پاسخ پرسشهای مطرح شده تا تاریخ اول شهریور ماه ۱۳۸۶
چنانچه تا تاريخ فوق پرسشی مطرح نمودهايد، میتوانيد پاسخ آن را در زير دريافت کنيد.
برای دريافت اين فايل صوتی که حاوي پاسخ پرسشها با صدای محمدجعفر مصفا است، با كليد سمت راست ماوس بروي لينک موردنظر كليك كرده و Save Target As را انتخاب نمائيد.
پس از دريافت فايل، آن را با هر برنامهای که mp3 پخش میکند، ميتوانيد بشنويد.
همچنين ميتوانيد با کليک کردن دکمهٔ پخش، اين پرسشپاسخ را (بدون دانلود) گوش دهيد:
همچنین میتوانید متن فایل صوتی این پرسشپاسخ را ذیلاً بخوانید. با تشکر از دوست عزیز، ساشا، که این متن را تهیه کردهاند.
متن پرسشپاسخ شماره ۱۵:
سوال :معنی کش دادن مفاهیم و کلمات در ذهن که در کتاب رابطه آوردید بیشتر توضیح دهید؟ با یک مثال.
جواب:این دوتا فایده یا دوتا معنا داره ما عادت کردیم که قالبی فکر کنیم قالبی عمل کنیم این اندیشه ها را لفظ قالبی بیان کنیم .مثلا من حقیرم حالا اگر ما بتونیم این حالت را این که مولوی می گوید
ای خدا جان را تو بنما آن مقام
کاندرا و بی حرف می روید کلام
من راهی که برای این موضوع می شناسم اینکه الفاظ را از صورت قالبی در بیاوریم. من حقیرم این مثالی که بنظر میاد جایی زدم این بعضی از خمیرها هستند که بچه ها باهاشون شکل یا حتی حروف الفبا درست می کند این حروف را مثلا نوشته A یا به شکل عروسک که داره یک فرم دارند که برداریم گلوله کنیم یا درازش کنیم از فرم در میاد ما باید بگیریم تو ذهنمون این گونه با همه چیز ارتباط برقرار کنیم نه با علوم واقعی مثلا از قبیل درخت یا همچنین با حقارت تا به باطن یاز مثل یک درخت حقارت به وضعی بهش بریم که انگار فرم نداره که حتی تو ذهنمون این یک بعد موضوع هست و بعد دیگه منظور من کش بده اینکه ما عادت کردیم به محض اینکه یک اهانتی به ما میشه یا برعکسش ما تشویق می شویم واکنش نشان می دهیم واکنش به این صورت که مثلا اگر به من بگه احمق افسرده بیشم یا بگه عجب دانایی خیلی احساس شعف کنیم. باید سعی کنید که وقتی این کلمه را می شنوید بالا فاصله واکنش نشون ندیم. شاید منظورم از کش داد یه همچنین چیزی باشه.
-نگاه کنیم که به درون چه مگذرد ببین وقتی یه لیوان آب میخورم (یه عامل دیگه) یه حالتی در من ایجاد میکنه و حالا هم وقتی به من میگه احمق یه حالتی در من ایجاد میشه اینا مثل اون موقع که دارم اب میخورم توجه کنید.
سوال:اگر میشود توضیح دهید منظورتان دقیقا از محتوایی صفت چیست؟ یعنی صفت باید چه محتوایی باید داشته باشد؟
جواب:هر محتوای می خواد داشته باشه. اصلا من منظور از این چیز، اینا نیست من میگم که تشخص، من آدم با تشخصی هستم محتوا ندارد. چون منشاء فکر دارد.حالا اگر تو میگی محتوا داره تشخص؛ به هر حال این تشخص فکر که محتوا داره را بزار کنار بعد ببین چه کیفیتی داره چه محتوایی داره.
سوال:چرا یک بچه در سنین کودکی با یک تصادف مرگ بار از دنیا می رود؟لطفا از موضوع خدا،عرفان،حداقل روان شناسی پاسخ دهید.نه از نظر ماده و طبیعت.
جواب: این سوال چی هست؟! میخواد چی بگه؟ چه نتیجه می خواد بگیره؟ من کتابی های که نوشته ام در مورد این موضوعات نیست در مورد تو انسان هست که چرا با درون خود در تضاد زندگی میکنی؟ چرا سطحی زندگی میکنی؟ چرا خشم دارم؟ چرا نفرت دارم؟ چرا لحظه ای آرام نمیگیرم؟ منظور از نوشتن کتابها این موضوع ات هست نه اون موضوع ات .من چه میدونم چرا بچه میره زیر ماشین می میرد.
