پاسخ پرسشهای مطرح شده تا تاريخ ۵ شهریور ۱۳۸۵
چنانچه تا تاريخ فوق پرسشی مطرح نمودهايد، میتوانيد پاسخ آن را در زير دريافت کنيد.
+ این پرسشپاسخ در دو قسمت تهیه شده است.
برای دريافت دو فایل صوتی که حاوي پاسخ پرسشها با صدای محمدجعفر مصفا است، با كليد سمت راست ماوس بروي لينک موردنظر كليك كرده و Save Target As را انتخاب نمائيد.
پس از دريافت فايل، آن را با هر برنامهای که mp3 پخش میکند، ميتوانيد بشنويد.
همچنين ميتوانيد با کليک کردن دکمه های پخش، اين پرسشپاسخ را (بدون دانلود) گوش دهيد:
چنانچه احیاناً نتوانستید از روشهای فوق استفاده نمایید، از پوشهٔ مربوط به فایلهای پرسشپاسخ در یکی از سه آرشیو بزرگ سایت میتوانید دانلود نمایید:
----------
سؤال 1: چه روشی هست برای زندگی در حال، نه در پاسیو زمان ذهنی؟ وقتی نگرانیها هستند انسان مجبور به فکر کردن میشود. بهترین روش برای ساختن زمان حال چیست؟ در مورد افکار القایی، برای غالب آمدن بر این افکار چه میشود کرد؟
مصفا: این سؤال جوابی ندارد. کتابها را باید بخواند.
سؤال 2: سلام آیا میتوانم شخصیت عصبی خود را که چندین سال با من همراه است با خواندن کتابهای شما استاد عزیز درمان کنم؟
مصفا: انشاءالله، حداقلش این است که احساسات و اندیشههای عصبیات یکمقدار ضعیف میشوند.
سؤال 3: آیا خشم و نفرت ماهیت یکسانی دارند؟ آیا میتوان گفت که خشم زاییده نفرت است؟
مصفا: به نظر میرسد خشم زاییدهء نفرت است ولی ماهیتشان یکسان است. خشم و نفرت انرژی ناجور و آلودهای است، انرژی هیجانزدهای است. به هر حال ریشهء مشترکی دارند.
سؤال 4: اخلاق به معنای واقعیاش چه شکل و ماهیتی دارد؟
مصفا: اخلاق به معنای اصیل یعنی فطرتت. اخلاق فکری، اعتباری و قراردادی است و اخلاق فکری اخلاق به معنای واقعی نیست.
سؤال 5: آقای مصفا، چرا علیرغم اینکه همهی کتابهای ?کارن هورنای? را ترجمه کردهاید، فقط سه تای آنها را به چاپ رساندهاید؟ آیا انتخاب آن سه کتاب و چاپ نشدن بقیه کتابها دلیل خاصی داشته است؟ عقاید وی را قبول ندارید؟
مصفا: نه، اینکه عقاید وی را قبول دارم یا نه امر دیگری است، ولی به هر حال یکی [دیگر] از کتابهایش [با اسم] ?خودکاوی? به زودی با ترجمهء من منتشر میشود.
سؤال 6: هفتهء گذشته آیهای از کلام خداوند را برایتان نوشتم و از آنجا که با عجله و بدخط بود آن آیه و چندی دیگر را تقدیم میدارم، شاید بهکار آید. مطلب زیبایی را تذکر دادید و آن اینکه هدف همهء مذاهب الهی گرفتن از انسان است و نه دادن به او ... سورهء جمعه آیه دوم *هوالذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمه و ان کانو من قبل لفی ضلال مبین .اوست آنکه برانگیخت در امیها رسولی را از ایشان میخواند بر ایشان ایتهایش را و پاک میسازد ایشان را و میآموزدشان کتاب و حکمت را و بهدرستیکه بودند از پیش در گمراهی آشکار* مطلب دیگری که اشاره فرمودید اینکه از مشخصههای بارز انسان گرفتار هویت فکری خودباختگی یا از خویش بیگانگی او است سورهء حشر آیهء نوزدهم *و لا تکونوا کالذین نسؤالله فانسهم انفسهم اولئک هم الفاسقون از آن کسان نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز چنان کرد تا خویش را فراموش کنند* مطلب دیگر اینکه هویت فکری یک دروغ بزرگ است و پسایند هر دروغ یک فریب، این است که انسان اسیر فکر یا دارای هویت فکری گرفتار یک فریب بزرگ نیز هست و پسامد فریب، خسران است و زیان. سوره فاطر آیهء هشتم *افمن زین له سوء عمله فراه حسنا.... آیا آنکه زینت داده شد برایش بدی کردارش چنانکه زیبایش پنداشت....* سورکهف آیه صدوسه *قل هل ننبئهم بالاخسرین اعمالا بگو آیا اگاه کنیم شما را به زیانبارترین اعمال الذین ضل سعیهم فی الحیات الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا آنانکه که کوششان در زندگی دنیا تباه شد و می پنداشتند صنعی نیکو مکنند*
مصفا: خیلی نکات زیبایی در اینجاست.
سؤال 7: لطفاً نظر خود را در مورد اثار اِک و اِکِنکاری بفرمایید. آیا توصیفات آنها حقیقیست یا زاییده تخیلات؟
مصفا: [اینها را ] نمیشناسم.
سؤال 8: چرا کتاب ?انسان گمشده و شناخت? را تجدید چاپ نمیکنید؟
مصفا: [چون] لااقل از نظر صورت عرضه کردن مطالبش، کتاب نپختهای است.
- این کتاب ?انسان گمشده و شناخت? را قبل از کتاب ?تفکّر زائد? نوشتهاید؟
مصفا: بله، خیلی [سال قبل]، یازده سال قبل از آن [کتاب نوشتمش].
سؤال 9: شما در تمام مطالبی که آورده اید یک پیشفرض را مد نظر قرار دادهاید که باید بازگشت به اصالت خویش ولی از کجا معلوم در این اصالت نقصی نباشد که بدون شک هست. بدون شک غریزه ناقص است که برای انسان رضایت دیگران و برداشت دیگران از کارش مهم میشود وگرنه شروع این انحراف از چه رو رخ می دهد؟ غریزه ناقص است و عقل هم از طریق همنوعان بیمارمان شکل میگیرد و دارای سازمان ارزشی خاصی میگردد.
مصفا: جواب این را در کتابها دادهام. ما میگوییم که بهفرض اینکه فطرت یا اصالت انسان نقص داشته باشد بههرحال چیزی بدتر از اینکه الان هست نیست. این را ما فعلاً باید رفعش کنیم و اگر نخواهیم این مسئله را رفع و حل کنیم، اصلاً انسان میخواهد چه کند؟ تکامل چه معنا دارد؟
سؤال 10: هر چه می گویی فقط به درد خودت میخورد چون تو چیزی را میبینی که ما نمیبینیم. در چنین وضعیتی بهترین کمکی که تو میتوانی به ما بکنی (همانطور که خودت هم بارها گفتهای) این است که به ما کمک کنی چیزی را که تو دیدهای ما هم ببینیم چیزی که ازت کم نمیشود! (ما قول میدهیم کتاب چاپ نکنیم و جای تو را نگیریم!!) میگویی راه رهایی پی بردن به وخامت مسئله است بعد ظاهراً برای اینکه ما را به وخامت مسئله برسانی میگویی ببین پسر جان در تو بیگانه ای حاکم است! خوب بندهء خدا من اگر میتوانستم به روشنی ببینم که در من بیگانهای حاکم است در دم ازش خلاص میشدم و دیگر کل این بحث مختومه میشد. دعوا بر سر همین است که من نمیتوانم بیگانه را ببینم، ذهن ملوکالطوایفی خودم را ببینم. من میگویم نر است تو میگویی بدوش! مصفا جان تو در توصیف و ترسیم حقیقتی که دیدهای بسیار موفق بودهای بهطوریکه هر کس کتابهایت را بخواند میفهمد تو حقیقتی را که توصیف میکنی خودت واقعاً دیدهای اما در کمک به دیگران برای اینکه آنها هم آنچه را تو دیدهای ببینند بسیار ناتوان و ناموفق عمل کردهای. (شاهد حرفم تعداد فراوان کسانی است که کتابهای تو را خوانده و هیچ تغییری نکرده اند) ...
مصفا: خوب من سعی میکنم در آینده چیزهای جدیدی را که به نظرم میرسد کمککننده است بنویسم. تا الان از اینها بهتر نتوانستهام چیزی بنویسم. مثلاً مولوی میگوید که دوگانگی را درک کن، این یعنی یک راه است. کریشنامورتی میگوید به آنچه هست فقط نگاه کن؛ این را پیامبر اسلام هم میفرمایند. وقتی همهء اینها را که کم هم نیست... اینکه مولوی میگوید فکرت از ماضی و مستقبل بود، اینکه میگوید: جمله خلقان سخرهء اندیشهاند، درک این معنا یک راه است. خیلی راه وجود دارد تو وقتی بخواهی عمل نکنی، تو وقتی بخواهی خودت عمداً انگشتت را بگذاری روی چشمت کی میتواند به تو کمک کند؟ این نه تقصیر مصفا است نه راه دیگر اصلاً لازم است. البته یک پیشزمینههای دیگری هم لازم است و آن اینکه تمرین کنی هر چیزی که میشنوی، به آن نیندیشی مگر آنکه حسش کنی، درکش کنی مثلاً ترس را نگو من میترسم، حس کن ترس را. یعنی یک تمرین بسیار مهم که من قبلاً اشاره کردم یکجاهایی مثل اینکه در تفکر زائد حس کردن موضوعات است. از کودکی به ما یاد دادهاند که دربارهء مسائل فکر کنیم، در حالی که باید حسشان کرد.
- دقیقاً، این موضوعی که من دیدهام خیلیها به آن گرفتار هستند این است که میخواهند از این موضوعات یک درک عقلی، یک درک سیستماتیک ذهنی پیدا کنند.
مصفا: احسنت، و ]میخواهند[ با همان رها بشوند. در حالی که نمیشود باید حس کرد.
ادامه سؤال 10: خلاصهء کلام اینکه راهی پیدا کن که به ما کمک کند خودمان آنچه را میگویی ببینیم. مثلاً این بیگانه را ببینیم. اگر راهی وجود ندارد یا تو نمیتوانی چنین راهی پیدا کنی، بگو تا مردم بیشتر از این معطل جنابعالی نشوند!
