پاسخ پرسشهای مطرح شده تا تاریخ ۲٠ تیر ماه ۱۳۸۶
چنانچه تا تاريخ فوق پرسشی مطرح نمودهايد، میتوانيد پاسخ آن را در زير دريافت کنيد.
+ برای دريافت فايلهای صوتی زير (پاسخ پرسشها با صدای محمدجعفر مصفا)، با كليد سمت راست ماوس بروي لينک بخش موردنظر كليك كرده و Save Target As را انتخاب نمائيد. پس از دريافت هر فايل، آن را با هر برنامهای که mp3 پخش میکند، ميتوانيد بشنويد.
همچنين ميتوانيد با کليک کردن دکمهٔ پخش، اين پرسشپاسخ را (بدون دانلود) گوش دهيد:
چنانچه احیاناً نتوانستید از روشهای فوق استفاده نمایید، از پوشهٔ مربوط به فایلهای پرسشپاسخ در یکی از سه آرشیو بزرگ سایت میتوانید دانلود نمایید:
------
متن فایلهای صوتی پرسشپاسخ شماره ۱۴:
بخش اول:
سؤال 1: چرا سکسوالیزم در جامعه زیاد شده است؟
مصفا: منظور از زیاد شدن یعنی این که جلوههای برونیاش زیاد شده والا سکس از چهارده، سیزده، شانزده سالگی شروع میشود نه کم شده نه زیاد شده یعنی انسان ده هزار سال پیش در 15 سالگی احساس سکس میکرده امروزه هم میکند فرقی نکرده همانگونه که احساس غذا میکرده حالا اگر جلوههای برونیاش کم یا زیاد بشود آنها علتهایی دارد که آن علتها مربوط به خود سکسوالیزم نیست نه؟ مثلاً فرض کن مثل اروپا آزاد میکنند زیاد میشود این جا محدود میکنند کم میشود ولش میکنند زیاد میشود
یکی از حضار: ممکن است جمعیت قبلاً بیست میلیون بود مثلاً ده مورد بوده الان شده صد میلیون خوب این ...
مصفا: آره، ولی به هر حال اصل موضوع مثل این میماند که مثلاً بگوییم که غذا خوردن انسانها زیاد شده اشتهای انسانها زیاد شده نه بابا غذا زیاد شده غذاها متنوع شده مثلاً در اختیار قرار داشته شده والا انسان یک میلیون سال هم دلش میخواسته مثلاً بیفتک بخورد
-: حالا از یک بعد دیگر از بعد «هویت فکری» و اینها آیا میتوانیم اینطور بگوییم که رشد سکسوالیزم میتواند به خاطر این باشد که انسانها هر چه بیشتر گرفتار خشم میشوند از این طرف از این طریق میخواهند خودشان را در حقیقت...
مصفا: خوب آن را دیگر نمیشود گفت سکسوالیزم یک جلوههای ارضاء «هویت فکری» است مثلاً من چند وقت این مثال را زدم که چطور شده که در ایران و فکر میکنم در خیلی از جاهای دنیا مسائلی مثل اعتیاد یا همین سکس زیاد شده من میگویم یکی از علتهای مهماش شاید این است که در خیلی از جوامع کمونیست از بین رفته من در سن 18 سالگی یکی از افتخاراتم این بود که من چپیام ولی الان دیگر نیست حالا که نیست باید یک جایگزین داشته باشد و جایگزین قوی ندارد من مثلاً فرض کن اگر بگویم حزباللهیام اگر بگویم مثلاً فرض کن حزب جمهوری اسلامیام عضو فلان چیزم آنقدر جلوه ندارد که بگویم سابقاً میگفتم من کمونیستم اصلاً کمونیست بودن خودش یک هویت گنده بود که حالا فروافتاده این است که مردم دیگر وسیله تخدیر ندارند خیلی مهم است اینها این مثلاً دختر خانم نمیدانم حالا سال اول دوم انقلاب بود از من پرسید که به نظر شما حق با آقای مثلاً خمینی است یا با آقای ... گفتم برای چی تو هما میخواهی این را بدانی؟! دختر ده یازده ساله بیشتر نبود من برای خودم سؤال انگیز شد که این دختر ده یازده ساله چرا میخواهد بداند حق با این آیه الله است یا آن آیه الله گفتم برای چی این را میپرسی؟ گفت مگر هر کسی نباید طرفدار یک کسی باشد؟ یعنی هویت خودش را مشخص کند از طریق شکلی از Identify که من طرفدار آنم یا طرفدار اینم حالا جالب این است که من اگر میگفتم حق با این است او هم میگفت من هم پس طرفدارم
-: خیلی جاها از آدم میپرسند طرفدار پرسپولیس هستی یا استقلال و خیلی خجالتآور است که آدم مثلاً بگوید نمیدانم
مصفا: بعضیها فحش هم میدهند
-: خیلیها برایشان دون شأن است که طرفدار هیچ کدام نباشی اصلاً تو این باغها نباشی البته خیلی امروزی میپرسند که قرمزی یا آبی
مصفا: قرمزها پرسپولیساند؟ آبیها چیاند؟
ـ: [آبیها] استقلالاند
-: حالا شما قرمزید یا آبی؟ (خنده مصفا و حضار)
-: رنگ و وارنگ
مصفا: نـــــــــــه من بارانم ...
سؤال 2: آیا احتما کردن جوابگوی تمام برخوردها هست؟ آیا مورد سوء استفاده دیگران قرار نمیگیریم؟
مصفا: سؤال اولش بد نیست سؤال دومش یکهو خرابش میکند احتما معنیاش این نیست که اگر این خواست بزند توی گوش من، من وایستم یک راهی باید پیدا کنم به هر حال گر چه آن هم بهترین شکل دفاعش احتما است مگر این که گرگ طرفم باشد اگر گرگ طرفم باشد میروم روی این درخت ولی احتما شما مثلاً با یک نفر توی خیابان دعوایتان میشود بنشینید این حیران میماند اصلاً وامیماند که چرا این نشست هیچ کاری نمیکنم اصلاً لبخند میزنم آشتی میکنیم چرا من مثلاً به جای این که یک نفر خواست بزند توی گوشم بزنم توی گوشش؟ بنشینم! یک بار این کار را بکن بنشین ببین چی میشود این طرف حیران میماند که این چرا نشست نمیزند هیچ کاری نمیکند
-: من یک مورد این کار را کردم منتها به یک شکل دیگر امروز دخترم گفت بابا، من وقتی میخواستم ماشین را بیاورم تو یک کامیون جلوی در پارکینگ بود بهش گفتم چرا نمیروی آن ور چرا فلان چرا بهمان گفتم: بابا، من یک تجربه دارم برایتان میگویم گفت چی بود گفتم داشتم از ورزش میآمدم یک ماشین پارک بود یک 206 داشت از روبرو میآمد جوری که فضا خالی شد منم ماشینم نو است ترسیدم آینهاش بخورد گفتم آقا میشود یکخورده بروی آن ور گفت رد میشوی گفتم آقا من ناشیام تازه ماشین خریدم تازه رانندگی یاد گرفتم دیدم فوری رفت جلو ولی اگر مثلاً میایستاد
مصفا: تمام اینها ریشه در یک موضوع دارد ترس از ناتوان قرار گرفتن این که شما گفتید ناشیام یعنی ناتوانم اعتنا کرده به ناتوانی این که شما بنشینید یعنی من ناتوانم و تو توانا بگذار او فکر کند توانا است
-: اصلاً فوری رفت یعنی احساس کرد با یک آدم ناتوان باید ...
مصفا: آره، در تمام زمینهها اینجوری است
-: میگویند که یک بار میآیند پیش ملانصرالدین ازش میپرسند که ملا اگر که سگ دنبالمان کرد ما چی کار کنیم ملا میگوید که آیه الکرسی بخوانید دیگر سگ کارتان ندارد ولی محض احتیاط یک چوب هم کنارتان باشد چون بعضی سگها عربی بلد نیستند (خندهٔ حضار) حالا بعضیها هم هستند ناتوانی و توانایی حالیشون نیست، [فقط خشمشان را می خواهند ارضاء کنند...]
مصفا: آره حتی در مورد سگ البته سگ نه سگ ما از بچگی یادمان داده بودند میگفتند بنشینید سگ نمیدانست که من برای چی مینشینم آها سگ فکر میکرد من مینشینم که سنگ بردارم از ترس سنگ فرار میکرد ولی سگ اگر هار باشد پدر درمیآورد
-: سگ اگر هار باشد پاچه میگیرد؟
مصفا: آره (خندهٔ حضار) ... (خندهٔ حضار) یک خانمی به یک خانم دیگری گفته که برویم جلسات مصفا گفته من نمیآیم اگر آدم سؤال ناباب بکند مصفا مثل سگ پاچه آدم را میگیرد مثل سگ هار پاچه آدم را میگیرد (خنده مصفا) راست هم میگویند دیروز یک مردی یک چیزی گفت، گفت من خوشبختم یک همچین چیزهایی اگر مانده بود مثل سگ پاچهاش را میگرفتم رفت
-: آمد پیشانیات را بوسید
مصفا: اِ
-: میگفت من خوشبختترین مرد روی زمینم
مصفا: دروغ میگوید
-: اگر تو خوشبختی پس این جا چی کار میکنی؟!