سوال : به تازگی کتاب تفکر زائد را خوندم راستش کمی گیج شده ام و این در حالی تقریبا با مدتیشن نظاره بر ذهن آشنا هستم با مدیتشن و خواندن اشعار مولانا . کتاب و نوشته های و وبلاگ شما احساس می کنم هوشیار تر شده ام اما کاملا از تفکر زائد رها نیستم و همچنان غذاب میکشم و در موقعیت های مختلف دچار تردید و اینکه آیا این رفتار من براساس تفکر پنداری هست و یا واقعی هست آیا در این زمینه معیاری برای سنچش وجود دارد که آدمو مچ خودش را بگیره؟ و چگونه می شود که آدم ناگهان از فکر خلاص شد؟
جواب:این سوال تکراری هست و مفصل جوابش تو کتاب ها داده ام
سوال: من هنگام توجه به فکر فشاری برروی ام وارد می شود و سن من 14 سال هست و تازه این کار را می کنم ایا این برای چیست؟
جواب:در پاسخ به این باید بگم آگاهیش را باید گسترش بدهد. بعد مدتیشن کند و مقدار زیادی آگاهیش گسترش پیدا کند این فشار دیگه احساس نمی کند.یکی از معایب مدتیشن انسان که نمیخواد مدتیشن کند و به زور خودشو را واردار میکنه که مدتیشن کند و نتیجه فشار روی مغز انسان هست.
سوال : خیلی حرف های خوب می زنید ولی اگر کمی هم انسان ها را به مهر و محبت تشویق کنید بهتر نیست؟ من وقتی سخرانی های دکتر قمشه ای را گوش میدهم پر وجد، شور و محبت می شوم و دوست دارم به همه دنیا محبت کنم و خوش اخلاق و مهربان با گذشت و بی کینه بشم ولی وقتی به حرف های شما گوش میدهم فقط حس میکنم که باید از مردم فاصله گرفت تو دنیای ذهنی خودمون که خوب ساختیمش زندگی کنیم. شما کمی به آدم حس بد بینی می دهید مخصوصا من آقایانی را دیده ام که بر اثر تاثیرات که از اندیشه های شما گرفته اند دیده بسیار منفی به ازدواج پیدا کرده اند.فقط دوست دارن خوش باشن و بدون مسئولیت به همه لذت ها هم برسان و به روحیات لطیف یک زن صدمه می زنند افکار شخصی شما.ا میدوارم که اهمیت بدهید نه بخاطر من بخاطر بقیه من که نابود شدم.
جواب: این دوتا موضوع را مطرح کرده یکی اینکه اندیشه های من بد بینانه هست و بعد میگه که من وقتی سخنرانی های قمشه ای را گوش میدهم پر از وجد شور و ومحبت میشوم و دوست دارم به همه محبت کنم و خوش اخلاق و مهربان و با گذشت و بی کینه بشم .این مغایر هست با اون هست و بشم یعنی چی ؟الان نیستم ولی در صورت که میگه هستم.
اگر فکر میکنی که از وجود خودت احساس رضایت می کنید و از روانتون احساس رضایت می کنید اصلا لزومی نداره که به حرف من گوش کنید. نمیدانم این که اینو نوشته تو بحث ها شرکت داشته یا نه ؟! مثال های که زده ام اینکه من میگم انسان ها پر از خشم و نفرت هست حالا وجود شما پر از عشق و شور هست و حرف من چه تاثیری در زوال این داره این کجاش بد بینانه هست من میگم شما کچل هستید ولی واقعیتش این هست که مو های پر پشت و خوبی دارید حرف من مهمل هست فرض کن من مهمل گفته باشم چه زیانی برای شما دارد؟
موضوع دیگه ای که گفته من چیزهای نگفته ام که ازداوج را بی بند و بار تلقی کنم یا بگم لازم نیست یا بگم باید خوش بود یا قانون لازم نیست برای جامعه. ازداج یکی از بهترین قوانین برای پاسخ گفتن به یک نیاز غریزی. در این رابطه هم زیاد صحبت کردیم حالا اگر کسی، کسی را فریب میدهد یا از نظرات من سو استفاده می کند این امری مربوط به خودش هست.