مصفا: من جوابش را دادم، که من تا این لحظه بیشتر از این راهی ندارم اگر در آینده به ذهنم رسید به تو میدهم بنابراین برو خودت را معطل نکن، خودت را معطل هیچکس نکن، بیچاره، برای اینکه مگر مولوی همهء اینهایی را نگفته که مصفا گفته؟ میخواهی بروی سراغ کی؟ مگر اسلام همینها را نگفته که مصفا گفته؟ مگر اسلام نمیگوید که یگانگی را حس کن، درک کن؟ مگر نمیگوید که از طریق لاالهالاالله که غیرمتعین است خودت را غیرمتعین کن؟ از طریق تسلیم خودت به بزرگی الله از کوچکیهای اعتباری جامعه خارج شو. تو مسئلهای نداری جز اینکه درگیر کوچکیهای اعتباری جامعهای. خودت را بزرگ کن، بزرگ کن یعنی خودت را از کوچکیها رها کن، خودت را از درگیری به کوچکیها رها کن. مگر اسلام در فقط نماز همینها را نمیگوید؟ تو ببین نماز چه Meditation کاملی است. موضوع مثلاً، الله صمد که میگوید خدا پر است، خدا بینیاز است، یعنی تو هم بینیاز شو. تمام زندگی ما یعنی نیاز؛ یکلحظه نیست که ما بدون نیاز زندگی کنیم و همه نیازهای اعتباری است در حالیکه من الان انگور خوردهام، سیر هم هستم، شکمم هم به اندازهء کافی پر است ولی نیاز به اینکه حالا این نشد یکی دیگر، یکی دیگر. میخواهی بروی سراغ کی؟ خوب، آره، من دیگر هیچ راهی ندارم! انگار نه انگار که مصفا اینها را نوشته، اگر هم دلت میخواهد کتابها را هم پس بیار! والله!
سؤال 11: چه مواقعی برای مراقبه بهتر است؟ و اگر فرد روزه باشد چه موقعی بهتر است؟ و اگر ممکن است در مورد مراقبه مقداری توضیح دهید.
مصفا: من مراقبه را یک چیز بعدی میدانم، نه الانی. یعنی مراقبهای که مبتنی بر آگاهی نباشد خودفریبی است، خود هیپنوتیزم کردن است. به نظرم شب برای مراقبه بهتر است و در خلوت، در صحرا، در جنگل. در مورد روزه: "اندرون از طعام خالی کن، تا در آن نور معرفت بینی". این خیلی رسا است.
سؤال 12: به گفتهء کریشنامورتی (در کتاب نگاه در سکوت) وقتی (مشاهده کننده) درمییابد که خودش همان (تصویری) است که (مشاهده میشود) تضادی بین خودش و آن تصویر باقی نمانده است. این نتیجهگیری به نظر قدری عجولانه میآید. چنانچه مشاهدهکننده تصویر واقعی خود را نشناسد (که نمیشناسد) چه معیاری برای این دارد که تصویری که (خود) بر اساس (مشاهده شونده) دارد همان تصویر واقعی اوست؟ چون او این خود واقعی را نمیشناسد. به عبارت دیگر اگر مشاهدهکننده از ابتدا تصویر خود را داشته باشد به خودیِخود تضاد رفع میشود. در غیر این صورت مشاهدهکننده مشاهدهشونده را میبیند ولی باز در تضاد خواهد بود.
مصفا: سوالشان روشن نیست. هیج چیزی ندارم بگویم، روشن نیست سئوالشان.
- ما از دوستان هم خواهش میکنیم که حتماً سوالشان را قبل از اینکه ارسال کنند، خودشان یک بار بخوانند ...
مصفا: تا ببینند چه میگویند. وانگهی اگر این کلید برایت غیر قابل درک است، کلیدهای دیگر را در کار کن. اگر این غیر قابل عملکرد است، کلیدهای دیگری را درک کن. به آنچه هست فقط نگاه کن. هیچ چیز را تعبیر نکن. خودت را از درگیری به کوچکیهای جامعه خارج کن.
سؤال 13(بخش اوّل): در کتاب ?تفکّر زاید? به این نکته اشاره شده که اعتماد به نفس اساساً درست نیست. چرا که اعتماد به چیزی که خود تنها یک هویت ذهنی و زاید است امری عاقلانه نیست! با این تفکر فرد با چه پشتوانهای میتواند در امور روزمره موفق شود؟ این با اصول روانشناسی مغایرت دارد. من اگر به خودم، به اطلاعاتم و به تواناییم در برخورد با مسایل اعتماد نداشته باشم چگونه میتوانم بار زندگی را به دوش بکشم؟
مصفا: خیلی کلیگویی کرده و تحت تاثیر کتابهای پوچ روانشناسی این را نوشته است. من میخواهم [مثلاً] این بار را بردارم اگر این بازویم قدرت برداشتن را دارد [که خوب] برمیدارد و [بنابراین] اعتماد یا عدم اعتماد جایش در اینجا چیست؟! اگر هم قدرتش را ندارد برنمیدارد! [دیگر] اعتماد یا عدم اعتماد اصلاً جایش کجاست؟!
- یعنی من وقتی بخواهم یک جعبهای را بردارم اوّل فکر نمیکنم که من باید به خودم اعتماد داشته باشم بعد بردارمش.
مصفا: احسنت، من انرژی خاصی در بازویم، در ارگانیسمم هست، بر اساس این انرژی یا این توان بازو من این را یا برمیدارم یا برنمیدارم. تمام شد.
- بدون اینکه به آن فکر کنم.
مصفا: این [سؤالکننده] حرفهای پوچ روانشناسی را تکرار کرده است.
سؤال 13(بخش دوّم): اگر فقط ناظر بر احساساتمان باشیم به مرور فکر میکنم دچار بیتفاوتی میشویم. تا حدودی توانستم این را درک کنم. آیا درست گفتم؟
مصفا: نخیر، درست نفرمودید و کتابها را هم خوب نخواندهاید. کتابها را بیشتر بخوانید. الان تو بیتفاوتی [ای] انسان. الان دنبال یک مقدار تصویری که دیگران به تو القاء کردهاند. این یعنی بیتفاوتی کامل! خودت چی؟ مادرت دارد تو را دنبال فلان چیز میفرستد، جامعه دارد تو را دنبال موفّقیّت و اعتماد بهنفس میفرستد. خودت هیچکاری نمیکنی.
سؤال 14: نظرتان درمورد پیر چیست؟ آیا شما پیر دارید؟ کیست؟ آیا من میتوانم شمارهای از شما داشته باشم؟
- در مورد ?پیر? شما در پرسش و پاسخهای قبل مفصل صحبت کردهاید.
مصفا: مفصل صحبت کردهام.
سؤال 15: با چه تدبیری از من ذهنی توهّمزا عمیقاً آگاه شویم؟
مصفا: قبلاً در اینباره توضیح دادهام.
- مفصل در کتابها توضیح دادهاید.
سؤال 16: آیا انسان بعد از مرگ هویت خویش را حفظ میکند؟ یعنی هر روح میداند که در دنیا چه کسی بوده؟
مصفا: پسر جان یا دختر جان، هویّت فکری هماکنون هم وجود ندارد، چه رسد به بعد از مرگ. تو هماکنون مادرت به تو گفته که بهدلیل اینکه مثلاً فلان بچّه تو را کتک زد تو نزدی توی گوشش [پس] آدم ترسوی ضعیف ذلیلی هستی. این یعنی یک اعتبار توهمی. اگر این و نظیر اینها را نیندیشی، هویّت نداری. خوب حالا چی بعد از مرگت بماند؟ این [سؤالکننده] مثل اینکه اصلاً هیچی [از کتابها را] نخوانده است.
سؤال 17: چرا برخی توهمات با وجود حل کردنشان در زمانهایی که ذهن را مشغول کرده در زمانهای دیگر باز هم ذهن را مشغول میکند؟
مصفا: معلوم نیست سوالش چی هست.
سؤال 18: در ارتباط با اینکه صدایم به گوش خدا میرسد یا نه؟
مصفا: من نمیدانم. این را از فقها بپرس.
سؤال 19: درقرآن به صراحت ذکرشده که از گفتن ناسزا بپرهیزید یعنی اینکه اثر خاصی نیز برای کلمات رکیک قائل شده است. پس نمیشود گفت که فحش، باد هواست و نمیتوان اثر آنرا نفی کرد؟ و ذکر این نکته ضروری است که دراین زمانه با توجه بهاینکه همه جوامع ورسانهها درگیر وهم و خیال هستند و همش رقابت ودشمنی ومقایسه تدریس میکنند! رها شدن فردی، بشدت دستنیافتنی است یعنی خیلی خیلی سخت است. بهعبارتی میبایست دولتهای رها نیز به این امر کمک کنند! نه اینکه صبح تا شب از یکطرف درجامعه ما درس دشمنی آموزش میدهند و در تمام رسانهها توی بوق میکنند. آیا وقت آن نرسیده که درزمینههای عمومی کردن شناخت و یا ?خودشناسی? گامهای جامعتری رابرداشت؟
مصفا: سوالش مشخصاً از من چیست؟ مگر من گفتهام فحش بدهید؟ مگر من گفتهام فحش چیز خوبی است؟ اینکه روی تو اثر بگذارد یا نگذارد، یک امر دیگری است. "فحش باد هواست"، معلوم است که هر کلمهای باد هواست. وقتی من میگویم "کتاب"، خود آن کتاب آنجا هست، هنوز هم هست، ولی این کلمه تمام شد. این جوابی ندارد. - میگوید "ملتهای رها شده"، "دولتهای رها"، کدام ملتی رها شده؟! کدام دولتی رها شده؟!
سؤال 20: مشکل من در رابطه با مراقبه است ،حدود هفت ماه است که من مشغول بهاصطلاح خودشناسی هستم (از نظر خودم به صورت کاملاً جدی) من دانشجوی ترم آخر هستم عمداً دفاعیهام را عقب انداختم و در یک اتاق یکنفره و بهدور از دوستانم زندگی میکنم همهء کتابها را خواندهام و تقریباً در این مدت غیر از مطالعه و مراقبه هیچ کاری انجام ندادهام بارها خودم را توی مشتم میگیرم اما دو سه روز بیشتر طول نمیکشد حتی در آن ایام هم نمیتوانم مراقبه بیشتر از یک دقیقه یا دو دقیقه انجام بدهم (آن هم با مشقت زیاد). شما میگویید تا نیاز نباشد فکر نمیآید اما فکرهای من (مخل مراقبه) یا مربوط به گذشتههای دور است آنهم فکرهایی که مربوط به نیاز نیست مثلاً آزارها یا لذّتهای گذشته، یا فکرهایی که انگار ذهنم در حین مراقبه به سمت خوابآلودگی کشیده میشود نمیدانم اسمشان را چه بگذارم شاید بگویم افکار بیربط (مثلاً یکدفعه میگویم ?در? یا ?مصفا?) آخر من از بس از اجتماع فاصله گرفتم که دیگر فکر هویتی به آنصورت ندارم. ( همچنین سعی میکنم آینده را ایجاد نکنم و به صورت هر چه باداباد باشد) ضمناً تقریباً تمام این مدت را روزه گرفتهام چند بار رفتم مُرده دیدم. سؤال: آیا داشتن برنامه در طول روز خوب است مثلاً من بگویم ساعت فلان مراقبه کنم ساعت فلان نماز و ... آقای مصفا لطفاً نگویید که سؤال شخصی است و زحمت جواب دادن را بکشید.