مصفا: آره، اگر خوشبخت بود نمیآمد
-: ولی استاد بعضیها یک سوالاتی میکنند مثلاً حالا خیلی خوشایند است توی جلسه این سؤالات شده شما سؤال را میخوانید همان تکه اولش را سریع جواب میدهید بهتر این نیست که سؤال را کامل بخوانید بعد حالا جواب آنجوری هم ندهید شاید او
مصفا: من نمیتوانم این کار را بکنم بعضی چیزها هست که جواب دادن ندارد
-: مثل سؤال آن مردی که از آلمان آمده بود جلوی ما نشسته بود یک سؤالی کرده بود بعد شما بهش گفتید که شما کتابهای من را نخواندی ولی او گفته بود که من کتابها را خواندم کامل
مصفا: سؤالش چی بود؟
-: ببین من به الهام گفتم من چند جلسه است این کار را میکنم بعد از جلسه سراغ رنجیدهها میروم باور کن
-: رنجیده شد
-: یعنی میبینم طرف از آلمان آمده کتابها را هم خوانده به خاطر این که آقای مصفا بهش گفت کتابها را نخواندی خیلی ناراحت شد بعد آمدم یک کتابی یک جایی هورنای اشاره میکند به نحوه برخورد روانکاو با بیمار بهخصوص اگر در مرحله ابتدایی باشد خیلی با احتیاط باید برخورد کنید فلان کنید من آمدم کلی زحمت کشیدم تا این مرد را چیز کردم که آمد توی جلسه گفتم بابا شما حرفهای آقای مصفا را که میگوید کتابها را نخوان ما میخواهیم همین رنجیدگی را از بین ببریم یعنی یک حرف است اگر شما خواندی کتاب را پس آن حرف پوچ بوده اگر نخواندی که برو بخوان
-: بعد قانع نمیشد
-: گفت من بهم برخورد گفت من از آلمان فقط برای استاد آمدم بهم برخورد که چرا اینجوری میکنید شما که چرا هنوز ابتدای سؤال ولی سؤالش سؤال بدی نبود وقتی آخر نمیدانم یادم نیست سؤال چی بود
مصفا: سؤالش چی بود؟
-: سؤالش را من یک مقدار خودم جواب دادم که البته اعلام کرد که جوابت بیربط بوده یک جایی گفتی که خان تو جوابش را بده
-: گفتی برچسب و لیبل نگذاریم روی. آها گفت من گاهی اوقات میرسم به عشق، به شور و شعف ولی گاهی اوقات نمیرسم
-: خوب وقتی میرسم اسمش چیه من جواب اینجوری دادم همان روز گفتم شما وقتی رسیدی دیگر چه لزومی دارد نمرهگذاری رویش بکنی که بگویی اسمش چیه
-: گفت چرا من میرسم بعد دوباره برمیگردم
مصفا: معمولاً کریشنامورتی هم اینجوری جواب میدهد ولی من اینجوری دوست ندارم من دوست دارم بگویم اگر یک موقع بود یک موقع نبود آن عشق نیست
-: آره همین را بهش گفتی که عشق نیست میخواهم بگویم حالا بعضی موقعها ...
مصفا: مثل این است که ماهیت اکسیژنی که من میرود توی ریهام گاهی یک جور باشد گاهی یک جور نمیشود
سؤال 3الف): شما میگویید که نهایت خودشناسی رسیدن به اصالت انسان یا همان حقیقت است و همچنین میگویید خدا همان حقیقت است. پس این طور برداشت میشود که در نهایت انسان در عرفان به خدا میرسد! آیا این درست است؟ در صورتی که ما در اسلام داریم که خدا صفاتی از قبیل ابدی و ازلی و قیوم و غیره دارد و مرگ و تولد و همه چیز انسان دست خدا است و اگر او نخواهد ما یک لحظه هم نیستیم. پس با این اوصاف آیا استنباط من از این که آخرین مرحلهء خودشناسی خدا شدن است یا این که انسانها میتوانند خدا شوند اشتباه است؟ با توجه به این که شما در این مورد در کتابهایتان خیلی کم صحبت کردهاید. خواهش میکنم من را دراین مورد راهنمایی کنید.
مصفا: این که در قرآن نوشته انسان فطرت الله است والسلام مگر قرآن ننوشته که انسان فطرتش فطرت الله است؟ تمام شد این اگر عقلش میرسید نفس این که میگوید شما کم صحبت میکنید در این زمینهها این جوابش است
سؤال 3 ب): شما میگویید انسان بدون هویت فکری هیچ رنج و غمی ندارد و هیچ مسئلهای ندارد. پس این مانند ویژگیهای انسان در بهشت است که درقرآن آمده آیا این مطلب درست است؟ اگر درست است پس آن بهشت چیست؟
مصفا: ... (خنده مصفا) خوب مولوی هم به نظرم میگوید که یک بهشت هم همین جا داریم یک بهشت هم آن جا حالا چه مانعی دارد (خنده مصفا)
-: میگوید «این قیامت زآن قیامت کی کم است»
مصفا: بارکالله این قیامت زآن قیامت یعنی رستاخیز یعنی موتو قبل ان تموتو آره؟ راست میگوید یک بهشت این جا داریم یک بهشت هم آن جا داشته باشیم بعد انسان رنج ندارد منظور این نیست که مثلاً فرض کن پایش میشکند درد نمیکشد آن رنجهای روانی را ندارد همان بهشت
سؤال 4: زندگی برایم خیلی رنجآور شده مراقبه انجام میدهم ولی از حال خوب خبری نیست روز به روز زندگی سخت تر میشود میخواهم ترک تحصیل کنم نمیتوانم درس بخوانم ولی میترسم. استاد چه کار کنم؟
مصفا: من توی کتابها قبلاً نوشتم که با موردها من نمیتوانم کاری بکنم من زمینه روحی تو را نمیشناسم وضع مالی تو را نمیدانم چیه پدرت را نمیشناسم اگر ترک تحصیل کنی چی میشود اگر نکنی چی میشود را نمیدانم همین من از موردگرایی دورم
سؤال 5: همانطور که در اولین جلسه امسال توضیح دادم در اثر مطالعه کتاب ««نامهای به ندیدهام» و توجه به چند نکته اساسی خشم، ملامت، برونفکنی، بدهی شخصیتی و اخلاقی به جامعه، تجربه آرامش عمیق و شعف نسبی درونی برای من رخ داد. از آن زمان ـ حدود یک ماه و نیم پیش ـ تا الان این ارگانیسم در بیشتر مواقع آرام است و تقریباً تمام امیال و وابستگیهای روانی برونریشه درغیبت هستند. به نظر میرسد درک حسی رخ داده است و حضور در هستی بدون تلاش تجربه میشود. ولی با تمام این اوصاف هنوز «خوداشعاری» وجود دارد هرچند با زوری به مراتب کمتر از گذشته هست. نظر شما چیست؟ برای خروج از خوداشعاری در این وضعیت خاص راه خاصی هست یا نه؟
مصفا: به استمرار آگاهی ادامه بدهند آگاهی را ادامه بدهند
سؤال 6: شما گفتید فطرت انسانها پاک هست. پس چرا دوتا بچه هنگام بازی با هم دعوا میکنند یکی خشمگین است و دیگری آرام؟
مصفا: آن هم دلیل ناپاکی نیست جزء وجودشان است رفته رفته که عقل پیدا کردند دیگر دعوا هم نمیکنند
-: ماهیت آن خشمی که آن بچه آن لحظه دارد با ماهیت خشم انسان اسیر «هویت فکری» ...
مصفا: نمیشود برای این که یک لحظه بعد آشتی میکنند
-: نه منظورم این است که ماهیت خشم آن بچه با ماهیت خشم انسان اسیر «هویت فکری» متفاوت است
مصفا: متفاوت است آن خمشش یک نوع واکنش نمیدانم استفاده بیشتر از انرژی است شاید از انگیزه اش ترس باشد
-: این که میگویند فطرت بچه پاک هست پاکی به معنی صلح نیست
مصفا: یعنی نیالوده است حتی خشمش نیالوده است
-: شاید خشم نباشد ما اسمش را میگذاریم خشم یک واکنشی نشان میدهد
مصفا: آره، احسنت یعنی یک کیفیتی است
-: روزبه میگوید به این معنی نیست که همیشه در حال صلح باشند
مصفا: آره، یک همچین چیزهایی
-: پاکی به معنای صلح نیست
مصفا: نیست، هر چه هست خودش است برایش عارض نشده قاطی ندارد
سؤال 7: شما در وبلاگتان نوشته بودید که اگر همهی انسانها در فطرتاند، تمایز در کار نیست. هیچکس به هیچکس مزیتی ندارد. اگر اسیر هویتاند، همه با مشتی تصویر و نمایش زندگی میکنند ـ با نمایشات متفاوت. و در این نمایشات هیچ امتیازی وجود ندارد! اگر ممکن است بیشتر توضیح بدهید. منظور از «تمایز» و «مزیت» در این جا دقیقاً چیست؟
مصفا: سؤالش روشن است؟ میگوید که من یک جا گفتم که اگر انسانها اسیر «هویت فکری» نیستند در فطرتاند در این صورت مزیتی بر همدیگر ندارند جز آن چیزی که در فطرتشان است یکی ممکن است قدش بلندتر باشد یکی کوتاهتر باشد زیباتر باشد زشتتر باشد که آنها را نمیشود گفت مزیتهایی که ما الان قائلیم خوب یک موجود است دیگر و اگر اسیر «هویت فکری» باشند باز هم مزیتی به همدیگر ندارند آره؟ این مزیتها قالبی است اعتباری است
سؤال 8 الف): کتابهای شما از انسانهای دارای هویت فکری که شامل اکثر انسانها میشود چهرهء بسیار بدی ترسیم کرده است که نوعی بدبینی را در انسانها نسبت به یکدیگر ایجاد میکند و تا حدی در من هم ایجاد کرده است. به طور مثال بعضی از افرادی که واقعاً خوب هستند من میخواهم این طور به خودم بقبولانم که آنها دارند نمایش بازی میکنند و غیره. اگر میشود این دو موضوع را روشن کنید.