سوال: وبلاگتون یکم یه روز تر باشه از این نظر که در مورد مصداق های روز جامعه را که در روزنامه ای، مجله ای، تلویزیونی جای اینا را می بینید مطرح کنید ؟
جواب: به حد کافی ای مثال های درباره ای این مسائل گفته ام .کجایی موضوع های که گفته ام روشن نیست مصداق هایش خودت بر خودت پیدا کن نه در جامعه. جامعه یک امری مربوط به خودش است. ویکی از لم های که مفید می دانم برای رهایی اینکه انسان از چارچوب ها و قالب های که به آنها عادت کرده معتاد شده و مشخص هستنداز این ها رها بشه.مثلا فرض کن ما عادت کردیم که بگیم مولوی و حافظ مال من هست و این جامعه سنت ها ما من هست یکی از را های رهایی اینکه آنچنان مولوی و حافظ را نگاه کنیم که مال بشریت هستند نه اینکه مال من حالا بیاید بر عکس بگیم بر عکس مال من نیست و مال هیچ کس نیست. یعنی اینکه بگیم من تو میشینیم به بحث درباره اینکه فرض کنیم حافظ یا سعدی بهتر است یا اینکه خود حافظ چی هست چه میگه؟ حالا یه هندی بیگانه هست من می تونم انچنان به حافظ بیگانه بشم که اون هندی هست چرا ما با یه نویسنده گمنام برزیلی ارتباط بر قرار نمیگیرم حالا اینو تامین بده به اخلاق ها به سنت ها یعنی اینکه اگر من خودم را متعلق به این جامعه به خصوص ندانم اون موقع هست که دیده ام جهانی میشه وسعت نگرشم یه جور دیگه می شود اینکه من دارم میگم همون چیزی هست که مولوی میگه ده مرو ده مرد را احول کند . از نظر مولوی ده به محدوده جغرافیای نیست آن کیفیتکه ما فکر می کنیم حافظ اشعارش مال من، من متعلق به این جامعه هستم که ادبیاتش حافظ هست .سنت هاش اینه قوانینش اینه از این محدود بینی ذهنمون را خارج کنیم. نه اینکه در بعد واقعیت ها بلکه در بعد اعتباریات، در بعد اون چیزها که ثابت نیست .مثلا درخت گردو و خواص گردو در همه جوامع بشر یکسان هست اون نگرش دیدی که من نسبت به حافظ دارم کریشنامورتی نداره. چرا من باید حتما این نگرش و دید را نسبت به این فرد بخصوص داشته باشم .این باعث اسباب اختلاف میشه به عبارت دیگرمن میگم یکی از راهای خروج از هویت فکری اینکه انسان از ده بیرون برو بیرون ما الان وارد ده شدیم. یعنی ما از قالب سنت ها ارزش ها اعتباریات که مخرب و به این ها عادت کردیم اصلا و شکل گرفتیم با این ها خارج شویم. از این بعد که مال من نیست این مال من بودنش اعتباری هست .حقیقت مال همه دنیاست. ولی حافظ مال من نیست مال همه دنیا هم نیست. این مثلا درباره فرض کنیم در جامعه بخصوص اگر ندارنم وزن چیه قافیه چیه خجالت میکشم ولی اگر وسیع نگاه کنیم که شعر چیه؟ چرا باید وزن و قافیهای که در این جامعه هست راباید بدونم؟ اینو تامین بده به خیلی از چیزها من ارزش ها را نقد می کنیم که اعتباری هست. چرا من باید همیشه پول داشته باشم که اون وقت توی عروسی و یا توی تاکسی بلرزم چرا راحت نیستم که بگم یه بار ذیگه بهت میدم با برو در خونه پول بهت بدم این ساعتم روگرو بردار این مثال وسعتش زیاد هست.
فرض کن تو رفتی خانه یه نفر مهمونی و غذا زیاد بخوری و حس کنی صاحب خانه فهمیده که تو غذا زیاد خوردی خجالت میکشی و این نشانه نا راستی هست و پس تو را دعوت کرده چیکار کنی دعوت کرده که بری غذا بخوری خوب تو به اندازه دلت خوردی بیشتر از دلت نخوردی که دوتا معده هم نداشتی که این اصلا مسئله ای نداره.