مصفا: سؤالش روشن نیست. مثلاً میگوید که فکرها مربوط به نیاز نیست، در حالی که هر فکری یک نیاز پشت آن است و اِلا نمیآید. خوب، اصولاً زندگی از روی برنامهء منطقی داشتن بهتر است از کَترهای زیستن. هیچکس هم نمیگوید که کترهای زندگی کن. اینکه میگوییم هویّت فکری را نیندیش معنایش این نیست که کترهای زندگی کن. اسلام هم همه چیز را از روی نظم و منطق به انسان توصیه میکند.
- بله، از توصیههای امام علی (علیهالسلام) هم هست که برای زندگیتان برنامه داشته باشید.
مصفا: بله.
.: بخش دوم :.
سؤال21 (بخش اوّل): ای برادر تو همه اندیشه ای مابقی خوداستخوان وریشه ای/ گربود اندیشه ات گل گلشنی گربود خاری تو هیمه گلخنی. بهنظر میرسد نظر مولانا [در رابطه] با فکر با نظر استاد مختلف است. لطفاً توضیح فرمائید.
مصفا: بهنظر من هم این نظر مولانا یکمقداری روشن نیست. نمیتوانم بگویم اختلاف هست. من حدس میزنم منظورش از "گر بود اندیشه ات گل گلشنی/ گر بود خاری تو هیمه گلخنی" همان است که مدرنها میگویند یعنی ?تو همانی که میاندیشی? ایم معنایش این نیست که واقعاً همانی یعنی هویّت فکری تو همان است. اگر تو فکر میکنی حقیری توهّم تو از حقارت حاصل فکرت است اگر هم فکر کنی متشخصی توهمت همین است یعنی اینکه همین گلشن و هیمه.
سؤال 21 (بخش دوّم): آیا مرکز تاثیر قصص و داستان فکر ما نمیباشد؟ آیا سینهء ما یعنی ذهن ما متاثر از اندیشهها نیست؟ چرا نقش صحیح فکر تبیین نمیگردد؟
مصفا: [سؤال] روشن نیست.
- بله، گنگ است. ما از دوستان باز هم مکرراً میخواهیم که سوالاتشان را خیلی ساده و روشن بیان کنند.
مصفا: دقیق و با معنا [بیان کنند].
سؤال 22: نظرتان را در مورد موسیقی بفرمایید.
مصفا: سؤال خیلی کلی است. چه بعدی از موسیقی؟
- در کتاب ?با پیر بلخ?، فکر میکنم فصل دهم، دربارهء هنر مطالبی گفتهاید.
مصفا: بله، یک چیزهایی گفتهام.
سؤال 23: شما میگویید من (فطرتم) و الله یکی هستند از طرف دیگر میگویید فطرت به بند کشیده شده است. راستش این برای من قابل فهم نیست. اگر اینطور است خدا که بر هر کاری تواناست، من هم که فطرتم با خدا یکی است، پس اصلاً نباید به هویت اجازه عارض شدن بدهم. امیدوارم سؤالم روشن باشد.
مصفا: سؤالش روشن هست و نیست. آیا ما مسئلهای داریم یا نه؟ آیا قرآن میگوید که فطرت تو انسان فطرت خدا هست یا نه؟ و آیا در حال حاضر تو مسئلهای داری یا نه؟ خودت مسئله ایجاد کردهای. جامعه یعنی مسئله ایجاد کرده و این مسئله روی فطرت تو را گرفته. من فکر میکنم بهتر است این کتاب ?نامهای به ندیدهام? را بخواند.
- در کتاب ?نامهای به ندیدهام? این موضوع را خیلی خوب باز کردهاید.
مصفا: بله، روشن است.
سؤال 24: با سلام در قرآن(سوره لیل) میفرماد: *وصدق بالحسنی (6)... الذی یوتی ماله یتزکی(18)... ولسوف یرضی(21)* در قرآن بیشتر از انکه به فکر بپردازد توصیه به کارهای نیک مختلف کرده بر خلاف شما که بیشتر به فکر میپردازید که معلوم نیست جواب بدهد .(لطفاً کامل بفرمایید. من میدانم که توصیه به نیکی به شخص درگیر نفس توصیه به ریا است اما مگر نه این است که قرآن برای هدایت ما آن توصیهها را کرده؟) 2) در اخر گفته:*و{او در اینده} راضی خواهد شد* یعنی قرآن. مگر نه این است که این لحظه با لحظهء بعد شخص اعطا کننده نباید متفاوت باشد؟
مصفا: این هم روشن نیست.
- سؤال دومش مشخّص نیست. امّا آن اوّل نوشتهاند که در قرآن توصیه به کارهای نیک زیاد شده در صورتیکه شما بیشتر روی فکر تمرکز میکنید.
مصفا: خوب اگر که من کارهای نیکم مبتنی بر فکر باشد بدون تردید ریاکارانه است. یعنی که من فکر کنم که چون دیروز به داود کمک کردهام [پس] آدم خیرخواهی هستم. خیر بکنم، ولی فکر کنم دربارهاش. اگر فکر کنم ریاکارانه است و اعتباری هم هست.
- یعنی از عمل ?من? نسازم.
مصفا: از عمل ?من? نسازم.
سؤال 25: در شرایطی که بسیاری از مردم مشکلات مالی دارند و برخی از آنها به نان شب هم محتاجند، آیا صحبت از خودشناسی مشکلات مالی مردم را حل میکند؟
مصفا: بدون تردید حل نمیکند. سؤالت از من چیست؟ بارها این را جواب دادهام. سؤال مهملی است.
سؤال 26: چرا گاهی در جلسات، سؤال را کس دیگری میکند آن وقت شما به کس دیگری میپرید بدون اینکه مطمئن باشید آن سؤال بهخصوص را همان فرد پرسیده؟ آیا بهتر نیست اول مطمئن شوید که سؤال را چه کسی پرسیده بعد آنطور واکنشهای تند نشان بدهید؟ در ثانی بعضی از کسانی که در جلسات شما شرکت میکنند بار اولی است که در این گونه جلسات شرکت میکنند و وقتی واکنشهای تند شما را میبینند با خود میگویند وقتی رفتار کسی که از خودشناسی و عرفان حرف میزند این باشد چگونه میشود به حرفهایش اعتماد کرد؟ آیا بهتر نیست که در واکنشهایتان به سؤالات تجدید نظر کرده و مهربانتر باشید؟
مصفا: انشاءالله تجدید نظر میکنم. خدا کمک کند بتوانم تجدید نظر کنم.
سؤال 27: آیا قبول دارید که مطالبی که در کتابهایتان نوشتهاید بسیار شستهرفتهتر و نظمیافتهتر از مطالبی است که در پاسخ به سؤالات طرح شده از طریق سایتتان عرضه کردهاید؟ آیا بهتر نیست که سؤالات در اختیار شما گذاشته شود و شما سر فرصت و به صورت مکتوب به آنها پاسخ بدهید تا پاسخ سؤالات هم مانند مطالبی که در کتابهایتان مینویسید شستهرفته و منظم باشد؟
مصفا: خیلی به نظرم فرق نداشته باشند. منتها چون در کتابها با فرصت کافی سؤالات شستهرفته آمده حالا به نظر میآید که دیگر اینها (یعنی سوالات مطرح شده از طریق سایت) شستهرفته نیست. ضمناً سؤالاتی که در کتابها آمده در ارتباط با یک متن خاص است، ولی سؤالات در اینجا پراکنده است.
- و آن وقت یک چیز دیگر هم که هست سؤالاتی که دوستان در سایت میفرستند اگر من برای شما نخوانم ? یعنی سؤالاتی که واقعاً مهمل هستند خوب من میدانم که مهمل هستند، روشن نیستند و اینها. اگر نخوانم دوستان گلهمند میشوند که چرا سؤال من را نخواندی اگر هم بخوانیم که خوب یک چیزهای پراکنده و ناروشنی هستند. به هر حال بنده از این به بعد یک فیلتر خیلی سختتری بر انتخاب سؤالات خواهم گذاشت. از دوستان خواهش میکنیم از این به بعد حتماً سؤالات قبلی را بخوانند ما دیگر خیلی کمتر در بخش پرسش و پاسخ به سوالات تکراری و بیمعنا جواب میدهیم.
سؤال 28: آیا یک انسان رها شده از هویت فکری دیگر به نماز خواندن نیازی ندارد؟
مصفا: این بارها در مثنوی مطرح شده و یک عدهای به مثنوی ایراد گرفتهاند که چرا گفته وقتی انسان از پل گذشت دیگر نیازی به پل ندارد و غیره و غیرو. من هم جوابهایی دادهام. [بنابراین] چرا ایشان دوباره سؤال کرده است؟!
- بله، یک بین مثنوی هم هست که: ?چون شدی بر بامهای آسمان/ سرد باشد جستجوی نردبان?
مصفا: احسنت، آره.
- کسی که رها شده آیا نماز خواندن یا Meditation میتواند حکم یک حصن(= قلعه، دژ، گارد) را برایش داشته باشد؟
مصفا: بله، هم برای خودش و هم اصولاً برای جامعه میتواند داشته باشد.
- یعنی تداوم نماز خواندن میتواند برایش حکم یک حصن را داشته باشد؟
مصفا: بله، میتواند حکم یک حصن را داشته باشد.
سؤال 29: آیا حالتهای فطری از طریق عبادتهایی مانند نماز عمق و شدت بیشتری مییابند؟
مصفا: به نظرم میشود جوابش را مثبت داد، که بله. معلوم است که وقتی حالتهای فطری انسان آلوده به عوامل اجتماعی شد، ضعیف میشوند، لااقل رشد نکرده باقی میمانند، با مانع برخورد میکنند. در حالیکه این عبادتها جلوی این را باز میگذارد.
سؤال 30: به نظر شما آیا اخلاقیات که خود پدیدآورنده نظام ارزشگذاری هستند در تشکیل هویت فکری نقشی دارند؟ اگر جواب مثبت است نقش دین که خود مروج اخلاق است در زندگی آدمی چیست؟ مخرب است یا نه؟
مصفا: این سؤال روشن نیست.