مصفا: من توی جلسات به نظرم توضیح دادم که اگر واقعاً خوباند و من بگویم بدند تو به خوب بودنشان عمل کن یعنی فرض را بر این قرار بده که خوباند فرض را بر این قرار بده نه من میبینم که امیر مثلاً فرض کن خوشگل است میگویم زشت است خوب شما میدانید که خوشگل است خودش هم میداند که خوشگل است حالا بگذار من هر چی دلم میخواهد بگویم که زشت است این جوابش
-: میدانید من فکر میکنم منظورش چیه؟ منظورش احتمالاً فرضاً این شخص مادرش را دوست دارد بعد احساس میکند که مادرش دارد برایش نمایش بازی میکند
مصفا: این حرفش کلی است یک دوست هم میتواند ...
-: من مادرش را مثال زدم یک شخصی مثل مادر
مصفا: خوب باشد آن هم به هر حال فرق نمیکند
-: یک نفر را که خیلی نزدیک است دارم مثال میزنم و این
مصفا: آره این روشنترش میکند این مثال را میتواند بزند که من مادرم را خیلی دوست دارم صرف نظر از این که خوب است یا بد است ولی تو میگویی بد است بنابراین نظر من عوض میشود
-: نه، شاید این فکر کرده که تو منظورت این است که این دارد نمایش بازی میکند و عمداً نمایش بازی میکند
مصفا: خوب اگر کسی مجموعه حرفهای من را درباره «هویت فکری» مطالعه کرده باشد خوانده باشد میتواند تشخیص بدهد که کی نمایش است کی اصالت است
سؤال 8 ب): قرآن به نفسی در انسان اشاره میکند به نام نفس لوامه یعنی سرزنشگر که بعد مفیدی از وجود انسان است و او را از اشتباهش اگاه میکند. وحتی قرآن به آن قسم خورده است. درصورتی که شما سرزنش و ملامت را جزء ابزار در اختیار "خود" میدانید.
مصفا: خوب قرآن که نگفته نفس اماره من منظورم اماره است قرآن لوامه را میگوید ولی آن چیزی که من رد میکنم اماره است
-: حالا ایشان بیشتر منظورشان ملامت کردن است
مصفا: آره فهمیدم چیه آیا در قرآن نداریم چنین چیزی که انطباق داشته باشد با این موضوع که مثلاً خداوند از انسان میخواهد که مفید باشد حالا من میگویم در ملامت چه فایدتی هست اگر تو یک کار بد کردی و فکر میکنی بد است واقعاً دفعه دیگر نکن اگر میبینی که بد است دفعه دیگر نکن فایده ملامت چیه آیا در اسلام یک همچین چیزی هست؟
-: خوب اینهایی که این حرف را میزنند میگویند که فایده ملامت این است آدم دفعه بعد اشتباهش را تکرار نمیکند
مصفا: این کار را میکند؟! و اصلاً نمیتواند بدون ملامت اشتباهش را تکرار نکند؟ توجه کند که این کار ناصحیح است دفعه دیگر نکند در حالی که من ملامت را اصلاً یک چیز دیگری گفتم ملامت یک ابداع موذیانه برای استمرار «هویت فکری» است یعنی جامعه عمداً دوگانهها را ابداع کرده و مدام میگوید تو بدی باید خوب بشوی تو بیعرضهای باید باعرضه بشوی تو حقیری باید متشخص بشوی این یک وسیله است برای استمرار و زنده ماندن همین هویت والا این اصلاً هیچ نقشی ندارد ملامت فقط نقشش همین زنده نگه داشتن این است حفظ این است استمرار این است که باید در صورت دوگانهها ... اگر تو یگانه عمل کنی همان داستانی میشود که مولوی در داستان تمثیلی غلام احول میگوید یکی از شیشهها که بشکند شیشه دیگر هم وجود ندارد
-: خیلی از چیزهایی که در قرآن آمده سمبلیک است و ممکن است معنای دیگری داشته باشد مثلاً نفس لوامه شاید جلوهای از عقل انسان باشد نه دقیقاً به معنای ملامتگری
مصفا: من تفسیر کردم یک جایی که گر همی دانی ره نیکو پرست گر نمیدانی از کجا میدانی این کاری که کردی بد است. خیلی دقیق است
-: «نیم عمرت در پریشانی رود/ نیم دیگر در پشیمانی رود»
مصفا: بعد میگوید که: «ترک این فکر و پشیمانی بگو/ حال و یار و کار نیکوتر بجو» «ور نداری کار نیکوتر به دست/ پس پشیمانیت بر فوت چه است» یا این که از کجا بدانی که این کاری که کردی بد است اگر میدانی آن کار بهتر را بکن بدون ملامت اگر هم نمیدانی پس از کجا میدانی این بد است و معمولاً ما نمیدانیم فقط این به دلیل همان نقشی که برای استمرار دارد فقط ملامت میکنیم متوجه هستی؟ ضدش را نمیگوییم ببین آیا من میدانم که مثلاً حقارت چیه تشخص چیه فقط حقارت را ملامت میکنم تشخص را هم نمیشناسم وقتی نمیشناسم از کجا میدانم همین که هستم اسمش حقیر است
-: بله، دقیقاً همینطور است
سؤال 9: آیا نیاز به توجه یک نیاز فطری است؟ چون بچهای که هنوز به طور کامل اسیر خود نشده این نیاز را دارد ولی شما میگویید کسی که اسیر خود است نیاز به توجه و تحسین دیگران دارد. خواهش میکنم این را توضیح دهید
مصفا: من حالا به هر حال این توجهی که انسانها دارند من حتی از بعد واقعیتها هم نمیخواهم که بهم توجه کنند از این بعد [میخواهم به من توجه کنند] که مثلاً مهم است مصفا شهرت دارد مصفا رئیس است به اعتباریات من [است که] میخواهم توجه کنند
-------
بخش دوم پرسش پاسخ شماره 14:
-: به طور کلی خیلی از رفتارها هست که توی بچه توی انسان اصیل در حقیقت بگوییم وجود دارد تو انسان «هویت فکری» هم وجود دارد ولی ظاهراً شبیه هم هستند
مصفا: آره، من این را توی یک مورد دیدم ولی انگیزههایشان فرق میکند مثلاً در مورد حسادت یا خشم. خشم در بچه هست یک واکنش دفاعی طبیعی است یک دوستی من دارم یک بچه مثلاً دو ساله داشت یک بچه هم خدا بهش داده بود میگوید از بیمارستان آوردیم این بچه را خوابیده بود ما هم سرمان گرم یک کاری بود یکهو دیدیم این بچه دو ساله رفت یک لنگه کفش برداشت زد تو سر این بچهای که از بیمارستان آورده بودیم این حسادت است این حسادت به خاطر این است که احساس میکند ماهیت وجودیاش به خطر افتاده حالا همین بچه رفته رفته که عقلش رشد کرد و آموخت این حسادت برطرف میشود چون دیگر احساس خطر نمیکند موضوع خطر برطرف شده ولی ما انسان را ساده فرض میکنیم فکر میکنیم این حسادتی که الان داریم همان است که در بچگی داشتهایم نه بابا الان حسادت من به خاطر این است که مثلاً فرض کن تو رئیسی من فراشم
مصفا: داود مثل این که مدعی سؤالکنندهها هم هستی انگار (خندهٔ حضار)
-: من یک جورایی وکالت داریم از طرف اینها سؤالشان را بپزم
مصفا: (خنده مصفا) جوابش را دادم همینجوری هی نگاه میکند که یعنی باز هم بگو (خندهٔ حضار)
سؤال 10: یک سوال نامربوط دارم. با توجه به این که شما حقوق هم بلدید میخواستم بپرسم که نظرتان در مورد اعدام چیست؟