_مثالی که در مورد حافظ زده شد این مصداق نیست که مثال را تامین بدیم به رفتارها و به تک تک رفتارها از تو می پرسان فردوسی را می شناسی میگی نه خجالت میکشی میگه تو چه ایرانی هستی که فردوسی را نمیشناسی. حالا فرض کن یه هندی اصلا نمی شناسه، نمی شناسه اصلا اسم فردوسی به گوشش نرسیده چه رسد به اینکه شعرش را خونده باشه چه رسد به این که داستان های رستم و سهراب و سیاوش را چه رسد به اینکه شاهنامه کدام بهر شعر میگه .
این منجر میشه به ندانستن خیلی وسیع و خیلی زیبا.می دونی منظور چیه ؟ ندانستن می دونی درد ما از دانستن هست در تمام زمینه ها ما در گیر دانستگی هستیم حالا اینکه من نترسم از اینکه در این جامعه بخصوص حتما باید معیار های را داشته باشم حافظ رو بشناسم و سعدی را بشناسم شعرش را یشناسم اخلاق این جامعه رو بشناسم این کمک میکنه به این که ازاعتباریات خارج بشیم .به عبارت دیگه من دهقانی ساده هستم هیچ کس و هیچی چیز را نمی شناسم .
سوال : لطفا درباره علل مخالفت شما با موفق شدن و موفقعیت را بیشتر توضیح دهید؟
جواب:من کجا با موفقعیت مخالفت کرده ام ؟من میگم دنبال سراب نرو هر چیزی که ذهن به آن بیندیشد که ما به زا نداشته باشه اون دنبال سراب رفتن هست.
نه این که من بخوام موفق بشم به این که به ویلای زبیا درست کنم و توش زندگی کنم والسلام من هیچ کجا موفقعیت را رد نمیکنم مصفا واقعیت را رد نمیکن اعتباریات که ذهن دنبالش هست برای کسب آنها میگه سراب هست.
حالا من میگم ذاتا از یه ماشین خوشم میاد نه برای اینکه من پشتوانه منییتم قرار بدهم اون یه چیز دیگه هست. مثلا این ماشین امکانات رفاهی خوبی داره کولر داره و غیره من با توجه به این امکانات میرم به دنبال خرید ماشین اگر نتونستم دیگه احساس خفت نمی کنم اگه هم تونستم احساس غرور نمی کنم .
سوال: با توجه به گفته های شما الگو گرفتن پیامبر اسلام کار بیهوده و اشتباهی است آیا درست است؟
_توی قرآن آمده که پیامبر را الگو بگیرید. پیامبر اسو شما است.
جواب: ببین الان که پیامبر که حیات ندارند که الگو بگیریم چیکار باید بکنم. از چه چیزی باید الگو بگیرم _زندگی اش را _ زندگی اش که الان برای من نیستند پس من باید خردمندی ایشان؛ ببینم چگونه می توانماز حرمندی ایشان استفاده کنم برای خردمند شدن خودم. ما به این بعد موضوع توجه نداریم که اصلا هدف پیامبران اینکه از انسان، انسان بسازد انسان واقعی و اگر انسان بریم به طرف پیامبری انسان را به طرف فطرتش برگردونه .وقتی انسان به فطرتش برگشت این توهم را کنار میگذارد و اون وقت میشه یک انسان. انسانی که از نظر روانی که با فطرتش زندگی می کند یک انسان بی نقص نیست یجای به نظر این عبارت هست که از قول حضرت محمد (ص) اگر نبود این افکار بیهوده در سر های شما و این سخنان بیهوده در دهان شما، شما هم می دیدید آنچه را که من می بینم و می شنیدم آنچه که من می شنوم. این یعنی الگو و اسوه کورکورانه خلاف اسلام هست.
تقلید که از مجتهد می گیریم این برای احکام هست. این چیز دیگری هست درست مثل اینکه من بخوام یک راه را برم بلد نیستم و از کسی که راه را بلد هست می پرسم. مثل دکترا.
بعضی موضوع ها در بحث های خودشناسی در ظاهر یکم تناقض نما هستند مثلا همین موضوع تقلید و اینا مثلا خود پیامبر که از کسی تقلید نمیگیرد که، خودش بود؛ وقتی خودش بود حالا بخوام ایشان را اسوه قرار بدهیم منم باید خودم باشم پس دقیقا نباید پیامبر باشم باید خودم باشم .