- من فکر میکنم شما درباره اخلاقیات در کتاب ?آگاهی? این موضوع را خیلی مفصل توضیح دادهاید.
مصفا: همه چیز را من توضیح دادهام. در اینها (سؤالات) بسیار سؤال نادر پیدا میشود که قبلاً جواب داده نشده باشد.
- بعد این که ایشان مثلاً نوشتهاند که ?نقش دین که مروج اخلاق است? من فکر میکنم دین را به هر حال باید دید با چه تعریفی ...
مصفا: نقش دین ترویج اخلاق نیست، ترویج فطرت است و اگر هم جایی از اخلاق صحبت شده میگوید که تو ای انسان این اخلاق اعتباری را بردار تا آن اخلاق فطریات تبلور و تجلی پیدا کند.
سؤال 31: نظرتان در مورد ?کارلوس کاستاندا? و نظرات او چیست؟ او از سکوت درونی یا ادراک بدون انگ مثبت یا منفی و ... [صحبت میکند. نظرتان در اینباره] چیست؟
مصفا: با ?کاستاندا? خیلی آشنا نیستم.
سؤال 32: آیا با تحلیل رفتن جسم یعنی با پیر شدن، عشق کم میشود؟ در اواخر کتاب ?تعالیم کریشنامورتی? یکجا تناقضی وجود دارد. یکجا کریشنامورتی میگوید که با تحلیل رفتن جسم، عشق کم میشود، یکجا میگوید که نه [کم نمیشود].
مصفا: به نظر من هم کم میشود برای اینکه من در آخرین تحلیل عشق را به معنای واقعی عبارت از انرژی میدانم و انرژی ضعیف میشود.
- انرژی با مادّه ارتباط مستقیم دارد...
مصفا: به نظرم [ارتباط دارد].
سؤال 33: آیهای در قرآن هست که میگوید *والعاقبه للمتقین* این آیه یعنی چی؟
مصفا: نمیدانم. شاید معنیاش این باشد که انسانی از زندگی بهره میبرد که متقی است. مثلاً یک همچین چیزی. نمیدانم.
سؤال 34: مرگ با مسئولیت خود در پیری یا بیماری. الان یک بحثی هست که در اروپا و آمریکا و اینها هست و آن اینکه کسی که بیمار است و میدانند که این فقط زجر میکشد، ازش اجازه بگیرند که بکشندش. آیا این کار عاقلانه و درستی است؟ که دیگر زجر نکشد.
مصفا: این نه منطقی است و نه به نظرم در اسلام یک همچین چیزی اجازه داده شده و من تعجب میکنم که چرا پزشکان این کار را میکنند. میدانی این یک دلیل منطقی هم دارد. یک زمانی بیماری سل بدون تردید و استثناء انسان را میکشت. امروز بیماری سل را بدون استثناء خوب میکنند. من میگویم آن روزی که مثلاً واکسن یا قرص یا هر چیزیاش را کشف کردند اگر یک ثانیهء قبل ده نفر بیمار سلی را کشته بودند و مثلاً حتّی قلبشان را به دیگران داده بودند و یک ثانیهء بعد این دارو کشف شده بود، تکلیف اینها چی میشده؟ یک همچین امکانی وجود دارد. فرض کنید که من سال گذشته یک دوستی به حال کُما رفت، قلبش را هم دادند به یک نفر دیگر و میدانستند که قطعاً میمیرد ولی از کجا معلوم که یک ثانیهء بعد با این اکتشافاتی که پیش میآید همان مغز از کار افتاده را دوباره به کار نیندازند؟ درست است که در حال حاضر نیست ولی منطقاً باید حساب احتمالات و منطق را در نظر گرفت. همان مثالی که دربارهء سل میگویم. دختر خالهء من سل داشت، گفتند این قطعاً میمیرد ولی اتّفاقاً مصادف شد با کشف همان دارو یا نمیدانم واکسن یا هر چیزی؛ سی سال بعد از آن زنده بود!
سوال 35: اگر گفتگوهای درونی تجلی بیرونی به صورت صوت و کلمات نیابند آیا مفید است؟ آیا در کمرنگ شدن هویّت فکری موثر است؟
- میخواهد بگوید که: من با خودم حرف میزنم، گفتگوی درونی دارم، اما اینها را بیرون نیاورم، یعنی حرف بیرونی نزنم؛ فقط سکوت بیرونی هم بکنم این مفید است؟
مصفا: فرض کن که میدانم که داود لیسانس است و من دیپلمه هستم. بعد، گفتگوی درونیام این است که "خوب است که امشب که داود را دیدم بهش بگویم که من پسر فلان کس هستم، یک باغ آنجا داریم و یک خانه آنجا داریم" و اینها. اینها جبران یک نقیصه است. حالا من نمیدانم چی بگویم. تا زمانی که من نیاز دارم به اینکه خودم را با داود مقایسه کنم و از داود برتر باشم این گفتگوها هستند. حالا میخواهد درونی باشد میخواند بیرونی باشد. خیلی تاثیری ندارد.
سؤال 36: آیا تجدید فراش با اصالت انسانی سازگار است؟ یک خانم این را پرسیدهاند.
مصفا: نمیدانم. من که تجدید فراش نکردهام! (خندهء مصفا)
سؤال 37: چرا نیروی عشق هویّت فکری را از بین نمیبرد؟
مصفا: برای اینکه هویّت فکری فوقالعاده نیرومند است. در کودکی حاکم بر ما شده است و ما ازش ترسیدهایم، ما را بچّه ترس کرده است. یکجاهایی جواب دادهام.
سؤال 38: چرا یک چیز واقعی، یعنی عشق، یک چیز غیرواقعی، یعنی هویّت فکری، را از بین نمیبرد؟!
مصفا: در عین اینکه سؤال دقیق، ظریف و علمیئی است، نمیشود جوابش را داد! که چرا عشق که جزئی از انسان است شور هستی است، چرا نمیآید این را خورد کند، از بین ببرد، متوقفش کند و این چه قدرتی دارد؟ برای اینکه خشم الان حاکم است. خشم یک مانع بسیار بزرگ است.
- آیا انرژی خشم همان انرژی عشق نیست که در خدمت هویّت فکری است؟
مصفا: من فکر میکنم چنین چیزی هست. یعنی که یک انرژی در انسان هست که اگر خشم نباشد بهش میگوییم انرژی عشق، و حرکت میکند. در حالیکه خشم همان انرژی را اکنون مصرف میکند و آلوده میکند.
- در خدمت هویّت فکری.
مصفا: در خدمت هویّت فکری. به همین جهت است که عشق در حال حاظر در ما ضعیف است. چون انرژیاش برای هویّت فکری مصرف میشود. خشم انرژی عشق را مصرف میکند.
- یک سؤال دیگری هم که دیروز در جلسه مطرح شد و فرصت نشد که خوب بهش پاسخ بدهی این بود که: هر عضوی از این ارگانیسم در راستای صیانت نفس است امّا ذهن اینطور نیست. چهطوری است که ذهن بر خلاف حرکت ارگانیسم حرکت میکند؟ چی شده؟ چرا اینطور شده؟
مصفا: من تنها پاسخی که میتوانم بدهم این است که قدرت خشم باعث شده که اینجور بشویم. ما را از کودکی خیلی آزارمان میدهند و بنابراین این انرژی فکر، انرژی عشق همه به خدمت انتقام میآیند. در کودکی که به خدمت توهّم. در کودکی مادرم به من میگوید "تو حقیری باید متشخص بشوی" مثل اینکه در کتاب ?نامهای به ندیدهام? نوشتهام که رفتهرفته که آدم بزرگ میشود درک میکند که اینها دارند دروغ میگویند. بنابراین "هستی" و اینکه "من باید یک چیزی باشم" فینفسه برای خود هستی از بین میرود، اعتبارش را از دست میدهد و آنوقت نفس خود خشم ورزیدن مطرح میشود به دلیل این آزارها. و آنوقت انسان هویّت فکری را درست است که جستجو میکند ولی به عنوان وسیلهای برای آزار و خشم ورزیدن. در آغاز هویّت را به خاطر خود هویّت جستجو میکند ولی بعداً اصلاً هویّت اعتبار خودش را از دست میدهد و انسان جستجویش میکند برای اینکه به وسیلهء آن، خشمش را ارضا کند.
سؤال 39: یک جایی شما گفتهاید که زندگی از زیر پای شما میلغزد و میگذرد و شما متوجّه نیستید. حال، در لغریدن پیرامونمان چه ضایعهای وجود دارد یعنی حالا ما این طبیعت و زیباییهایش را هم نبینیم، چه اشکال دارد؟
مصفا: پس خودت را ملامت نکن. بابت هیچ چیز خودت را ملامت نکن. این مثال خاص را کنار بگذار. اگر فکر میکنی که مثلاً موفّق نشدی، اشکالی ندارد، اگر فکر میکنی دیپلم نگرفتی، لیسانس نگرفتی اشکال ندارد، اگر فکر میکنی که چرا مادرت کُلفت بود یا خودت کُلفتی، اشکال ندارد، خودت را ملامت نکن.
- یک چیز دیگر در رابطه با این سؤال، بعضیها اینطوری میپرسند که مثلاً ما رها هم نشویم چه اشکال دارد؟!
مصفا: خودت را ملامت نکن. نشو! همینیه که هست! من اسیرم، همین را هم میپذیرم. اگر واقعاً بپذیریم تمام است، مسئلهای نیست! ولی نمیپذیریم. یک مثال دیگر را بزن. مثل اینکه من خودم انگشتم را گذاشتهام روی چشمم، حالا بگویم "از اینکه انگشتم را روی چشمم گذاشتهام احساس رضایت میکنم"! اصلاً چرا گذاشتهام؟! و آیا میتوانم احساس رضایت کنم؟! من کورم، خودم انگشتم را گذاشتهام روی چشمم؛ نمیتوانم حرکت کنم؛ نمیتوانم راضی باشم. این فقط یک تئوری است که میگوید "احساس رضایت کنم"! آنوقت میدانی بدبختی انسان چیست؟ در حال حاظر به هر حال تو خودتی که انگشتت گذاشتهای روی چشمت و آنوقت کورانه حرکت میکنی و زندگیات پر از ترس است؛ رضایت و عدم رضایت نیست. از زندگی میترسیم. من الان میترسم از اینکه مثلاً فرض کن تو کشف کنی که مادرم کُلفت بوده!
متن فایلهای صوتی پرسشپاسخ شماره ۱٠:
+ همچنین میتوانید فایل PDF این متن را از ایـنـجـا دریافت کرده و بدون اتصال به اینترنت از روی کامپیوتر خود مطالعه نمایید.
