپ هایی وجود دارد. مگر می شود شدن را کنار گذاشت. مگر آن لم هایی که خود بدان دستور می دهید خود یک شدن نیست. اساسا مثلا خود نماز که در نظر حضرتعالی بهترین نحوه برای حضور است و مدیتیشن، یک شدن نیست. بهتر نیست این شدن را مطلق نگوییم و آن را تخصیص بزنیم؟
با تشکر از استاد
8. نازنین: من چطور بفهمم به چه چیزی در زندگی ام علاقه دارم؟
چطور بفهمم برای چه کاری ساخته شده ام؟
9. محمد: آیا شما توصیه می کنید که ما از دوستانمان که ما را درگیر مسائل هویتی می کنند و یا بوسیلهء همین مسائل هویتی آزارمان میدهند، جدا شویم؟
10. شایسته: با سلام. جناب آقای مصفا من حدود 6 سال قبل با اثر "تفکر زائد" آشنا شدم و چندین بار آن را مطالعه کردم,تا حدودی به عمق فاجعه ذهن پی بردم یا شاید فکر میکنم که پی برده ام إما هنوز هم در رنجی بی علت که خودم علتش را "حقارت های نا چیز زندگی" می دانم به سر میبرم. سؤال من این است که با وجود آشنایی هر چند مختصر با ذهن پس چرا أندکی از بار آن کاسته نشده؟ چراوقتی همه چیز را می دانم باز کاری از دستم بر نمی اید؟
با کمال إحترام و سپاس
11. حسین: سلام استاد. من قبلا آدمی افسرده و شاکی از زمین و زمان بودم. از وقتی کتابهای شما رو مطالعه کردم دچار نوعی فرح و شادی عجیب شدم. سوال من اینه که آیا این همون تخدیری نیست که کریشنا مورتی به زنی که میاد پیشش و میگه به هر جا رفتم رنجهام تسکین نشد و میگه شانس آوردی که نشد.
آیا این فرح و شادی من باعث تخدیر هویت فکریم نشده که رنج ناشی از اونو دیگه درک نکنم؟
ممنون
12. پارسا: با عرض سلام خدمت جناب مصفا. بنده با خواندن کتاب های شما و انجام لم ها یه سوالی بارم ایجاد شد. شما در کتاب خود اشاره به توصیف نکردن زیبای و لذت بردن از ان بدون الفاظ اشاره کردید اما در یکی از مقالات که محمد امين مروتي اشاره به نکات و نقض بعضی از مثالات شما کرده بود که (انساني كه به توصيف خبريِ يك منظره مي نشيند و بدرستي مورد نقد مصفاست ، همان انساني نيست كه از ديدن منظرهاي به وجد آمده و ويار تكلم ميگيرد. در حالت اول، انسان چيزي ميگويد ولي در حالت دوم چيزي ميآيد و انسان را ميگويد. موسيقي و رقص و آواز هم بطريق اولي، بيانشان عين وجودشان است. نقاشي كه چيزي را ميكشد، برخلاف تصور مصفا، صرفا تصاوير كهنه ذهني خود را باز سازي نميكند بلكه ادراكات لحظه اي خود را با كمك قلم مو جان ميدهد. ديدن يك منظره و لذت بردن از آن يك چيز است و تجلي نابخود اين حس با رنگ و قلم هم چيز ديگري، كه لذت خود را هم دارد. نقاش واقعي نميخواهد نسخه دوم طبيعت را در قاب خود زنداني كند بلكه نقاشي او برآمده از احوال حسي اوست كه بصورت نقش و نگار جلوه ميكند بدون آنكه مخاطب ( خاص داشته باشد و مگر خود مصفا به توصيف غروب آفتاب و تشبيه آن نمينشيند (رابطه-ص 58
خورشيد » : ميخواهد خورشيد را به چيزي تشبيه كند ولي نميكند « زندگي ومسائل » اما در ص 162
(مانندِ……نه، مانند هيچ چيز نبود، مثل خودش بود ……بالا آمد)
و این سوال تناقض برای من ایجاد شده ممنون میشم رفع رجوع شود.
13. محمد امین: جناب مصفا خود می گوید زیبای را توصیف نکنید ! ولی مولوی در شعر خود می گوید نقاشی و توصیف نقاش از نقاشی خود یک مکمل میباشد ! این برای من مبهم هست!