مصفا: سؤال جالبی است. من از ریشه موضوعات را بررسی میکنم میگویم که اگر جامعه اصیل باشد انسانها سالم باشند قتل اتفاق نمیافتد که بعد بخواهند کسی را اعدام کنند من کسی را نمیکشم و اگر جامعه از اصالت دور افتاد دیگر هر کاری میخواهید بکنید میخواهید بکشند میخواهید نکشند من دیگر جوابی ندارم متوجهی؟ یعنی اگر انسان سالم است قتل واقع نمیشود و آن اصل است آن کار را باید بکنیم یعنی به هر حال یک روز باید جامعه سالم بشود که انسان را نکشد ولی وقتی جامعه ناسالم شد حالا انسانها قبل از این که یک کسی را بکشند خودشان مردند این یکی ثانیاً میخواهی بکش آن کسی که آدم میکشد میخواهی بکش میخواهی نکش خیلی به نظر من فرق نمیکند البته خوب یک چیزهایی هست که من نظری در این رابطه نمیدهم اما میگویم که برعکس اتفاقا جوامع غربی که حالا برگشتند شنیدم دوباره دارند برمیگردند مگر آدم کم است روی این زمین که یارو میرود شب سر بچه پنج ساله را میبرد من میخواستم اتفاقا دیروز این را بگویم یادم رفت میبینی میگویم بعضی روزها دل و دماغ ندارم میخواستم یک بار نماز را توضیح بدهم به عنوان یک راه حل وانهادن «هویت فکری» احتماء یعنی کل نماز هر آیهاش را که نگاه کنی میبینی کیفیت احتمایی دارد یعنی همان چیزی که مولوی میگوید مثلاً میگویی الله اکبر با توجه به این که ما هیچ صفتی برای خدا نمیشناسیم هیچ صفتی برای خدا نمیشناسیم معذلک بگو بزرگی خدا چیه نمیتوانی بگویی برای این که اگر بگویی صفت برایش شناختی الله صمد همینجور
سؤال 11: درکتاب تفکر زائد خواندم که قضاوتهای ارزشی دیگران بیاهمیت است لیکن میخواهم بدانم اگر به انسان تهمتی وارد شود یا توهینی که بر روی زندگی شخص اثر منفی بگذارد چکار باید کرد زیرا ما در جامعه ناگزیر به تعامل با اقشار متفاوتی هستیم و همه مردم در جامعه به تفکر زائد معتقد نیستند
مصفا: اگر معتقدی اصالت دارد که بر اساس حرفهایی که من میگویم عمل کن اگر هم معتقدی که اصالت ندارد عمل نکن ولی به هر حال مهم این است که درونت احساس رنجش نکنی
-: من فکر میکنم منظورش یک چیز دیگر است منظورش این است که مثلاً یک نفر میآید به تو تهمت میزند که تو مثلاً کافری
مصفا: نه کافِر معمولاً نمی گویند حالا ثابت میکنم که کافِر نیستم مثلاً
-: یا پول من را دزدیدی
مصفا: حالا پول من را دزدیدی من الان در حال حاضر چی کار میکنم که اسیر «هویت فکری» هستم من میگویم تمام کارهایی که اکنون میکنم بکنم منهای این که آزرده بشوم و خشم بورزم چه مانعی دارد چی اش کم است من ثابت میکنم که اصلاً پول ندارم ثابت میکنم موقعی که پول تو گم شد این جا نبودم یک کس دیگری پول تو را دزدیده و غیره و غیرو همه این کارها را الان میکنم آن موقع هم میکنم به اضافه این که وقتی اسیر «هویت فکری» هستم خشم میورزم احساس ناتوانی میکنم احساس بدبختی میکنم احساس ناتوانی میکنم و هزار مسئله دیگر
سؤال 12: با توجه به مجموعه صحبتهای شما در مورد ازدواج بنظر میرسد که تنها علت و هدف واقعی و اصیل برای ازدواج انسانها، تولید مثل برای بقای نسل بشر است و هر دلیل دیگری که در این زمینه عنوان میشود (مثلا به کمال رسیدن و آرامش و از این حرفها) ریشه در هویت فکری دارد. آیا درست گفتم؟
مصفا: به کمال رسیدن ریشه در «هویت فکری» دارد یعنی چی؟ یک زن و شوهری ازدواج میکنند این کجایش ارتباط به کمال دارد به کمال رسیدن اصولاً معنا ندارد
-: به آرامش رسیدن چطور؟
مصفا: آرامش، چرا انسان باید ناآرام باشد؟
-: ارتباطش با ازدواج چیه؟ ازدواج چطور میتواند باعث آرامش بشود؟
مصفا: آره راست میگوید به چه معنا میتواند باعث آرامش بشود آن آرامش بدلی است اصلاً چرا انسان باید احساس ناآرامی کند اگر من احساس ناآرامی کردم بدون این که مثلاً فردا قرار است ... که معمولاً اینطور نیست احساس ناآرامی من این است که مثلاً فرض کن که برایم کف میزنند یا نه میدانند که من مثلاً فرض کن که داییام چه کاره بوده یا نه پدرم چه کاره بوده یا نه مسایل من اینها است. کمال، کامل شدن و اینها اصلاً معنا ندارد فطرت من از درون شکفته میشود همانطور که بازوهایم در مثلاً بچگی من این انگشتم اینقدر بوده حالا شده اینقدر روانیاتم هم فطرتم هم گسترش پیدا میکند
-: یعنی موقوف به این نیست که مثلاً با ازدواج ...؟
مصفا: اصلاً ارتباطی به ازدواج ندارد
-: الان چیزی که خیلی مد هست در جامعه این است که من مثلاً نیمه گمشدهام را پیدا کنم
مصفا: احسنت، از این داستانها... چرا همان را هم میشود گفت خوب هر نر و مادهای باید پیدا کنند همدیگر را ولی در حال حاضر یک وضعیتهای دیگری است من واماندهام میگویم خوب حالا با آن ازدواج کنم
-: حالا یک اشکال دیگر هم من در کار بکنم یک آیهای در قرآن وجود دارد ممکن است برای بعضی دوستانمان که مذهبی هستند این سؤال پیش بیاید میگوید که: «و خلقناکم من انفسکم ازواجا لتسکنو الیها» یعنی این که ما از خود شما جفتهایی آفریدیم که به آنها آرامش بگیرید
مصفا: خوب آرامش هم میتواند آرامش فیزیکی باشد آرامش مثلاً فرض کن غریزه جنسی باشد یک همچین چیزی. ببیند من در حال حاضر فکر میکنم که امیر کشف میکند که دایی من کشف میکند که دایی من سارق حرفهای بوده این ناآرامی به من میدهد یک زن میگیرم این با چه ارتباطی با چه مکانیسمی این ناآرامی من را برطرف میکند منی که اسیر قضاوت امیرم و هزاران امیر به چه شکلی رفع میکند؟ رفع نمیکند من ناآرامم همین
-: شاید [آرامش] در زمینه روانی نباشد
مصفا: آره آن یک امر دیگری است
-: شاید ...
مصفا: آره ...
-: ...
مصفا: خوب اگر باشد
-: ...
مصفا: آره همان جوابی خودش هم نوشته مثلاً برای تولید مثل همان جوابش مثلاً غریزه جنسی هم هست این است منظورش یا مقصود یک امر همکاری است الان مثلاً فرض کن برای غذا اگر میگوییم خوب غذا الان رستوران هم غذا درست میکند الان غذاهای ... هم هست
-: خوب سلامتی هم این وسط هست دیگر غذا ...
مصفا: خوب باشه سلامتی هم جزئش است
-: نه منظورم این است که غذایی که توی خانه درست میشود با غذایی که توی رستوران است از نظر کیفیت یک جورند؟
مصفا: ممکن است یکجور باشند ممکن است یا
-: ممکن است رستورانها حتی بهتر هم باشند
مصفا: راست میگوید آره رستورانها از غذایی که شما درست میکنی بهتر نیست؟ (خنده یکی از حضار)
-: نمیدانم والله ولی فکر نمیکنم
-: منظور الهام این است که وقتی دو نفر با هم ازدواج میکنند فرق میکند که یعنی اگر صرفاً برای رفع نیاز جنسی باشد منظورش دفاع از کیان خانواده است
-: نه من میگویم این هم یک حس است ...
مصفا: یک بعدش است ولی به هر حال آن هم یک بعد واقعی است آره آن هم یک بعد واقعی است
-: درست است این را رد نمیکنم ... نیاز جنسی نیاز ... واقعیت دارد
-: نیاز جنسی را به عنوان مثال گفتند
-: ... ولی میگویند ارتباطی ندارد با مثلاً رفع «هویت فکری» ارتباطی ندارد با این حرف که میگویند انسان به کمال میرسد
مصفا: نه ولی میگویم سوای بعد جنسی و تولید مثل این بعد را هم دارد که غذای خوب مثلاً میپزد جوراب من را وصله میکند نمیدانم بیست و پنج سال یک بار کباب کوبیده (خنده مصفا) به طور کلی میگویم بالاخره فرض که که زنی هست که حالا خوب الحمدلله شما آمدید دارید میزنید زیر همه چیز جامعه زنها آمدند میگویند چرا ما باید فقط برویم توی آشپزخانه ما باید وکیل بشویم وزیر بشویم ...