بخش اول:
سؤال 1: چه روشی هست برای زندگی در حال، نه در پاسیو زمان ذهنی؟ وقتی نگرانیها هستند انسان مجبور به فکر کردن میشود. بهترین روش برای ساختن زمان حال چیست؟ در مورد افکار القایی، برای غالب آمدن بر این افکار چه میشود کرد؟
مصفا: این سؤال جوابی ندارد. کتابها را باید بخواند.
سؤال 2: سلام آیا میتوانم شخصیت عصبی خود را که چندین سال با من همراه است با خواندن کتابهای شما استاد عزیز درمان کنم؟
مصفا: انشاءالله، حداقلش این است که احساسات و اندیشههای عصبیات یکمقدار ضعیف میشوند.
سؤال 3: آیا خشم و نفرت ماهیت یکسانی دارند؟ آیا میتوان گفت که خشم زاییده نفرت است؟
مصفا: به نظر میرسد خشم زاییدهء نفرت است ولی ماهیتشان یکسان است. خشم و نفرت انرژی ناجور و آلودهای است، انرژی هیجانزدهای است. به هر حال ریشهء مشترکی دارند.
سؤال 4: اخلاق به معنای واقعیاش چه شکل و ماهیتی دارد؟
مصفا: اخلاق به معنای اصیل یعنی فطرتت. اخلاق فکری، اعتباری و قراردادی است و اخلاق فکری اخلاق به معنای واقعی نیست.
سؤال 5: آقای مصفا، چرا علیرغم اینکه همهی کتابهای ?کارن هورنای? را ترجمه کردهاید، فقط سه تای آنها را به چاپ رساندهاید؟ آیا انتخاب آن سه کتاب و چاپ نشدن بقیه کتابها دلیل خاصی داشته است؟ عقاید وی را قبول ندارید؟
مصفا: نه، اینکه عقاید وی را قبول دارم یا نه امر دیگری است، ولی به هر حال یکی [دیگر] از کتابهایش [با اسم] ?خودکاوی? به زودی با ترجمهء من منتشر میشود.
سؤال 6: هفتهء گذشته آیهای از کلام خداوند را برایتان نوشتم و از آنجا که با عجله و بدخط بود آن آیه و چندی دیگر را تقدیم میدارم، شاید بهکار آید. مطلب زیبایی را تذکر دادید و آن اینکه هدف همهء مذاهب الهی گرفتن از انسان است و نه دادن به او ... سورهء جمعه آیه دوم *هوالذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمه و ان کانو من قبل لفی ضلال مبین .اوست آنکه برانگیخت در امیها رسولی را از ایشان میخواند بر ایشان ایتهایش را و پاک میسازد ایشان را و میآموزدشان کتاب و حکمت را و بهدرستیکه بودند از پیش در گمراهی آشکار* مطلب دیگری که اشاره فرمودید اینکه از مشخصههای بارز انسان گرفتار هویت فکری خودباختگی یا از خویش بیگانگی او است سورهء حشر آیهء نوزدهم *و لا تکونوا کالذین نسؤالله فانسهم انفسهم اولئک هم الفاسقون از آن کسان نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز چنان کرد تا خویش را فراموش کنند* مطلب دیگر اینکه هویت فکری یک دروغ بزرگ است و پسایند هر دروغ یک فریب، این است که انسان اسیر فکر یا دارای هویت فکری گرفتار یک فریب بزرگ نیز هست و پسامد فریب، خسران است و زیان. سوره فاطر آیهء هشتم *افمن زین له سوء عمله فراه حسنا.... آیا آنکه زینت داده شد برایش بدی کردارش چنانکه زیبایش پنداشت....* سورکهف آیه صدوسه *قل هل ننبئهم بالاخسرین اعمالا بگو آیا اگاه کنیم شما را به زیانبارترین اعمال الذین ضل سعیهم فی الحیات الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا آنانکه که کوششان در زندگی دنیا تباه شد و می پنداشتند صنعی نیکو مکنند*
مصفا: خیلی نکات زیبایی در اینجاست.
سؤال 7: لطفاً نظر خود را در مورد اثار اِک و اِکِنکاری بفرمایید. آیا توصیفات آنها حقیقیست یا زاییده تخیلات؟
مصفا: [اینها را ] نمیشناسم.
سؤال 8: چرا کتاب ?انسان گمشده و شناخت? را تجدید چاپ نمیکنید؟
مصفا: [چون] لااقل از نظر صورت عرضه کردن مطالبش، کتاب نپختهای است.
- این کتاب ?انسان گمشده و شناخت? را قبل از کتاب ?تفکّر زائد? نوشتهاید؟
مصفا: بله، خیلی [سال قبل]، یازده سال قبل از آن [کتاب نوشتمش].
سؤال 9: شما در تمام مطالبی که آورده اید یک پیشفرض را مد نظر قرار دادهاید که باید بازگشت به اصالت خویش ولی از کجا معلوم در این اصالت نقصی نباشد که بدون شک هست. بدون شک غریزه ناقص است که برای انسان رضایت دیگران و برداشت دیگران از کارش مهم میشود وگرنه شروع این انحراف از چه رو رخ می دهد؟ غریزه ناقص است و عقل هم از طریق همنوعان بیمارمان شکل میگیرد و دارای سازمان ارزشی خاصی میگردد.
مصفا: جواب این را در کتابها دادهام. ما میگوییم که بهفرض اینکه فطرت یا اصالت انسان نقص داشته باشد بههرحال چیزی بدتر از اینکه الان هست نیست. این را ما فعلاً باید رفعش کنیم و اگر نخواهیم این مسئله را رفع و حل کنیم، اصلاً انسان میخواهد چه کند؟ تکامل چه معنا دارد؟
سؤال 10: هر چه می گویی فقط به درد خودت میخورد چون تو چیزی را میبینی که ما نمیبینیم. در چنین وضعیتی بهترین کمکی که تو میتوانی به ما بکنی (همانطور که خودت هم بارها گفتهای) این است که به ما کمک کنی چیزی را که تو دیدهای ما هم ببینیم چیزی که ازت کم نمیشود! (ما قول میدهیم کتاب چاپ نکنیم و جای تو را نگیریم!!) میگویی راه رهایی پی بردن به وخامت مسئله است بعد ظاهراً برای اینکه ما را به وخامت مسئله برسانی میگویی ببین پسر جان در تو بیگانه ای حاکم است! خوب بندهء خدا من اگر میتوانستم به روشنی ببینم که در من بیگانهای حاکم است در دم ازش خلاص میشدم و دیگر کل این بحث مختومه میشد. دعوا بر سر همین است که من نمیتوانم بیگانه را ببینم، ذهن ملوکالطوایفی خودم را ببینم. من میگویم نر است تو میگویی بدوش! مصفا جان تو در توصیف و ترسیم حقیقتی که دیدهای بسیار موفق بودهای بهطوریکه هر کس کتابهایت را بخواند میفهمد تو حقیقتی را که توصیف میکنی خودت واقعاً دیدهای اما در کمک به دیگران برای اینکه آنها هم آنچه را تو دیدهای ببینند بسیار ناتوان و ناموفق عمل کردهای. (شاهد حرفم تعداد فراوان کسانی است که کتابهای تو را خوانده و هیچ تغییری نکرده اند) ...
مصفا: خوب من سعی میکنم در آینده چیزهای جدیدی را که به نظرم میرسد کمککننده است بنویسم. تا الان از اینها بهتر نتوانستهام چیزی بنویسم. مثلاً مولوی میگوید که دوگانگی را درک کن، این یعنی یک راه است. کریشنامورتی میگوید به آنچه هست فقط نگاه کن؛ این را پیامبر اسلام هم میفرمایند. وقتی همهء اینها را که کم هم نیست... اینکه مولوی میگوید فکرت از ماضی و مستقبل بود، اینکه میگوید: جمله خلقان سخرهء اندیشهاند، درک این معنا یک راه است. خیلی راه وجود دارد تو وقتی بخواهی عمل نکنی، تو وقتی بخواهی خودت عمداً انگشتت را بگذاری روی چشمت کی میتواند به تو کمک کند؟ این نه تقصیر مصفا است نه راه دیگر اصلاً لازم است. البته یک پیشزمینههای دیگری هم لازم است و آن اینکه تمرین کنی هر چیزی که میشنوی، به آن نیندیشی مگر آنکه حسش کنی، درکش کنی مثلاً ترس را نگو من میترسم، حس کن ترس را. یعنی یک تمرین بسیار مهم که من قبلاً اشاره کردم یکجاهایی مثل اینکه در تفکر زائد حس کردن موضوعات است. از کودکی به ما یاد دادهاند که دربارهء مسائل فکر کنیم، در حالی که باید حسشان کرد.
- دقیقاً، این موضوعی که من دیدهام خیلیها به آن گرفتار هستند این است که میخواهند از این موضوعات یک درک عقلی، یک درک سیستماتیک ذهنی پیدا کنند.
مصفا: احسنت، و ]میخواهند[ با همان رها بشوند. در حالی که نمیشود باید حس کرد.
ادامه سؤال 10: خلاصهء کلام اینکه راهی پیدا کن که به ما کمک کند خودمان آنچه را میگویی ببینیم. مثلاً این بیگانه را ببینیم. اگر راهی وجود ندارد یا تو نمیتوانی چنین راهی پیدا کنی، بگو تا مردم بیشتر از این معطل جنابعالی نشوند!
مصفا: من جوابش را دادم، که من تا این لحظه بیشتر از این راهی ندارم اگر در آینده به ذهنم رسید به تو میدهم بنابراین برو خودت را معطل نکن، خودت را معطل هیچکس نکن، بیچاره، برای اینکه مگر مولوی همهء اینهایی را نگفته که مصفا گفته؟ میخواهی بروی سراغ کی؟ مگر اسلام همینها را نگفته که مصفا گفته؟ مگر اسلام نمیگوید که یگانگی را حس کن، درک کن؟ مگر نمیگوید که از طریق لاالهالاالله که غیرمتعین است خودت را غیرمتعین کن؟ از طریق تسلیم خودت به بزرگی الله از کوچکیهای اعتباری جامعه خارج شو. تو مسئلهای نداری جز اینکه درگیر کوچکیهای اعتباری جامعهای. خودت را بزرگ کن، بزرگ کن یعنی خودت را از کوچکیها رها کن، خودت را از درگیری به کوچکیها رها کن. مگر اسلام در فقط نماز همینها را نمیگوید؟ تو ببین نماز چه Meditation کاملی است. موضوع مثلاً، الله صمد که میگوید خدا پر است، خدا بینیاز است، یعنی تو هم بینیاز شو. تمام زندگی ما یعنی نیاز؛ یکلحظه نیست که ما بدون نیاز زندگی کنیم و همه نیازهای اعتباری است در حالیکه من الان انگور خوردهام، سیر هم هستم، شکمم هم به اندازهء کافی پر است ولی نیاز به اینکه حالا این نشد یکی دیگر، یکی دیگر. میخواهی بروی سراغ کی؟ خوب، آره، من دیگر هیچ راهی ندارم! انگار نه انگار که مصفا اینها را نوشته، اگر هم دلت میخواهد کتابها را هم پس بیار! والله!