14. علی: آقای مصفا شما یه جایی گفته اید مراقبه نکن چون این کاری که ما میکنیم بنام مراقبه، یک جور تمرکزه. و گفتید مراقبه بعد از آگاهی انجام میگیره. خوب مگه نه اینکه کسی که در آگاهیه دیکه مراقبه به چه دردش میخوره؟ مراقبه نقشی در او نداره. میشه توصیح بدید؟
15. علی: اقای مصفا من دیگه دارم دیوونه میشم. دیگه نمیدونم باید چه کنم. دیگه دارم به حرفاتون شک میکنم. تمام ذهن و فکرم به هم ریخته. دیگه نمیدونم چی درسته و چی غلطه. آیا باید چزئی از سرنوشت باشه رسیدن به آرامش و آگاهی؟
16. سمیه: با سلام. با کمال احترام نقدی پیشنهاد گونه دارم که جسارت کرده و عرض میکنم. اقای مصفا من مدت هاست که نوشته های شما را خوانده ام و میخوانم نمیدانم شاید کوتاهی از من یا دید محدودم به انها بوده که خلا محسوسی در آنها یافتم . در بحث تئوریک هر انچه از شما خواندم غنی و سرشار از معنا و تامل برانگیز بوده اما همیشه این دغدغه را دارم که چگونه باید آنها را در زندگی روزمره ام پیاده کنم . شاید بحث های کاربردی در میان گفته ها و نوشته های شما وجود دارد و من در نیافتم یا در مطالعه دقیق کوتاهی کرده ام. در صورت امکان توضیح می فرمایید که چگونه می توان در متن زندگی این رویکرد را به کار بست و به بیانی رهایی یافت.
با سپاس فراوان.
17. علی: آقای مصفا دارم دیوونه میشم.چرا این ذهنو نمیشه کنترل کرد؟ بعضی موقعها یهو یه حس بد میاد سراغم.قفسه سینم یک حس خاص و بدی میگیره.بعضی موقعها واقعا خسته میشم از این فکر.شبها یکسره بیداری... یهو یه سری فکرهای لذت بخش میاد توی سرم. کلا اینجوریه. بخدا خسته شدم.
18. مجید: برای کسانیکه اظهار تشویش شدید بعد از خواندن کتابهایتان می کنند چه توصیه ای دارید؟ خیلی ها می گویند ما بعد از خواندن مطالب شما بهم ریخته ایم. هم کیفیت رهایی را نداریم و هم از وضعیت وخیمی که در آن بوده و هستیم هم آگاه شده ایم. اما گویی چاره ای نداریم که خلاص شویم. چه کنیم؟
19. مدیر سایت: فایل صوتی را بشنوید لطفاً و پاسخ دهید. (نقدی درباره صحبت شما درباره کشورهای غربی و فطرت و مذهب)
20. علی: آقای مصفا، من ارامش ذهن میخوام و هرچی جلوتر میرم احساسات بدتری میاد سراغم. ملامت و تنفر بیشتر میشه. زندگیم از موقعی که با شما اشنا شدم یه جوری شده. یه مدت بهم خوش میگذره و حال میکنم. یه مدت تبدیل به جهنم میشه. یه مدت حس میکنم انگار دارم هدایت میشم و یه مدت به همش شک میکنم. لطفا اگه میتونید کمکم کنید. مرسی.
21. علی: خسته شدهام بخدا. اصلاً همین آگاهی و عشق هم برایم شده یک آرزو، یک نیاز. این رو هم میخوام به زور بدست بیارم و این هم همش شده وایهء ملامت. لطفا راهنماییام کنید. آیا فقط کتاباتون رو بخونم کافیه؟
22. محمد: سلام آقای مصفا. بنظر شما خوابی که در آن ببینی حیواناتی مثل مارمولک و سوسک و قورباغه بتعداد خیلی خیلی زیاد در خانه ات لانه کرده اند و می لولند به چه معنا می تواند باشد بنظر شما؟
23. شهاب: سوالی در مورد کتاب های خودتان داشتم. کتاب های «هله» و «نامه ای به ندیده ام» را در هیچ کجا نتوانستم پیدا کنم. آیا امکان دارد یا تجدید چاپ کنید یا آنها را اینترنتی منتشر کنید؟
بسیار متشکرم
شهاب
24. علی: آقای مصفا از کجا بفهم کدوم صفاتم فطریه؟ من از بچگی تو خودم بودم. بهم میگفتن خجالتی.
25. مجید: آیا در نمایشگاه کتاب امسال غرفه دارید؟ اسم غرفه یا ناشر چیست لطفاً؟ آیا خودتان هم میآیید نمایشگاه؟
26. صادق: سلام آقای مصفا. من بعضی از کتابهای شما را خواندهام و در مغزم طوفانی به پا شده. نمیدانم چی کار کنم. من بدنبال هویت فکری چهار سال از وقت خودم را در یک دیار غربت بسر بردم و جدیداً اجازه ماندن در کشور سوئد را گرفته ام. ولی از این کشور خوشم نمی آید. بنظر شما چکار کنم؟ نمیتوانم تصمیم بگیرم. سخت به راهنمایی شما محتاج هستم.