-: خوب اشکالی ندارد که
مصفا: چرا خیلی هم اشکال دارد والله (خنده مصفا) من اتفاقاً مخالف اینام
-: ما توی همانش ماندیم
مصفا: آره
-: کجا نوشته که زنها فقط باید توی آشپزخانه کار کنند؟
مصفا: چه مانعی دارد؟
-: هیچ مانعی ندارد ولی کجا نوشته؟
مصفا: نه جایی ننوشته ما مگر خودمان عقل نداریم که فرض کن که الان من میخواهم این میز را درست کنم یک نفر میخواهد این را درست کند من زور بازویم بهتر از این است این را درست میکنم میبینم که آشپزخانه چایی درست میکنم والسلام
-: هیچ اشکالی ندارد من موافق حرفتان هستم اما حتی همان زن ممکن است بتواند کار برق کاری انجام بدهد چه مانعی دارد اگر کار برق کاری انجام بدهد؟
مصفا: باشه ولی اگر مرد هست که بهتر میتواند آن را انجام بدهد و معمولاً مرد قویتر از زن است کار یدی را اگر مردها انجام بدهند چه مانعی دارد خوب زن هم توی خانه چایی درست کند غذا بپزد بچه را نگهداری کند
-: اینها دیگر توافقی است به نظر من
مصفا: نه من میگویم اتفاقاً فطری است توافقی نیست توافقیاش اتفاقاً همین است که در اروپا مد شده زن میرود کار میکند نصف مردم ایران بیکارند و نصف مردم دنیا بیکارند حالا زن اصلاً چه مانعی دارد بگوید من میخواهم راحت باشم؟
-: نه یک چیز دیگر جدیداً اینجوری است که کارگر میآید خانه دیوارها را تمیز میکند دستشوییها را تمیز میکند بعد خانم تشریف میبرند بیرون میخواهند ...
مصفا: میخواهند مثلاً ماشیننویسی کنند
-: نه یک کار دیگری حالا ماشیننویسی هم باشد جدی میگویم ... توی خانه ما خیلی جاها را دیدم که مثلاً خانم نشسته آن جا بعد استدلالشان چیه استدلالشان این است که چیه ما اگر کار کنیم زود فرسوده میشویم
مصفا: آره ما فرسوده میشویم مگر ما کلفتایم ... فکر کردی کلفت آوردی
-: ولی بیرون میروند کار دیگر را انجام میدهند
-: بعد شوهرشان برود کار کند پول دربیاورد به آن کارگر بدهد تا خانم کار نکند
مصفا: من میگویم اگر توافق باشد این بعد موضوع وجود ندارد که مگر من کلفتام مگر من اسیرم مگر من خوب من میتوانم یک کاری بکنم دیگر من مثلاً فرض کن که الان نمیتوانم کار کنم بروم فرض کن اداره چه مانعی دارد همسرم پول دربیاورد حتی باغچه بیل بزنم مانعی ندارد ولی جنس زن ذاتاً ضعیف است بنابراین کارهای ظریفتر بکند این به نفع خودش است والسلام. حالا ببین چه المشنگهای توی دنیا راه افتاده مگر زن نمیدانم "حقوق مساوی زن و مرد" یک همچین چیزهایی من اتفاقاً اسلام را از این بعد قبول دارم
-: یعنی حقوق مساوی نباید باشد بین زن و مرد؟
مصفا: نه
-: خوب الان مساوی نیست مساوی این است که من میروم الان کار میکنم به اندازه امرار معاش خانه (خنده مصفا) نه جدی من الان میروم
-: الان به نظر من یک ظلمی هست توی کشورهای دیگر هم زن کار میکند هم مرد کار میکند
-: شما اگر به آن جایی رسیدی که 50٪ حقوق آمد تو دستت کافی است برایت؟ من میگویم الان 75٪ حقوق دست شما خانمها است 25٪ دست ماها است دلیل میآورم من میروم الان کار میکنم امرار معاش تمام خانواده را تامین میکنم بعد یک کارگر هم به جای تو میگیرم که بیاید کار خانه را انجام بدهد این هم 25٪ اضافهاش
مصفا: من خوب است روز پنجشنبه راجع به این موضوع صحبت کنم بد نیست ها
-: آره من که حاضرم هر رشوه ای بخواهید بدهم (خندهٔ حضار)
-: من میگویم توی ایران به مردها هم ظلم شده مثلاً یک مرد یک نفر میرود برای چهار نفر کار میکند ولی توی کشورهای دیگر هم زن کار میکند هم مرد کار میکند هم بچههای توی خانه
-: من میگویم برای شش نفر مرد کار میکند ببین آقای میرود کار میکند بعد علاوه بر تمام هزینه خانواده جدی این را میگویم بعد یک کارگری هفتهای یک بار میآید خانه کار میکند کارهای خانم را انجام میدهد بعد مرد حقوق او را میدهد
-: به نظر شما کارهایی که توی خانه انجام میدهد کارهای خانم است؟
-: آره خوب پس چهجوری تقسیم میشود حقوقی که میگویید مساوی است
مصفا: من از این بعدها نگاه نمیکنم من میگویم اگر انسانها عشق داشته باشند عشق تنظیم میکند
-: دیگر خانم و آقا نداریم
مصفا: نداریم اگر من مثلاً فرض کن الان قویام بازویم قویتر است چه مانعی دارد کمک زنم مثلاً ظرف بشورم زن به آن لطیفی به آن خوشگلی خوب داود بگو مدعی سؤالکنندهها هم هستی (خندهٔ حضار)
سؤال 13: سلام جناب مصفا نمیدانم که آیا مشکل من ربطی به موضوعات و مباحث شما دارد یا نه؟ یعنی نمیدانم که دیگران چه مباحثی را می پرسند نمیدانم که مثل سوالات کتابهای شما است یا نه؟ اما میپرسم به این امید که از شما جواب و راه حلی بگیرم. مشکل از این جا شروع شد که من با همسرم سر پارهای از مسائل به مشکل برخوردم او خیلی خیلی مرا دوست داشت و میگفت که از من کم محبت میبیند ولی من هم خیلی او را دوست داشتم و میدانستم او بیشتر دوست دارد شاید مشکلات کاری کمی از اوقاتی را که باید به او میدادم کاسته بود. تا این که من از او یک بیوفایی دیدم البته فقط در حد chat و تلفن بود خیلی خیلی داغون شدم موضوع به درازا کشید و خانوادههایمان فهمیدند هیچ کس باورش نمیشد که او همچین کاری کرده باشد حتی خود من. خلاصه من پس از حدود 1 ماه که میگذرد تصمیم دارم که باهاش زندگی کنم. اما او دیگر راضی به ادامه نیست و میگوید تو با این شلوغکاری که کردی من را از بین بردی. قرار است که از هم جدا شویم ولی من دیشب یاداشتهای او را که با خدا درد دل کرده بود خواندم و ظاهراً او مدت زیادی شک کرده بوده که شاید من با کسی هستم
مصفا: عجب زن جلبی است ها
-: مرد بهانه پیدا کرده یعنی گفته که حالا که تو این کار را کردی من هم دیگر چیز میکنم
مصفا: نه، یعنی این که من اصلاً منظوری نداشتم یعنی من اصلاً خداییام با خدا چیز میکنم حالا من نظیر این را زیاد دیدم یک پسری طفلک 15 سالش بود با بابایش آمده بود این جا آن وقت گفتم چهاش است؟ گفت که یک چیز سبزی بسته بود به دستش و یک چیزهایی میگفت و دعا و اینها انداخته بود به گردنش بعد به بابایش گفتم چهاش است گفت همینجور راه میرود دعا میخواند مثل این که با خدا حرف میزند با امامان حرف میزند گفتم چه اتفاقی برایش افتاده؟ گفت سه تا از دوستان هم مدرسهایش بردند زدنش و ولش کردند تو یک خرابهای بعد که پسر از اتاق رفت دستشویی به بابایش گفتم بهش تجاوز هم کردند؟ گفت آره. این یک نوع شکل دفاع است این پسر نیست که خجالت میکشد؟ یک خواهر دو سال از خودش بزرگتر دارد خجالت میکشد خودش را اصلاً زده به یک عالم دیگری یعنی اینها مقدمه هپروتیگری است ها هپروتیها این مسئلهشان است یعنی وقتی نمیتوانند با یک مسئلهای کنار بیایند میخواهند یک کاری بکنند که بگویند ما اصلاً تو این گود نیستیم یعنی من اصلاً ها به عنوان احمد شماها را نمیشناسم او را نمیشناسم خواهرم را نمیشناسم اصلاً خدایی شدم یک چیز دیگر شدهام من آدم عادی نیستم یک همچین وضعیتی دارند حالا این زن شوهر دارد آن وقت Chat هم به هر حال اسلامی نیست همین Chat که میگوید درست است؟ حالا آمده این مرد هم حاضر شده که باهاش ازدواج کند ولی این ظاهراً گفته نه تو مثلاً رابطه را به هم زدی در عین حال آمده یک حرفهای خدایی زده که من اصلاً خداییام این Chat هم که گفتم منظوری نداشتم یک همچین چیزی میخواهد این را بگوید؟
ادامه سؤال 13: قرار است که از هم جدا شویم ولی من دیشب یاداشتهای او را که با خدا درد دل کرده بود خواندم و ظاهراً
مصفا: آها این یادداشتها را عمداً گذاشته برای شوهرش یعنی یک جایی گذشته که او ببیند
ادامه سؤال 13: و ظاهراً او مدت زیادی شک کرده بوده که شاید من با کسی هستم درد دلهای قشنگی با خدا داشت حالا اصلاً حاضر به زندگی نیست و من از این میسوزم که کسی را که خیلی دوستم داشت و دوستش داشتم دارم از دست میدهم بسیار سرد شده و بی اعتنا به من انگاری یکی را بردند یکی دیگر را آوردند من دیگر فرصتی برای جبران ندارم. خیلی خودم را کوچک کردم خیلی زیاد اما او به سرسختی تمام فقط میگوید «طلاق» اصلاً باورم نمیشود اما حقیقت دارد نمیدانم حالا چی کار کنم من دیگر فرصتی ندارم ای کاش میشد همه چیز مثل قبل بشود که نمیشود من چه کار کنم که بتوانم تحمل کنم تا بگذرد او اصرار دارد که بدون من خوشبختتر میشود و به آرامش میرسد. اگر چه باورم نمیشود اما چه کنم که بتوانم راحت بگذارم که برود و راحتتر فراموشش کنم تا به آرامش برسد و راحت زندگی کند و افسوس گذشته را نخورم اگر چه به نظر خودم دارم خودزنی میکنم جناب مصفا از شما کمک میخواهم که بگویید چگونه با این گونه تفکر کنار بیایم دنیایی بس کهربایی دارم دلم بسیار گرفته و زندگیام خیلی سخت میگذرد چه کنم جناب مصفا دوست داشتم که شما را حضوری میدیدم و از فرمایشات شما بهره میبردم امیدوارم مرا از الطافتان بیبهره مگذارید.