سوال: آیا دوست داشتن واقعا وجود دارد ؟ یعنی اینکه ادم کسی را دوست داشته باشه یا فقط احساس نیاز هست که به شکل دوستت دارم بروز می کند مثلا یه نفر کسی دیگه را میگه دوستت دارم آیا این واقعا اون کسی را دوست داره؟ با این که مثلا خودش تو به سری نیاز های هست مثلا نیاز بدنی یا خیلی نیاز های داره به این شکل بروز می کند؟
جواب: اگر دوست داشتن یک کیفیت وجودی انسان باشد دیگه محدود به این نیست که این را د.وست دارم اونو دوست دارم مثل اینکه الان نفس میکشم برای اون رابطه نفس میکشیم برای ای دوست داشتن عین نفس کشیدن هست همیشه هست مثلا یکی به من میگه احمق آیا من می تونم این را دوست نداشته باشم نه برای اینکه این کیفیت را دوست داشتن حالت انرژی هست وابسته به اون چیز برونی نیست.
_مثلا، اینکه یه نفر نسبت به شخص خاصی یه احساس داره که نسبت به دیگران ندارد؟
خوب باشه این غیر از اینکه تو را دوست دارد میدونی مثل اینکه این هلو نرسیده هست سفت هست آبدار نیست دوست ندارم تا اون که دست میزاری به پوستش میگم چقدر قشنگ و خوشمزه هست این فرق میکنه با این دوستی های فعلی ما .من برای اینکه رغبت به این هلو نمیکنم انسان هم همینطور هست این واقعیت هست نه این که دوستش ندارم ولی رغبت بیشتری دارم که با این باشم یا اینکه اینو نگاه کنم .
سوال:چرا پس از مدتی دوست داشتن عادی می شود؟
جواب:برای اینکه اینا دوستی نیستند بعد از مدتی که با هم زندگی کردن گندش بالا میاد میبینه که اون نیاز داشته و دروغ گفته و فقط می خواسته غرایز خودش را بدست بیاره طرف .همین.
سوال:بعد از خواندن کتابها آرامش نسبی ایجاد می شود ولی پس از مدتی که می دانم افکار زائد باعث مختل شدن زندگیمان شده باز هم شدیدتر به دنبال آن می دویم والی آخر.
جواب: در پرسش و پاسخ های قبلی و در کتابها پاسخ داده شده است.
پایان متن پرسشپاسخ شماره ۱۵
چنانچه احیاناً نتوانستید از روشهای فوق استفاده نمایید، از پوشهٔ مربوط به فایلهای پرسشپاسخ در یکی از سه آرشیو بزرگ سایت میتوانید دانلود نمایید:
----
» برای شنیدن و خواندن تمامی پرسش پاسخهای انجام شده، اینجا کلیک کنید:
+ برای دریافت اطلاعات دربارهٔ نحوهٔ تهیه DVD کامل سایت، حاوی تمامی فایلهای سایت از جمله فایلهای تمامی جلسات، مصاحبهها و گفتگوها، به صفحهٔ سفارش محصولات مراجعه نمائید. (اینجـا کلیک کنید.)
------
» جهت تهیهٔ DVD کامل وبسایت محمدجعفر مصفا، حاوی تمامی فایلهای سایت از جمله فایلهای تمامی جلسات، پرسش پاسخها، قطعهویدیوها، مصاحبهها و گفتگوها و ...، به صفحهٔ تماس با ما مراجعه نمایید.
» برای اطلاع از تازههای سایت، انتشار هر کتاب، مقاله یا مصاحبهٔ جدید، انتشار محتوای تازه و برگزاری جلسات خودشناسی به سخنرانی محمدجعفر مصفا، میتوانید در بخش خبرنامه عضو شوید.
» برای اطلاع از تازههای سایت، انتشار هر کتاب، مقاله یا مصاحبهٔ جدید، انتشار محتوای تازه و برگزاری جلسات خودشناسی به سخنرانی محمدجعفر مصفا، میتوانید در بخش خبرنامه عضو شوید.
هیچ نظری موجود نیست :
ارسال یک نظر
» لطفاً نظر خود را به خط فارسی بنویسید.
» اگر مایل به تماس با مدیر سایت یا محمدجعفر مصفا هستید، فقط از طریق صفحهٔ "تماس با ما" و ارسال ایمیل اقدام کنید.