27. پرویز: امشب در مسیر بازگشت از کتابخانه ناگهان بدون هیچ زمینهٔ قبلی تصمیم به یک آزمایش گرفتم .فکرم را مخاطب قرار دادم و گفتم که میخواهم رّد تو را دنبال کنم بدون اینکه محکومت کنم. گفتم تو آزادی که به تمام قلمروها در حوزه فکر وارد شوی و من بر آنم که تو را فقط تماشا کنم، بدون هیچ گونه ملامت و سرزنشی. منتظر این اتفاق شدم خبری نشد.. بعد به عمل خودم خندهام گرفت به خودم گفتم مگر من به جز همین فکرم ؟من از فکرم خواستم یعنی چه ؟ مثل اینکه بگویم خودم از خودم خواستم ،ظاهراً شدنی نیست و شوخی تلقی میگردد.ولی انگار در زمان کوتاهی فکرم عمل نمیکرد. متوقف کامل بود. این اتفاق چه میتوانست باشد؟بعد به سرم زد که خود واقعی بدون فکر میتواند وجود داشته باشد؟مسلما که نه. انسان بدون فکر نمیتواند وجود داشته باشد.پس فکر ذاتی انسان است. این درخواست از طرف که بود؟ خود واقعیم؟
28. عمران: شما جایی گفتین آگاهی هایی که ایجاد شده را یاداشت کرده و مرور کنید سوالم اینست که اگر در یک جای خلوت مانند اینکه برای کس دیگری (با صدای بلند) گفته شود مفید است یا در ذهن مرور شود
سوال دوم:در مورد مراقبه ،تا زمانیکه قدرت من ها زیاداست امکان ندارد تحقق یابد اما آیا به گسترش آگاهی کمک نمی کند ؟ شما گفتین مراقبه در این مرحله خودفریبی است؟لطفا بگوئید از چه نظر خودفریبی است؟
29. فروهر: با سلام آقای مصفا. من یک سئوال داشتم در مورد یکی از فرمایشات شما. شما گفته اید که اگر ما حرکات ذهن را زیر نظر بگیریم ودر واقع به حرکات ذهن توجه کنیم از این کلاف در هم پیچیده خارج شده واسیر این توهمات نخواهیم شد. من این نظریه را اجرا کردم و به صحت آن واقفم ولی این را حس کردم که باید دائم خود را زیر ذره بین بگیرم ودر واقع برای انجام امور غریزی(مثلا خوردن و..)همین توجه را داشته باشم که باعث نوعی عدم تعادل میشود!آیا تجربه من اشتباه بوده و خود همین توجه کردن و زیر نظر گرفتن نوعی چهارچوب درست کردن ومقید کردن نیست؟که باعث میشود شما مثلا در حین راه رفتن و یا صحبت با کسی دائم خود را بپائید وایا این روش نوعی بهم فشردگی وانقباض را باعث نمیشود؟
با تشکر مجدد از توجه ومساعدت شما
فروهر
30. دارا: چرا شما گاهی می گویید مهم نیست آنطرف(رهایی و عشق) چی هست. به آن فکر نکنید. به وضعیت وخیمی که در آن هستید فکر کنید.
ولی گاهی هم از عشق می گویید. یا مثلا کریشنامورتی و مولوی نیز از عشق و کیفیت رهایی زیاد گفته اند.
پایان متن سئوالات پرسشپاسخ شماره ۲۴
----
» برای شنیدن و خواندن تمامی پرسش پاسخهای انجام شده، اینجا کلیک کنید:
------
» جهت تهیهٔ DVD کامل وبسایت محمدجعفر مصفا، حاوی تمامی فایلهای سایت از جمله فایلهای تمامی جلسات، پرسش پاسخها، قطعهویدیوها، مصاحبهها و گفتگوها و ...، به صفحهٔ تماس با ما مراجعه نمایید.
» برای اطلاع از تازههای سایت، انتشار هر کتاب، مقاله یا مصاحبهٔ جدید، انتشار محتوای تازه و برگزاری جلسات خودشناسی به سخنرانی محمدجعفر مصفا، میتوانید در بخش خبرنامه عضو شوید.
» برای اطلاع از تازههای سایت، انتشار هر کتاب، مقاله یا مصاحبهٔ جدید، انتشار محتوای تازه و برگزاری جلسات خودشناسی به سخنرانی محمدجعفر مصفا، میتوانید در بخش خبرنامه عضو شوید.
هیچ نظری موجود نیست :
ارسال یک نظر
» لطفاً نظر خود را به خط فارسی بنویسید.
» اگر مایل به تماس با مدیر سایت یا محمدجعفر مصفا هستید، فقط از طریق صفحهٔ "تماس با ما" و ارسال ایمیل اقدام کنید.