سؤال 11: چه مواقعی برای مراقبه بهتر است؟ و اگر فرد روزه باشد چه موقعی بهتر است؟ و اگر ممکن است در مورد مراقبه مقداری توضیح دهید.
مصفا: من مراقبه را یک چیز بعدی میدانم، نه الانی. یعنی مراقبهای که مبتنی بر آگاهی نباشد خودفریبی است، خود هیپنوتیزم کردن است. به نظرم شب برای مراقبه بهتر است و در خلوت، در صحرا، در جنگل. در مورد روزه: "اندرون از طعام خالی کن، تا در آن نور معرفت بینی". این خیلی رسا است.
سؤال 12: به گفتهء کریشنامورتی (در کتاب نگاه در سکوت) وقتی (مشاهده کننده) درمییابد که خودش همان (تصویری) است که (مشاهده میشود) تضادی بین خودش و آن تصویر باقی نمانده است. این نتیجهگیری به نظر قدری عجولانه میآید. چنانچه مشاهدهکننده تصویر واقعی خود را نشناسد (که نمیشناسد) چه معیاری برای این دارد که تصویری که (خود) بر اساس (مشاهده شونده) دارد همان تصویر واقعی اوست؟ چون او این خود واقعی را نمیشناسد. به عبارت دیگر اگر مشاهدهکننده از ابتدا تصویر خود را داشته باشد به خودیِخود تضاد رفع میشود. در غیر این صورت مشاهدهکننده مشاهدهشونده را میبیند ولی باز در تضاد خواهد بود.
مصفا: سوالشان روشن نیست. هیج چیزی ندارم بگویم، روشن نیست سئوالشان.
- ما از دوستان هم خواهش میکنیم که حتماً سوالشان را قبل از اینکه ارسال کنند، خودشان یک بار بخوانند ...
مصفا: تا ببینند چه میگویند. وانگهی اگر این کلید برایت غیر قابل درک است، کلیدهای دیگر را در کار کن. اگر این غیر قابل عملکرد است، کلیدهای دیگری را درک کن. به آنچه هست فقط نگاه کن. هیچ چیز را تعبیر نکن. خودت را از درگیری به کوچکیهای جامعه خارج کن.
سؤال 13(بخش اوّل): در کتاب ?تفکّر زاید? به این نکته اشاره شده که اعتماد به نفس اساساً درست نیست. چرا که اعتماد به چیزی که خود تنها یک هویت ذهنی و زاید است امری عاقلانه نیست! با این تفکر فرد با چه پشتوانهای میتواند در امور روزمره موفق شود؟ این با اصول روانشناسی مغایرت دارد. من اگر به خودم، به اطلاعاتم و به تواناییم در برخورد با مسایل اعتماد نداشته باشم چگونه میتوانم بار زندگی را به دوش بکشم؟
مصفا: خیلی کلیگویی کرده و تحت تاثیر کتابهای پوچ روانشناسی این را نوشته است. من میخواهم [مثلاً] این بار را بردارم اگر این بازویم قدرت برداشتن را دارد [که خوب] برمیدارد و [بنابراین] اعتماد یا عدم اعتماد جایش در اینجا چیست؟! اگر هم قدرتش را ندارد برنمیدارد! [دیگر] اعتماد یا عدم اعتماد اصلاً جایش کجاست؟!
- یعنی من وقتی بخواهم یک جعبهای را بردارم اوّل فکر نمیکنم که من باید به خودم اعتماد داشته باشم بعد بردارمش.
مصفا: احسنت، من انرژی خاصی در بازویم، در ارگانیسمم هست، بر اساس این انرژی یا این توان بازو من این را یا برمیدارم یا برنمیدارم. تمام شد.
- بدون اینکه به آن فکر کنم.
مصفا: این [سؤالکننده] حرفهای پوچ روانشناسی را تکرار کرده است.
سؤال 13(بخش دوّم): اگر فقط ناظر بر احساساتمان باشیم به مرور فکر میکنم دچار بیتفاوتی میشویم. تا حدودی توانستم این را درک کنم. آیا درست گفتم؟
مصفا: نخیر، درست نفرمودید و کتابها را هم خوب نخواندهاید. کتابها را بیشتر بخوانید. الان تو بیتفاوتی [ای] انسان. الان دنبال یک مقدار تصویری که دیگران به تو القاء کردهاند. این یعنی بیتفاوتی کامل! خودت چی؟ مادرت دارد تو را دنبال فلان چیز میفرستد، جامعه دارد تو را دنبال موفّقیّت و اعتماد بهنفس میفرستد. خودت هیچکاری نمیکنی.
سؤال 14: نظرتان درمورد پیر چیست؟ آیا شما پیر دارید؟ کیست؟ آیا من میتوانم شمارهای از شما داشته باشم؟
- در مورد ?پیر? شما در پرسش و پاسخهای قبل مفصل صحبت کردهاید.
مصفا: مفصل صحبت کردهام.
سؤال 15: با چه تدبیری از من ذهنی توهّمزا عمیقاً آگاه شویم؟
مصفا: قبلاً در اینباره توضیح دادهام.
- مفصل در کتابها توضیح دادهاید.
سؤال 16: آیا انسان بعد از مرگ هویت خویش را حفظ میکند؟ یعنی هر روح میداند که در دنیا چه کسی بوده؟
مصفا: پسر جان یا دختر جان، هویّت فکری هماکنون هم وجود ندارد، چه رسد به بعد از مرگ. تو هماکنون مادرت به تو گفته که بهدلیل اینکه مثلاً فلان بچّه تو را کتک زد تو نزدی توی گوشش [پس] آدم ترسوی ضعیف ذلیلی هستی. این یعنی یک اعتبار توهمی. اگر این و نظیر اینها را نیندیشی، هویّت نداری. خوب حالا چی بعد از مرگت بماند؟ این [سؤالکننده] مثل اینکه اصلاً هیچی [از کتابها را] نخوانده است.
سؤال 17: چرا برخی توهمات با وجود حل کردنشان در زمانهایی که ذهن را مشغول کرده در زمانهای دیگر باز هم ذهن را مشغول میکند؟
مصفا: معلوم نیست سوالش چی هست.
سؤال 18: در ارتباط با اینکه صدایم به گوش خدا میرسد یا نه؟
مصفا: من نمیدانم. این را از فقها بپرس.
سؤال 19: درقرآن به صراحت ذکرشده که از گفتن ناسزا بپرهیزید یعنی اینکه اثر خاصی نیز برای کلمات رکیک قائل شده است. پس نمیشود گفت که فحش، باد هواست و نمیتوان اثر آنرا نفی کرد؟ و ذکر این نکته ضروری است که دراین زمانه با توجه بهاینکه همه جوامع ورسانهها درگیر وهم و خیال هستند و همش رقابت ودشمنی ومقایسه تدریس میکنند! رها شدن فردی، بشدت دستنیافتنی است یعنی خیلی خیلی سخت است. بهعبارتی میبایست دولتهای رها نیز به این امر کمک کنند! نه اینکه صبح تا شب از یکطرف درجامعه ما درس دشمنی آموزش میدهند و در تمام رسانهها توی بوق میکنند. آیا وقت آن نرسیده که درزمینههای عمومی کردن شناخت و یا ?خودشناسی? گامهای جامعتری رابرداشت؟
مصفا: سوالش مشخصاً از من چیست؟ مگر من گفتهام فحش بدهید؟ مگر من گفتهام فحش چیز خوبی است؟ اینکه روی تو اثر بگذارد یا نگذارد، یک امر دیگری است. "فحش باد هواست"، معلوم است که هر کلمهای باد هواست. وقتی من میگویم "کتاب"، خود آن کتاب آنجا هست، هنوز هم هست، ولی این کلمه تمام شد. این جوابی ندارد. - میگوید "ملتهای رها شده"، "دولتهای رها"، کدام ملتی رها شده؟! کدام دولتی رها شده؟!
سؤال 20: مشکل من در رابطه با مراقبه است ،حدود هفت ماه است که من مشغول بهاصطلاح خودشناسی هستم (از نظر خودم به صورت کاملاً جدی) من دانشجوی ترم آخر هستم عمداً دفاعیهام را عقب انداختم و در یک اتاق یکنفره و بهدور از دوستانم زندگی میکنم همهء کتابها را خواندهام و تقریباً در این مدت غیر از مطالعه و مراقبه هیچ کاری انجام ندادهام بارها خودم را توی مشتم میگیرم اما دو سه روز بیشتر طول نمیکشد حتی در آن ایام هم نمیتوانم مراقبه بیشتر از یک دقیقه یا دو دقیقه انجام بدهم (آن هم با مشقت زیاد). شما میگویید تا نیاز نباشد فکر نمیآید اما فکرهای من (مخل مراقبه) یا مربوط به گذشتههای دور است آنهم فکرهایی که مربوط به نیاز نیست مثلاً آزارها یا لذّتهای گذشته، یا فکرهایی که انگار ذهنم در حین مراقبه به سمت خوابآلودگی کشیده میشود نمیدانم اسمشان را چه بگذارم شاید بگویم افکار بیربط (مثلاً یکدفعه میگویم ?در? یا ?مصفا?) آخر من از بس از اجتماع فاصله گرفتم که دیگر فکر هویتی به آنصورت ندارم. ( همچنین سعی میکنم آینده را ایجاد نکنم و به صورت هر چه باداباد باشد) ضمناً تقریباً تمام این مدت را روزه گرفتهام چند بار رفتم مُرده دیدم. سؤال: آیا داشتن برنامه در طول روز خوب است مثلاً من بگویم ساعت فلان مراقبه کنم ساعت فلان نماز و ... آقای مصفا لطفاً نگویید که سؤال شخصی است و زحمت جواب دادن را بکشید.
مصفا: سؤالش روشن نیست. مثلاً میگوید که فکرها مربوط به نیاز نیست، در حالی که هر فکری یک نیاز پشت آن است و اِلا نمیآید. خوب، اصولاً زندگی از روی برنامهء منطقی داشتن بهتر است از کَترهای زیستن. هیچکس هم نمیگوید که کترهای زندگی کن. اینکه میگوییم هویّت فکری را نیندیش معنایش این نیست که کترهای زندگی کن. اسلام هم همه چیز را از روی نظم و منطق به انسان توصیه میکند.