مصفا: من فعلاً به این جواب میدهم که من موردگرا نیستم نمیدانم که واقعاً این خانم قصد طلاق دارد یا نه نمیدانم که مثلاً دلش جایی دیگر بند است یا نه معلوم نیست آیا آن کسی که باهاش رابطه مثلاً همین گفتگو داشته بهش قولی داده یا نه و تا چه حد آدم دانایی است ولی اگر که ... هیچ اگر هم ندارد نمیدانم فکر میکنم خود همان خانم رابطهشان را خراب کرده حالا بعد از یک مدتی این مرد اگر ادامه بدهند بعد از یک مدتی پشیمان میشوند که چرا ادامه دادیم اگر ادامه هم ندهند بدتر میشود بدتر میشود یعنی که هی حواسش پیش آن است ... ولی آن خانم هم معلوم نیست که وضعش چهجوری است معلوم نیست که واقعاً کسی بهش وعده داده یا اینها را دارد یک نوع فیلم بازی میکند برای این که نرود یک دفعه بیا حضوری صحبت کنیم یکی از دلایلی که من نمیتوانم تو این موارد نظر بدهم میدانید من معمولاً با صداقت میخواهم چیز کنم صداقت یعنی با واقعیت
-: دوست عزیزی که آخرین سؤال را مطرح کردند آقای مصفا در جلسه هشتم امسال یعنی تابستان 1386به سؤال شما در جلسه فرهنگسرای اندیشه به طور مفصل پرداختند در ضمن این که همانطور که شنیدید گفتند که به طور حضوری تشریف بیاورید و صحبت کنید.
مصفا: آره، من این را توی یک مورد دیدم ولی انگیزههایشان فرق میکند مثلاً در مورد حسادت یا خشم. خشم در بچه هست یک واکنش دفاعی طبیعی است یک دوستی من دارم یک بچه مثلاً دو ساله داشت یک بچه هم خدا بهش داده بود میگوید از بیمارستان آوردیم این بچه را خوابیده بود ما هم سرمان گرم یک کاری بود یکهو دیدیم این بچه دو ساله رفت یک لنگه کفش برداشت زد تو سر این بچهای که از بیمارستان آورده بودیم این حسادت است این حسادت به خاطر این است که احساس میکند ماهیت وجودیاش به خطر افتاده حالا همین بچه رفته رفته که عقلش رشد کرد و آموخت این حسادت برطرف میشود چون دیگر احساس خطر نمیکند موضوع خطر برطرف شده ولی ما انسان را ساده فرض میکنیم فکر میکنیم این حسادتی که الان داریم همان است که در بچگی داشتهایم نه بابا الان حسادت من به خاطر این است که مثلاً فرض کن تو رئیسی من فراشم
مصفا: داود مثل این که مدعی سؤالکنندهها هم هستی انگار (خندهٔ حضار)
-: من یک جورایی وکالت داریم از طرف اینها سؤالشان را بپزم
مصفا: (خنده مصفا) جوابش را دادم همینجوری هی نگاه میکند که یعنی باز هم بگو (خندهٔ حضار)
سؤال 10: یک سوال نامربوط دارم. با توجه به این که شما حقوق هم بلدید میخواستم بپرسم که نظرتان در مورد اعدام چیست؟
مصفا: سؤال جالبی است. من از ریشه موضوعات را بررسی میکنم میگویم که اگر جامعه اصیل باشد انسانها سالم باشند قتل اتفاق نمیافتد که بعد بخواهند کسی را اعدام کنند من کسی را نمیکشم و اگر جامعه از اصالت دور افتاد دیگر هر کاری میخواهید بکنید میخواهید بکشند میخواهید نکشند من دیگر جوابی ندارم متوجهی؟ یعنی اگر انسان سالم است قتل واقع نمیشود و آن اصل است آن کار را باید بکنیم یعنی به هر حال یک روز باید جامعه سالم بشود که انسان را نکشد ولی وقتی جامعه ناسالم شد حالا انسانها قبل از این که یک کسی را بکشند خودشان مردند این یکی ثانیاً میخواهی بکش آن کسی که آدم میکشد میخواهی بکش میخواهی نکش خیلی به نظر من فرق نمیکند البته خوب یک چیزهایی هست که من نظری در این رابطه نمیدهم اما میگویم که برعکس اتفاقا جوامع غربی که حالا برگشتند شنیدم دوباره دارند برمیگردند مگر آدم کم است روی این زمین که یارو میرود شب سر بچه پنج ساله را میبرد من میخواستم اتفاقا دیروز این را بگویم یادم رفت میبینی میگویم بعضی روزها دل و دماغ ندارم میخواستم یک بار نماز را توضیح بدهم به عنوان یک راه حل وانهادن «هویت فکری» احتماء یعنی کل نماز هر آیهاش را که نگاه کنی میبینی کیفیت احتمایی دارد یعنی همان چیزی که مولوی میگوید مثلاً میگویی الله اکبر با توجه به این که ما هیچ صفتی برای خدا نمیشناسیم هیچ صفتی برای خدا نمیشناسیم معذلک بگو بزرگی خدا چیه نمیتوانی بگویی برای این که اگر بگویی صفت برایش شناختی الله صمد همینجور
سؤال 11: درکتاب تفکر زائد خواندم که قضاوتهای ارزشی دیگران بیاهمیت است لیکن میخواهم بدانم اگر به انسان تهمتی وارد شود یا توهینی که بر روی زندگی شخص اثر منفی بگذارد چکار باید کرد زیرا ما در جامعه ناگزیر به تعامل با اقشار متفاوتی هستیم و همه مردم در جامعه به تفکر زائد معتقد نیستند
مصفا: اگر معتقدی اصالت دارد که بر اساس حرفهایی که من میگویم عمل کن اگر هم معتقدی که اصالت ندارد عمل نکن ولی به هر حال مهم این است که درونت احساس رنجش نکنی
-: من فکر میکنم منظورش یک چیز دیگر است منظورش این است که مثلاً یک نفر میآید به تو تهمت میزند که تو مثلاً کافری
مصفا: نه کافِر معمولاً نمی گویند حالا ثابت میکنم که کافِر نیستم مثلاً
-: یا پول من را دزدیدی
مصفا: حالا پول من را دزدیدی من الان در حال حاضر چی کار میکنم که اسیر «هویت فکری» هستم من میگویم تمام کارهایی که اکنون میکنم بکنم منهای این که آزرده بشوم و خشم بورزم چه مانعی دارد چی اش کم است من ثابت میکنم که اصلاً پول ندارم ثابت میکنم موقعی که پول تو گم شد این جا نبودم یک کس دیگری پول تو را دزدیده و غیره و غیرو همه این کارها را الان میکنم آن موقع هم میکنم به اضافه این که وقتی اسیر «هویت فکری» هستم خشم میورزم احساس ناتوانی میکنم احساس بدبختی میکنم احساس ناتوانی میکنم و هزار مسئله دیگر
سؤال 12: با توجه به مجموعه صحبتهای شما در مورد ازدواج بنظر میرسد که تنها علت و هدف واقعی و اصیل برای ازدواج انسانها، تولید مثل برای بقای نسل بشر است و هر دلیل دیگری که در این زمینه عنوان میشود (مثلا به کمال رسیدن و آرامش و از این حرفها) ریشه در هویت فکری دارد. آیا درست گفتم؟
مصفا: به کمال رسیدن ریشه در «هویت فکری» دارد یعنی چی؟ یک زن و شوهری ازدواج میکنند این کجایش ارتباط به کمال دارد به کمال رسیدن اصولاً معنا ندارد
-: به آرامش رسیدن چطور؟
مصفا: آرامش، چرا انسان باید ناآرام باشد؟
-: ارتباطش با ازدواج چیه؟ ازدواج چطور میتواند باعث آرامش بشود؟
مصفا: آره راست میگوید به چه معنا میتواند باعث آرامش بشود آن آرامش بدلی است اصلاً چرا انسان باید احساس ناآرامی کند اگر من احساس ناآرامی کردم بدون این که مثلاً فردا قرار است ... که معمولاً اینطور نیست احساس ناآرامی من این است که مثلاً فرض کن که برایم کف میزنند یا نه میدانند که من مثلاً فرض کن که داییام چه کاره بوده یا نه پدرم چه کاره بوده یا نه مسایل من اینها است. کمال، کامل شدن و اینها اصلاً معنا ندارد فطرت من از درون شکفته میشود همانطور که بازوهایم در مثلاً بچگی من این انگشتم اینقدر بوده حالا شده اینقدر روانیاتم هم فطرتم هم گسترش پیدا میکند
-: یعنی موقوف به این نیست که مثلاً با ازدواج ...؟
مصفا: اصلاً ارتباطی به ازدواج ندارد
-: الان چیزی که خیلی مد هست در جامعه این است که من مثلاً نیمه گمشدهام را پیدا کنم
مصفا: احسنت، از این داستانها... چرا همان را هم میشود گفت خوب هر نر و مادهای باید پیدا کنند همدیگر را ولی در حال حاضر یک وضعیتهای دیگری است من واماندهام میگویم خوب حالا با آن ازدواج کنم
-: حالا یک اشکال دیگر هم من در کار بکنم یک آیهای در قرآن وجود دارد ممکن است برای بعضی دوستانمان که مذهبی هستند این سؤال پیش بیاید میگوید که: «و خلقناکم من انفسکم ازواجا لتسکنو الیها» یعنی این که ما از خود شما جفتهایی آفریدیم که به آنها آرامش بگیرید
مصفا: خوب آرامش هم میتواند آرامش فیزیکی باشد آرامش مثلاً فرض کن غریزه جنسی باشد یک همچین چیزی. ببیند من در حال حاضر فکر میکنم که امیر کشف میکند که دایی من کشف میکند که دایی من سارق حرفهای بوده این ناآرامی به من میدهد یک زن میگیرم این با چه ارتباطی با چه مکانیسمی این ناآرامی من را برطرف میکند منی که اسیر قضاوت امیرم و هزاران امیر به چه شکلی رفع میکند؟ رفع نمیکند من ناآرامم همین
-: شاید [آرامش] در زمینه روانی نباشد
مصفا: آره آن یک امر دیگری است
-: شاید ...
