پاسخ پرسشهای مطرح شده تا تاريخ ۱۱ مرداد ۱۳۸۳
چنانچه تا تاريخ فوق پرسشی مطرح نمودهايد، میتوانيد پاسخ آن را در زير دريافت کنيد.
برای دريافت اين فايل صوتی که حاوي پاسخ پرسشها با صدای محمدجعفر مصفا است، با كليد سمت راست ماوس بروي لينک موردنظر كليك كرده و Save Target As را انتخاب نمائيد:
پس از دريافت فايل، آن را با هر برنامهای که mp3 پخش میکند، ميتوانيد بشنويد.
متأسفانه فایل صوتی این پرسشپاسخ با کیفیت نامطلوبی ضبط شده است. لذا بهتر است از متن آن استفاده نمایید. پرسش پاسخهای بعدی کیفیتهای مطلوب و بهتری دارند.
همچنين ميتوانيد با کليک کردن دکمهٔ پخش، اين پرسشپاسخ را (بدون دانلود) گوش دهيد:
چنانچه احیاناً نتوانستید از روشهای فوق استفاده نمایید، از پوشهٔ مربوط به فایلهای پرسشپاسخ در یکی از سه آرشیو بزرگ سایت میتوانید دانلود نمایید:
-----
متن فایلهای صوتی پرسشپاسخ شماره ۱:
+ همچنین میتوانید فایل PDF این متن را از ایـنـجـا دریافت کرده و بدون اتصال به اینترنت از روی کامپیوتر خود مطالعه نمایید.
سوال: "من" (هویت فکری) در شرایط امروزی مشکلات زیادی توليد کرده، اما اگر آن را کنار بگذاریم آن وقت تکالیف اخلاقی هم پایهء منطقی نخواهند داشت و همچنین عشق به روش امروزیاش. زیرا هر دو این موارد بر پایه وجود "من" قرار دارند. مگر آن که گفته شود "من" را در مسائل اخلاقی و تکالیف اجتماعی، یعنی جرم و جنایت، بایستی داشت اما در بقیه موارد، نه. در این صورت حرفهای شما حالت پند و نصیحت و عملگرایی پیدا میکند.
مصفا: خوب این سوالش چیست؟ مشخص نیست که سوال چیست. اصلا سوال نکردهاند.
سوال: من فکر را حذف کردهام، ولی به خلاء رسیدم. هیچ فراآگاهیئي نیامد. بعد از مدتی شخصی شدم که شناخت دارد ولی در عمل عادتمند است. بعد فکر کردم که يا شما نمیخواهید منطقی را که شناخت در آن است، بگویید یا خود نمیدانید و در تسلسلی گیر کردهاید و فکر را رد میکنید.
مصفا: مشخص نیست که اصلا سوال چیست.
سوال: چیزهایی که شما به عنوان فکر مردود شناختهاید مثل مقایسات افکار منفی از یک نظر درست است ولی شما دست به تعمیم زدهاید و فکر را به طور کلی رد کردهاید. جاهایی هم هست که فکر کردن لازمهء زندگی است و وسیله قدرت انسان. نظر شما چیست؟
مصفا: بقیه سوالات ایشان را نخوانید. جواب ایشان این است که کتابها را با دقت نخواندهاند. من کجا فکر را تعمیم دادم؟! مگر من بارها تاکید نکردم که فکر در جاهایی که لازم است، باید انجام شود؟! فکر براي این است که من چگونه از تهران بروم به جابان، از جابان چگونه بروم به تهران یا اینکه چگونه غذا فراهم کنم. ولی فکر اینکه من حقیرم یا بیعرضهام یا مانند اینها، مخرب و زائدند. اصلا فکر نیستند. فکرهای هوایی یا توهم هستند و در حالی که من این معنا را در کتابها توضیح دادهام، شما چطور چنین حرفی را میزنید؟
سوال: آیا فکر نمیکنید علت اینکه ذهن دست از گفتگوی درونی برنمیدارد وحشت آن از بیکار بودن باشد؟ به عبارتی ذهن ترجیح میدهد که حتی گفتگوی درونی زجرآوری داشته باشد تا آنکه خالی باشد در مقایسه میتوان این وضع را اینگونه تجسم کرد. یک ذهن فاقد گفتگوی درونی ولو زجرآور شبیه فضای خالی بین کرات است و یک ذهن مشغول به یک گفتگوی درونی، حتی اگر زجرآور باشد تا چه رسد به اینکه خوشایند نباشد، شبیه سطح کره زمین شلوغ و شاید کثیف و پر از همهمه. شاید ذهن از آن فضای خالی میترسد.
مصفا: در کتابها هم توضیح دادهام که یکی از عوامل دست نکشیدن ذهن از گفتگوی درونی، ترس از خالی بودن است.