- بله، از توصیههای امام علی (علیهالسلام) هم هست که برای زندگیتان برنامه داشته باشید.
مصفا: بله.
.: بخش دوم :.
سؤال21 (بخش اوّل): ای برادر تو همه اندیشه ای مابقی خوداستخوان وریشه ای/ گربود اندیشه ات گل گلشنی گربود خاری تو هیمه گلخنی. بهنظر میرسد نظر مولانا [در رابطه] با فکر با نظر استاد مختلف است. لطفاً توضیح فرمائید.
مصفا: بهنظر من هم این نظر مولانا یکمقداری روشن نیست. نمیتوانم بگویم اختلاف هست. من حدس میزنم منظورش از "گر بود اندیشه ات گل گلشنی/ گر بود خاری تو هیمه گلخنی" همان است که مدرنها میگویند یعنی ?تو همانی که میاندیشی? ایم معنایش این نیست که واقعاً همانی یعنی هویّت فکری تو همان است. اگر تو فکر میکنی حقیری توهّم تو از حقارت حاصل فکرت است اگر هم فکر کنی متشخصی توهمت همین است یعنی اینکه همین گلشن و هیمه.
سؤال 21 (بخش دوّم): آیا مرکز تاثیر قصص و داستان فکر ما نمیباشد؟ آیا سینهء ما یعنی ذهن ما متاثر از اندیشهها نیست؟ چرا نقش صحیح فکر تبیین نمیگردد؟
مصفا: [سؤال] روشن نیست.
- بله، گنگ است. ما از دوستان باز هم مکرراً میخواهیم که سوالاتشان را خیلی ساده و روشن بیان کنند.
مصفا: دقیق و با معنا [بیان کنند].
سؤال 22: نظرتان را در مورد موسیقی بفرمایید.
مصفا: سؤال خیلی کلی است. چه بعدی از موسیقی؟
- در کتاب ?با پیر بلخ?، فکر میکنم فصل دهم، دربارهء هنر مطالبی گفتهاید.
مصفا: بله، یک چیزهایی گفتهام.
سؤال 23: شما میگویید من (فطرتم) و الله یکی هستند از طرف دیگر میگویید فطرت به بند کشیده شده است. راستش این برای من قابل فهم نیست. اگر اینطور است خدا که بر هر کاری تواناست، من هم که فطرتم با خدا یکی است، پس اصلاً نباید به هویت اجازه عارض شدن بدهم. امیدوارم سؤالم روشن باشد.
مصفا: سؤالش روشن هست و نیست. آیا ما مسئلهای داریم یا نه؟ آیا قرآن میگوید که فطرت تو انسان فطرت خدا هست یا نه؟ و آیا در حال حاضر تو مسئلهای داری یا نه؟ خودت مسئله ایجاد کردهای. جامعه یعنی مسئله ایجاد کرده و این مسئله روی فطرت تو را گرفته. من فکر میکنم بهتر است این کتاب ?نامهای به ندیدهام? را بخواند.
- در کتاب ?نامهای به ندیدهام? این موضوع را خیلی خوب باز کردهاید.
مصفا: بله، روشن است.
سؤال 24: با سلام در قرآن(سوره لیل) میفرماد: *وصدق بالحسنی (6)... الذی یوتی ماله یتزکی(18)... ولسوف یرضی(21)* در قرآن بیشتر از انکه به فکر بپردازد توصیه به کارهای نیک مختلف کرده بر خلاف شما که بیشتر به فکر میپردازید که معلوم نیست جواب بدهد .(لطفاً کامل بفرمایید. من میدانم که توصیه به نیکی به شخص درگیر نفس توصیه به ریا است اما مگر نه این است که قرآن برای هدایت ما آن توصیهها را کرده؟) 2) در اخر گفته:*و{او در اینده} راضی خواهد شد* یعنی قرآن. مگر نه این است که این لحظه با لحظهء بعد شخص اعطا کننده نباید متفاوت باشد؟
مصفا: این هم روشن نیست.
- سؤال دومش مشخّص نیست. امّا آن اوّل نوشتهاند که در قرآن توصیه به کارهای نیک زیاد شده در صورتیکه شما بیشتر روی فکر تمرکز میکنید.
مصفا: خوب اگر که من کارهای نیکم مبتنی بر فکر باشد بدون تردید ریاکارانه است. یعنی که من فکر کنم که چون دیروز به داود کمک کردهام [پس] آدم خیرخواهی هستم. خیر بکنم، ولی فکر کنم دربارهاش. اگر فکر کنم ریاکارانه است و اعتباری هم هست.
- یعنی از عمل ?من? نسازم.
مصفا: از عمل ?من? نسازم.
سؤال 25: در شرایطی که بسیاری از مردم مشکلات مالی دارند و برخی از آنها به نان شب هم محتاجند، آیا صحبت از خودشناسی مشکلات مالی مردم را حل میکند؟
مصفا: بدون تردید حل نمیکند. سؤالت از من چیست؟ بارها این را جواب دادهام. سؤال مهملی است.
سؤال 26: چرا گاهی در جلسات، سؤال را کس دیگری میکند آن وقت شما به کس دیگری میپرید بدون اینکه مطمئن باشید آن سؤال بهخصوص را همان فرد پرسیده؟ آیا بهتر نیست اول مطمئن شوید که سؤال را چه کسی پرسیده بعد آنطور واکنشهای تند نشان بدهید؟ در ثانی بعضی از کسانی که در جلسات شما شرکت میکنند بار اولی است که در این گونه جلسات شرکت میکنند و وقتی واکنشهای تند شما را میبینند با خود میگویند وقتی رفتار کسی که از خودشناسی و عرفان حرف میزند این باشد چگونه میشود به حرفهایش اعتماد کرد؟ آیا بهتر نیست که در واکنشهایتان به سؤالات تجدید نظر کرده و مهربانتر باشید؟
مصفا: انشاءالله تجدید نظر میکنم. خدا کمک کند بتوانم تجدید نظر کنم.
سؤال 27: آیا قبول دارید که مطالبی که در کتابهایتان نوشتهاید بسیار شستهرفتهتر و نظمیافتهتر از مطالبی است که در پاسخ به سؤالات طرح شده از طریق سایتتان عرضه کردهاید؟ آیا بهتر نیست که سؤالات در اختیار شما گذاشته شود و شما سر فرصت و به صورت مکتوب به آنها پاسخ بدهید تا پاسخ سؤالات هم مانند مطالبی که در کتابهایتان مینویسید شستهرفته و منظم باشد؟
مصفا: خیلی به نظرم فرق نداشته باشند. منتها چون در کتابها با فرصت کافی سؤالات شستهرفته آمده حالا به نظر میآید که دیگر اینها (یعنی سوالات مطرح شده از طریق سایت) شستهرفته نیست. ضمناً سؤالاتی که در کتابها آمده در ارتباط با یک متن خاص است، ولی سؤالات در اینجا پراکنده است.
- و آن وقت یک چیز دیگر هم که هست سؤالاتی که دوستان در سایت میفرستند اگر من برای شما نخوانم ? یعنی سؤالاتی که واقعاً مهمل هستند خوب من میدانم که مهمل هستند، روشن نیستند و اینها. اگر نخوانم دوستان گلهمند میشوند که چرا سؤال من را نخواندی اگر هم بخوانیم که خوب یک چیزهای پراکنده و ناروشنی هستند. به هر حال بنده از این به بعد یک فیلتر خیلی سختتری بر انتخاب سؤالات خواهم گذاشت. از دوستان خواهش میکنیم از این به بعد حتماً سؤالات قبلی را بخوانند ما دیگر خیلی کمتر در بخش پرسش و پاسخ به سوالات تکراری و بیمعنا جواب میدهیم.
سؤال 28: آیا یک انسان رها شده از هویت فکری دیگر به نماز خواندن نیازی ندارد؟
مصفا: این بارها در مثنوی مطرح شده و یک عدهای به مثنوی ایراد گرفتهاند که چرا گفته وقتی انسان از پل گذشت دیگر نیازی به پل ندارد و غیره و غیرو. من هم جوابهایی دادهام. [بنابراین] چرا ایشان دوباره سؤال کرده است؟!
- بله، یک بین مثنوی هم هست که: ?چون شدی بر بامهای آسمان/ سرد باشد جستجوی نردبان?
مصفا: احسنت، آره.
- کسی که رها شده آیا نماز خواندن یا Meditation میتواند حکم یک حصن(= قلعه، دژ، گارد) را برایش داشته باشد؟
مصفا: بله، هم برای خودش و هم اصولاً برای جامعه میتواند داشته باشد.
- یعنی تداوم نماز خواندن میتواند برایش حکم یک حصن را داشته باشد؟
مصفا: بله، میتواند حکم یک حصن را داشته باشد.
سؤال 29: آیا حالتهای فطری از طریق عبادتهایی مانند نماز عمق و شدت بیشتری مییابند؟
مصفا: به نظرم میشود جوابش را مثبت داد، که بله. معلوم است که وقتی حالتهای فطری انسان آلوده به عوامل اجتماعی شد، ضعیف میشوند، لااقل رشد نکرده باقی میمانند، با مانع برخورد میکنند. در حالیکه این عبادتها جلوی این را باز میگذارد.
سؤال 30: به نظر شما آیا اخلاقیات که خود پدیدآورنده نظام ارزشگذاری هستند در تشکیل هویت فکری نقشی دارند؟ اگر جواب مثبت است نقش دین که خود مروج اخلاق است در زندگی آدمی چیست؟ مخرب است یا نه؟
مصفا: این سؤال روشن نیست.
- من فکر میکنم شما درباره اخلاقیات در کتاب ?آگاهی? این موضوع را خیلی مفصل توضیح دادهاید.
مصفا: همه چیز را من توضیح دادهام. در اینها (سؤالات) بسیار سؤال نادر پیدا میشود که قبلاً جواب داده نشده باشد.
- بعد این که ایشان مثلاً نوشتهاند که ?نقش دین که مروج اخلاق است? من فکر میکنم دین را به هر حال باید دید با چه تعریفی ...
مصفا: نقش دین ترویج اخلاق نیست، ترویج فطرت است و اگر هم جایی از اخلاق صحبت شده میگوید که تو ای انسان این اخلاق اعتباری را بردار تا آن اخلاق فطریات تبلور و تجلی پیدا کند.
سؤال 31: نظرتان در مورد ?کارلوس کاستاندا? و نظرات او چیست؟ او از سکوت درونی یا ادراک بدون انگ مثبت یا منفی و ... [صحبت میکند. نظرتان در اینباره] چیست؟
مصفا: با ?کاستاندا? خیلی آشنا نیستم.