مصفا: آره ...
-: ...
مصفا: خوب اگر باشد
-: ...
مصفا: آره همان جوابی خودش هم نوشته مثلاً برای تولید مثل همان جوابش مثلاً غریزه جنسی هم هست این است منظورش یا مقصود یک امر همکاری است الان مثلاً فرض کن برای غذا اگر میگوییم خوب غذا الان رستوران هم غذا درست میکند الان غذاهای ... هم هست
-: خوب سلامتی هم این وسط هست دیگر غذا ...
مصفا: خوب باشه سلامتی هم جزئش است
-: نه منظورم این است که غذایی که توی خانه درست میشود با غذایی که توی رستوران است از نظر کیفیت یک جورند؟
مصفا: ممکن است یکجور باشند ممکن است یا
-: ممکن است رستورانها حتی بهتر هم باشند
مصفا: راست میگوید آره رستورانها از غذایی که شما درست میکنی بهتر نیست؟ (خنده یکی از حضار)
-: نمیدانم والله ولی فکر نمیکنم
-: منظور الهام این است که وقتی دو نفر با هم ازدواج میکنند فرق میکند که یعنی اگر صرفاً برای رفع نیاز جنسی باشد منظورش دفاع از کیان خانواده است
-: نه من میگویم این هم یک حس است ...
مصفا: یک بعدش است ولی به هر حال آن هم یک بعد واقعی است آره آن هم یک بعد واقعی است
-: درست است این را رد نمیکنم ... نیاز جنسی نیاز ... واقعیت دارد
-: نیاز جنسی را به عنوان مثال گفتند
-: ... ولی میگویند ارتباطی ندارد با مثلاً رفع «هویت فکری» ارتباطی ندارد با این حرف که میگویند انسان به کمال میرسد
مصفا: نه ولی میگویم سوای بعد جنسی و تولید مثل این بعد را هم دارد که غذای خوب مثلاً میپزد جوراب من را وصله میکند نمیدانم بیست و پنج سال یک بار کباب کوبیده (خنده مصفا) به طور کلی میگویم بالاخره فرض که که زنی هست که حالا خوب الحمدلله شما آمدید دارید میزنید زیر همه چیز جامعه زنها آمدند میگویند چرا ما باید فقط برویم توی آشپزخانه ما باید وکیل بشویم وزیر بشویم ...
-: خوب اشکالی ندارد که
مصفا: چرا خیلی هم اشکال دارد والله (خنده مصفا) من اتفاقاً مخالف اینام
-: ما توی همانش ماندیم
مصفا: آره
-: کجا نوشته که زنها فقط باید توی آشپزخانه کار کنند؟
مصفا: چه مانعی دارد؟
-: هیچ مانعی ندارد ولی کجا نوشته؟
مصفا: نه جایی ننوشته ما مگر خودمان عقل نداریم که فرض کن که الان من میخواهم این میز را درست کنم یک نفر میخواهد این را درست کند من زور بازویم بهتر از این است این را درست میکنم میبینم که آشپزخانه چایی درست میکنم والسلام
-: هیچ اشکالی ندارد من موافق حرفتان هستم اما حتی همان زن ممکن است بتواند کار برق کاری انجام بدهد چه مانعی دارد اگر کار برق کاری انجام بدهد؟
مصفا: باشه ولی اگر مرد هست که بهتر میتواند آن را انجام بدهد و معمولاً مرد قویتر از زن است کار یدی را اگر مردها انجام بدهند چه مانعی دارد خوب زن هم توی خانه چایی درست کند غذا بپزد بچه را نگهداری کند
-: اینها دیگر توافقی است به نظر من
مصفا: نه من میگویم اتفاقاً فطری است توافقی نیست توافقیاش اتفاقاً همین است که در اروپا مد شده زن میرود کار میکند نصف مردم ایران بیکارند و نصف مردم دنیا بیکارند حالا زن اصلاً چه مانعی دارد بگوید من میخواهم راحت باشم؟
-: نه یک چیز دیگر جدیداً اینجوری است که کارگر میآید خانه دیوارها را تمیز میکند دستشوییها را تمیز میکند بعد خانم تشریف میبرند بیرون میخواهند ...
مصفا: میخواهند مثلاً ماشیننویسی کنند
-: نه یک کار دیگری حالا ماشیننویسی هم باشد جدی میگویم ... توی خانه ما خیلی جاها را دیدم که مثلاً خانم نشسته آن جا بعد استدلالشان چیه استدلالشان این است که چیه ما اگر کار کنیم زود فرسوده میشویم
مصفا: آره ما فرسوده میشویم مگر ما کلفتایم ... فکر کردی کلفت آوردی
-: ولی بیرون میروند کار دیگر را انجام میدهند
-: بعد شوهرشان برود کار کند پول دربیاورد به آن کارگر بدهد تا خانم کار نکند
مصفا: من میگویم اگر توافق باشد این بعد موضوع وجود ندارد که مگر من کلفتام مگر من اسیرم مگر من خوب من میتوانم یک کاری بکنم دیگر من مثلاً فرض کن که الان نمیتوانم کار کنم بروم فرض کن اداره چه مانعی دارد همسرم پول دربیاورد حتی باغچه بیل بزنم مانعی ندارد ولی جنس زن ذاتاً ضعیف است بنابراین کارهای ظریفتر بکند این به نفع خودش است والسلام. حالا ببین چه المشنگهای توی دنیا راه افتاده مگر زن نمیدانم "حقوق مساوی زن و مرد" یک همچین چیزهایی من اتفاقاً اسلام را از این بعد قبول دارم
-: یعنی حقوق مساوی نباید باشد بین زن و مرد؟
مصفا: نه
-: خوب الان مساوی نیست مساوی این است که من میروم الان کار میکنم به اندازه امرار معاش خانه (خنده مصفا) نه جدی من الان میروم
-: الان به نظر من یک ظلمی هست توی کشورهای دیگر هم زن کار میکند هم مرد کار میکند
-: شما اگر به آن جایی رسیدی که 50٪ حقوق آمد تو دستت کافی است برایت؟ من میگویم الان 75٪ حقوق دست شما خانمها است 25٪ دست ماها است دلیل میآورم من میروم الان کار میکنم امرار معاش تمام خانواده را تامین میکنم بعد یک کارگر هم به جای تو میگیرم که بیاید کار خانه را انجام بدهد این هم 25٪ اضافهاش
مصفا: من خوب است روز پنجشنبه راجع به این موضوع صحبت کنم بد نیست ها
-: آره من که حاضرم هر رشوه ای بخواهید بدهم (خندهٔ حضار)
-: من میگویم توی ایران به مردها هم ظلم شده مثلاً یک مرد یک نفر میرود برای چهار نفر کار میکند ولی توی کشورهای دیگر هم زن کار میکند هم مرد کار میکند هم بچههای توی خانه
-: من میگویم برای شش نفر مرد کار میکند ببین آقای میرود کار میکند بعد علاوه بر تمام هزینه خانواده جدی این را میگویم بعد یک کارگری هفتهای یک بار میآید خانه کار میکند کارهای خانم را انجام میدهد بعد مرد حقوق او را میدهد
-: به نظر شما کارهایی که توی خانه انجام میدهد کارهای خانم است؟
-: آره خوب پس چهجوری تقسیم میشود حقوقی که میگویید مساوی است
مصفا: من از این بعدها نگاه نمیکنم من میگویم اگر انسانها عشق داشته باشند عشق تنظیم میکند
-: دیگر خانم و آقا نداریم
مصفا: نداریم اگر من مثلاً فرض کن الان قویام بازویم قویتر است چه مانعی دارد کمک زنم مثلاً ظرف بشورم زن به آن لطیفی به آن خوشگلی خوب داود بگو مدعی سؤالکنندهها هم هستی (خندهٔ حضار)
سؤال 13: سلام جناب مصفا نمیدانم که آیا مشکل من ربطی به موضوعات و مباحث شما دارد یا نه؟ یعنی نمیدانم که دیگران چه مباحثی را می پرسند نمیدانم که مثل سوالات کتابهای شما است یا نه؟ اما میپرسم به این امید که از شما جواب و راه حلی بگیرم. مشکل از این جا شروع شد که من با همسرم سر پارهای از مسائل به مشکل برخوردم او خیلی خیلی مرا دوست داشت و میگفت که از من کم محبت میبیند ولی من هم خیلی او را دوست داشتم و میدانستم او بیشتر دوست دارد شاید مشکلات کاری کمی از اوقاتی را که باید به او میدادم کاسته بود. تا این که من از او یک بیوفایی دیدم البته فقط در حد chat و تلفن بود خیلی خیلی داغون شدم موضوع به درازا کشید و خانوادههایمان فهمیدند هیچ کس باورش نمیشد که او همچین کاری کرده باشد حتی خود من. خلاصه من پس از حدود 1 ماه که میگذرد تصمیم دارم که باهاش زندگی کنم. اما او دیگر راضی به ادامه نیست و میگوید تو با این شلوغکاری که کردی من را از بین بردی. قرار است که از هم جدا شویم ولی من دیشب یاداشتهای او را که با خدا درد دل کرده بود خواندم و ظاهراً او مدت زیادی شک کرده بوده که شاید من با کسی هستم
مصفا: عجب زن جلبی است ها
-: مرد بهانه پیدا کرده یعنی گفته که حالا که تو این کار را کردی من هم دیگر چیز میکنم
مصفا: نه، یعنی این که من اصلاً منظوری نداشتم یعنی من اصلاً خداییام با خدا چیز میکنم حالا من نظیر این را زیاد دیدم یک پسری طفلک 15 سالش بود با بابایش آمده بود این جا آن وقت گفتم چهاش است؟ گفت که یک چیز سبزی بسته بود به دستش و یک چیزهایی میگفت و دعا و اینها انداخته بود به گردنش بعد به بابایش گفتم چهاش است گفت همینجور راه میرود دعا میخواند مثل این که با خدا حرف میزند با امامان حرف میزند گفتم چه اتفاقی برایش افتاده؟ گفت سه تا از دوستان هم مدرسهایش بردند زدنش و ولش کردند تو یک خرابهای بعد که پسر از اتاق رفت دستشویی به بابایش گفتم بهش تجاوز هم کردند؟ گفت آره. این یک نوع شکل دفاع است این پسر نیست که خجالت میکشد؟ یک خواهر دو سال از خودش بزرگتر دارد خجالت میکشد خودش را اصلاً زده به یک عالم دیگری یعنی اینها مقدمه هپروتیگری است ها هپروتیها این مسئلهشان است یعنی وقتی نمیتوانند با یک مسئلهای کنار بیایند میخواهند یک کاری بکنند که بگویند ما اصلاً تو این گود نیستیم یعنی من اصلاً ها به عنوان احمد شماها را نمیشناسم او را نمیشناسم خواهرم را نمیشناسم اصلاً خدایی شدم یک چیز دیگر شدهام من آدم عادی نیستم یک همچین وضعیتی دارند حالا این زن شوهر دارد آن وقت Chat هم به هر حال اسلامی نیست همین Chat که میگوید درست است؟ حالا آمده این مرد هم حاضر شده که باهاش ازدواج کند ولی این ظاهراً گفته نه تو مثلاً رابطه را به هم زدی در عین حال آمده یک حرفهای خدایی زده که من اصلاً خداییام این Chat هم که گفتم منظوری نداشتم یک همچین چیزی میخواهد این را بگوید؟
ادامه سؤال 13: قرار است که از هم جدا شویم ولی من دیشب یاداشتهای او را که با خدا درد دل کرده بود خواندم و ظاهراً
مصفا: آها این یادداشتها را عمداً گذاشته برای شوهرش یعنی یک جایی گذشته که او ببیند
ادامه سؤال 13: و ظاهراً او مدت زیادی شک کرده بوده که شاید من با کسی هستم درد دلهای قشنگی با خدا داشت حالا اصلاً حاضر به زندگی نیست و من از این میسوزم که کسی را که خیلی دوستم داشت و دوستش داشتم دارم از دست میدهم بسیار سرد شده و بی اعتنا به من انگاری یکی را بردند یکی دیگر را آوردند من دیگر فرصتی برای جبران ندارم. خیلی خودم را کوچک کردم خیلی زیاد اما او به سرسختی تمام فقط میگوید «طلاق» اصلاً باورم نمیشود اما حقیقت دارد نمیدانم حالا چی کار کنم من دیگر فرصتی ندارم ای کاش میشد همه چیز مثل قبل بشود که نمیشود من چه کار کنم که بتوانم تحمل کنم تا بگذرد او اصرار دارد که بدون من خوشبختتر میشود و به آرامش میرسد. اگر چه باورم نمیشود اما چه کنم که بتوانم راحت بگذارم که برود و راحتتر فراموشش کنم تا به آرامش برسد و راحت زندگی کند و افسوس گذشته را نخورم اگر چه به نظر خودم دارم خودزنی میکنم جناب مصفا از شما کمک میخواهم که بگویید چگونه با این گونه تفکر کنار بیایم دنیایی بس کهربایی دارم دلم بسیار گرفته و زندگیام خیلی سخت میگذرد چه کنم جناب مصفا دوست داشتم که شما را حضوری میدیدم و از فرمایشات شما بهره میبردم امیدوارم مرا از الطافتان بیبهره مگذارید.
مصفا: من فعلاً به این جواب میدهم که من موردگرا نیستم نمیدانم که واقعاً این خانم قصد طلاق دارد یا نه نمیدانم که مثلاً دلش جایی دیگر بند است یا نه معلوم نیست آیا آن کسی که باهاش رابطه مثلاً همین گفتگو داشته بهش قولی داده یا نه و تا چه حد آدم دانایی است ولی اگر که ... هیچ اگر هم ندارد نمیدانم فکر میکنم خود همان خانم رابطهشان را خراب کرده حالا بعد از یک مدتی این مرد اگر ادامه بدهند بعد از یک مدتی پشیمان میشوند که چرا ادامه دادیم اگر ادامه هم ندهند بدتر میشود بدتر میشود یعنی که هی حواسش پیش آن است ... ولی آن خانم هم معلوم نیست که وضعش چهجوری است معلوم نیست که واقعاً کسی بهش وعده داده یا اینها را دارد یک نوع فیلم بازی میکند برای این که نرود یک دفعه بیا حضوری صحبت کنیم یکی از دلایلی که من نمیتوانم تو این موارد نظر بدهم میدانید من معمولاً با صداقت میخواهم چیز کنم صداقت یعنی با واقعیت
-: دوست عزیزی که آخرین سؤال را مطرح کردند آقای مصفا در جلسه هشتم امسال یعنی تابستان 1386به سؤال شما در جلسه فرهنگسرای اندیشه به طور مفصل پرداختند در ضمن این که همانطور که شنیدید گفتند که به طور حضوری تشریف بیاورید و صحبت کنید.
------
» جهت تهیهٔ DVD کامل وبسایت محمدجعفر مصفا، حاوی تمامی فایلهای سایت از جمله فایلهای تمامی جلسات، پرسش پاسخها، قطعهویدیوها، مصاحبهها و گفتگوها و ...، به صفحهٔ تماس با ما مراجعه نمایید.
» برای اطلاع از تازههای سایت، انتشار هر کتاب، مقاله یا مصاحبهٔ جدید، انتشار محتوای تازه و برگزاری جلسات خودشناسی به سخنرانی محمدجعفر مصفا، میتوانید در بخش خبرنامه عضو شوید.
» برای اطلاع از تازههای سایت، انتشار هر کتاب، مقاله یا مصاحبهٔ جدید، انتشار محتوای تازه و برگزاری جلسات خودشناسی به سخنرانی محمدجعفر مصفا، میتوانید در بخش خبرنامه عضو شوید.
هیچ نظری موجود نیست :
ارسال یک نظر
» لطفاً نظر خود را به خط فارسی بنویسید.
» اگر مایل به تماس با مدیر سایت یا محمدجعفر مصفا هستید، فقط از طریق صفحهٔ "تماس با ما" و ارسال ایمیل اقدام کنید.