سؤال 32: آیا با تحلیل رفتن جسم یعنی با پیر شدن، عشق کم میشود؟ در اواخر کتاب ?تعالیم کریشنامورتی? یکجا تناقضی وجود دارد. یکجا کریشنامورتی میگوید که با تحلیل رفتن جسم، عشق کم میشود، یکجا میگوید که نه [کم نمیشود].
مصفا: به نظر من هم کم میشود برای اینکه من در آخرین تحلیل عشق را به معنای واقعی عبارت از انرژی میدانم و انرژی ضعیف میشود.
- انرژی با مادّه ارتباط مستقیم دارد...
مصفا: به نظرم [ارتباط دارد].
سؤال 33: آیهای در قرآن هست که میگوید *والعاقبه للمتقین* این آیه یعنی چی؟
مصفا: نمیدانم. شاید معنیاش این باشد که انسانی از زندگی بهره میبرد که متقی است. مثلاً یک همچین چیزی. نمیدانم.
سؤال 34: مرگ با مسئولیت خود در پیری یا بیماری. الان یک بحثی هست که در اروپا و آمریکا و اینها هست و آن اینکه کسی که بیمار است و میدانند که این فقط زجر میکشد، ازش اجازه بگیرند که بکشندش. آیا این کار عاقلانه و درستی است؟ که دیگر زجر نکشد.
مصفا: این نه منطقی است و نه به نظرم در اسلام یک همچین چیزی اجازه داده شده و من تعجب میکنم که چرا پزشکان این کار را میکنند. میدانی این یک دلیل منطقی هم دارد. یک زمانی بیماری سل بدون تردید و استثناء انسان را میکشت. امروز بیماری سل را بدون استثناء خوب میکنند. من میگویم آن روزی که مثلاً واکسن یا قرص یا هر چیزیاش را کشف کردند اگر یک ثانیهء قبل ده نفر بیمار سلی را کشته بودند و مثلاً حتّی قلبشان را به دیگران داده بودند و یک ثانیهء بعد این دارو کشف شده بود، تکلیف اینها چی میشده؟ یک همچین امکانی وجود دارد. فرض کنید که من سال گذشته یک دوستی به حال کُما رفت، قلبش را هم دادند به یک نفر دیگر و میدانستند که قطعاً میمیرد ولی از کجا معلوم که یک ثانیهء بعد با این اکتشافاتی که پیش میآید همان مغز از کار افتاده را دوباره به کار نیندازند؟ درست است که در حال حاضر نیست ولی منطقاً باید حساب احتمالات و منطق را در نظر گرفت. همان مثالی که دربارهء سل میگویم. دختر خالهء من سل داشت، گفتند این قطعاً میمیرد ولی اتّفاقاً مصادف شد با کشف همان دارو یا نمیدانم واکسن یا هر چیزی؛ سی سال بعد از آن زنده بود!
سوال 35: اگر گفتگوهای درونی تجلی بیرونی به صورت صوت و کلمات نیابند آیا مفید است؟ آیا در کمرنگ شدن هویّت فکری موثر است؟
- میخواهد بگوید که: من با خودم حرف میزنم، گفتگوی درونی دارم، اما اینها را بیرون نیاورم، یعنی حرف بیرونی نزنم؛ فقط سکوت بیرونی هم بکنم این مفید است؟
مصفا: فرض کن که میدانم که داود لیسانس است و من دیپلمه هستم. بعد، گفتگوی درونیام این است که "خوب است که امشب که داود را دیدم بهش بگویم که من پسر فلان کس هستم، یک باغ آنجا داریم و یک خانه آنجا داریم" و اینها. اینها جبران یک نقیصه است. حالا من نمیدانم چی بگویم. تا زمانی که من نیاز دارم به اینکه خودم را با داود مقایسه کنم و از داود برتر باشم این گفتگوها هستند. حالا میخواهد درونی باشد میخواند بیرونی باشد. خیلی تاثیری ندارد.
سؤال 36: آیا تجدید فراش با اصالت انسانی سازگار است؟ یک خانم این را پرسیدهاند.
مصفا: نمیدانم. من که تجدید فراش نکردهام! (خندهء مصفا)
سؤال 37: چرا نیروی عشق هویّت فکری را از بین نمیبرد؟
مصفا: برای اینکه هویّت فکری فوقالعاده نیرومند است. در کودکی حاکم بر ما شده است و ما ازش ترسیدهایم، ما را بچّه ترس کرده است. یکجاهایی جواب دادهام.
سؤال 38: چرا یک چیز واقعی، یعنی عشق، یک چیز غیرواقعی، یعنی هویّت فکری، را از بین نمیبرد؟!
مصفا: در عین اینکه سؤال دقیق، ظریف و علمیئی است، نمیشود جوابش را داد! که چرا عشق که جزئی از انسان است شور هستی است، چرا نمیآید این را خورد کند، از بین ببرد، متوقفش کند و این چه قدرتی دارد؟ برای اینکه خشم الان حاکم است. خشم یک مانع بسیار بزرگ است.
- آیا انرژی خشم همان انرژی عشق نیست که در خدمت هویّت فکری است؟
مصفا: من فکر میکنم چنین چیزی هست. یعنی که یک انرژی در انسان هست که اگر خشم نباشد بهش میگوییم انرژی عشق، و حرکت میکند. در حالیکه خشم همان انرژی را اکنون مصرف میکند و آلوده میکند.
- در خدمت هویّت فکری.
مصفا: در خدمت هویّت فکری. به همین جهت است که عشق در حال حاظر در ما ضعیف است. چون انرژیاش برای هویّت فکری مصرف میشود. خشم انرژی عشق را مصرف میکند.
- یک سؤال دیگری هم که دیروز در جلسه مطرح شد و فرصت نشد که خوب بهش پاسخ بدهی این بود که: هر عضوی از این ارگانیسم در راستای صیانت نفس است امّا ذهن اینطور نیست. چهطوری است که ذهن بر خلاف حرکت ارگانیسم حرکت میکند؟ چی شده؟ چرا اینطور شده؟
مصفا: من تنها پاسخی که میتوانم بدهم این است که قدرت خشم باعث شده که اینجور بشویم. ما را از کودکی خیلی آزارمان میدهند و بنابراین این انرژی فکر، انرژی عشق همه به خدمت انتقام میآیند. در کودکی که به خدمت توهّم. در کودکی مادرم به من میگوید "تو حقیری باید متشخص بشوی" مثل اینکه در کتاب ?نامهای به ندیدهام? نوشتهام که رفتهرفته که آدم بزرگ میشود درک میکند که اینها دارند دروغ میگویند. بنابراین "هستی" و اینکه "من باید یک چیزی باشم" فینفسه برای خود هستی از بین میرود، اعتبارش را از دست میدهد و آنوقت نفس خود خشم ورزیدن مطرح میشود به دلیل این آزارها. و آنوقت انسان هویّت فکری را درست است که جستجو میکند ولی به عنوان وسیلهای برای آزار و خشم ورزیدن. در آغاز هویّت را به خاطر خود هویّت جستجو میکند ولی بعداً اصلاً هویّت اعتبار خودش را از دست میدهد و انسان جستجویش میکند برای اینکه به وسیلهء آن، خشمش را ارضا کند.
سؤال 39: یک جایی شما گفتهاید که زندگی از زیر پای شما میلغزد و میگذرد و شما متوجّه نیستید. حال، در لغریدن پیرامونمان چه ضایعهای وجود دارد یعنی حالا ما این طبیعت و زیباییهایش را هم نبینیم، چه اشکال دارد؟
مصفا: پس خودت را ملامت نکن. بابت هیچ چیز خودت را ملامت نکن. این مثال خاص را کنار بگذار. اگر فکر میکنی که مثلاً موفّق نشدی، اشکالی ندارد، اگر فکر میکنی دیپلم نگرفتی، لیسانس نگرفتی اشکال ندارد، اگر فکر میکنی که چرا مادرت کُلفت بود یا خودت کُلفتی، اشکال ندارد، خودت را ملامت نکن.
- یک چیز دیگر در رابطه با این سؤال، بعضیها اینطوری میپرسند که مثلاً ما رها هم نشویم چه اشکال دارد؟!
مصفا: خودت را ملامت نکن. نشو! همینیه که هست! من اسیرم، همین را هم میپذیرم. اگر واقعاً بپذیریم تمام است، مسئلهای نیست! ولی نمیپذیریم. یک مثال دیگر را بزن. مثل اینکه من خودم انگشتم را گذاشتهام روی چشمم، حالا بگویم "از اینکه انگشتم را روی چشمم گذاشتهام احساس رضایت میکنم"! اصلاً چرا گذاشتهام؟! و آیا میتوانم احساس رضایت کنم؟! من کورم، خودم انگشتم را گذاشتهام روی چشمم؛ نمیتوانم حرکت کنم؛ نمیتوانم راضی باشم. این فقط یک تئوری است که میگوید "احساس رضایت کنم"! آنوقت میدانی بدبختی انسان چیست؟ در حال حاظر به هر حال تو خودتی که انگشتت گذاشتهای روی چشمت و آنوقت کورانه حرکت میکنی و زندگیات پر از ترس است؛ رضایت و عدم رضایت نیست. از زندگی میترسیم. من الان میترسم از اینکه مثلاً فرض کن تو کشف کنی که مادرم کُلفت بوده!
------
» جهت تهیهٔ DVD کامل وبسایت محمدجعفر مصفا، حاوی تمامی فایلهای سایت از جمله فایلهای تمامی جلسات، پرسش پاسخها، قطعهویدیوها، مصاحبهها و گفتگوها و ...، به صفحهٔ تماس با ما مراجعه نمایید.
» برای اطلاع از تازههای سایت، انتشار هر کتاب، مقاله یا مصاحبهٔ جدید، انتشار محتوای تازه و برگزاری جلسات خودشناسی به سخنرانی محمدجعفر مصفا، میتوانید در بخش خبرنامه عضو شوید.
» برای اطلاع از تازههای سایت، انتشار هر کتاب، مقاله یا مصاحبهٔ جدید، انتشار محتوای تازه و برگزاری جلسات خودشناسی به سخنرانی محمدجعفر مصفا، میتوانید در بخش خبرنامه عضو شوید.
هیچ نظری موجود نیست :
ارسال یک نظر
» لطفاً نظر خود را به خط فارسی بنویسید.
» اگر مایل به تماس با مدیر سایت یا محمدجعفر مصفا هستید، فقط از طریق صفحهٔ "تماس با ما" و ارسال ایمیل اقدام کنید.