سوال: فرض کنیم که ذهن از افکار زائد و منیت در لحظهای، رها شد. حالا میخواهد به امور روزمره مثل درآمد، خانواده و یا ازدواج بپردازد. حالا ذهن چگونه باید بیندیشد که در زندگی ناکام نماند و بازنده نباشد؟
مصفا: کسی که این سوال را مطرح میکند معلوم است که کتابها را خوب نخوانده است. "بازنده" و "برنده" کدام است؟! اینها (بازنده و برنده) از جمله افکار باطلند.
سوال: من با مطالعه کتابهای کریشنامورتی، شما و آقاي پیمان آزاد مدتها است که نتیجه مطلوبی گرفتهام و دو وبلاگ یا سایت اینترنتی با اسامی رسول آفتاب و گوهر عشق دارم که در همین وبلاگ نیز لینک دارند. اما بنده شاعر هستم نه نویسنده. تلفنی قبلاً با شما گفتگوی مجملی داشتم. میخواستم نظر شما را درباره نوشتههای خودم بدانم.
مصفا: من تا الان سایت شما را ندیدهام.
سوال: آدمی که موفق شود هویت فکری را کنار بگذارد آیا فاقد احساس میشود؟ اگر اینطور است آیا زندگی فاقد احساسات کسلکننده نیست؟ و اگر باز هم دارای احساسات هست، منبع و خاستگاه آن احساسات چیست؟
مصفا: این سوال دقیقی نیست. در کتابها توضیح دادهام.
سوال: صرف نظر از اینکه انسان ایدهآل فاقد احساسات، امر مطلوبی هست یا نه، این موضوع که خود شما هم در یکی از ترجمههایتان مطرح کردهاید ذهن (ذهن سوالکننده) را مشغول کرده که چرا خیلی کم راجع به روشهای کنار نهادن "من" توضیح وجود دارد. همان چیزی که شما اسمش را لم یا قلق میگذارید.
مصفا: سوالی پرسیده نشده. من هر آنچیزی که به ذهنم رسیده، گفتهام. از این به بعد هم اگر چیزی به ذهنم برسد میگویم.
سوال: در صفحه ۹۳ کتاب زندگی و مسائل، پاراگراف اول با جوانی صحبت میشود. در این پاراگراف برای او یک "من" در نظر گرفته شده که مورد انتقاد قرار میگیرد. آیا "من" او را مورد انتقاد قرار دادن در حالی که مطرح میشود که "من" یک توهم است، چگونه بایستی فهمیده شود؟ خصوصاً که درست در پاراگراف بعد، سفارش به جدی بودن میشود. مواردی شبیه به این مورد، در کتابهای نوشتهشده توسط ذهن ارگانیسم شما بسیار دیده میشود. ذهن این ارگانیسم (ذهن سوالکننده) به ذهن ارگانیسم شما ارادت میورزد.
مصفا: ارادت ميورزد؟! نميدانم چه بگويم! ... اصلاً سوالی نکردهاند...
سوال: من با مردی که تقریبا نزدیک به ۲۰ سال از خودم کوچکتر است آشنا شدهام و هر دو دلباخته یکدیگر شدهایم. نظر شما در این مورد چیست؟
مصفا: به نظر من اصلاً دلبسته شدنش، نیست. چه دلبستگیای؟!...
سوال: چطور میشود بفهمیم که عملکردهای ما طبیعی هستند يا نه؟ مثلاً تسلیم شدن در هنگام دعوا یا خجالتی بودن. چطور میتوان فهمید که این عملکردها طبیعی هستند؟
مصفا: در کتابها توضیح دادهام.
سوال: من کتاب "با پیر بلخ" را خواندم. بسیار عالی بود. آیا شما برنامه مهندس شاهبازی را در تلویزیون ITN نگاه میکنید؟ نظرتان چیست؟
مصفا: من این برنامه را ندیدهام.
سوال: شما تقدیر و قضا و قدر را چگونه تعریف میکنید؟
مصفا: در کتابها دربارهاش صبحت کردهام.
سوال: آیا این کتاب (کتاب تفکر زائد) برای اولین بار بدین طریقی که در آن آمده که شامل تفکر Active و Passive است و تاکید بر لزوم در تفکر Passive بودن این شیوه را اکتشاف نمودهايد...؟
مصفا: خیر، برای اولین بار نیست چرا که در قرآن و اسلام هم این مطلب (تفکر بیهوده نکردن) آمده است. یکی از سفارشات حضرت پيامبر اسلام این بوده است که اصولاً از هر حرکت غیرمفید پرهیز کنید. یعنی از یک اندیشه غیرمفید، از یک قدم غیرمفید، از یک رفتار غیرمفید. حالا آن چیزی که ما به آن تفکر Active میگوییم، چه فایدهای برای شما دارد؟ هیچی. بنابراین در اسلام به این موضوع به طور کلی اشاره شده، منتها ما اهل توجه نیستیم.
سوال: با توجه به اینکه افراد غیر سالم در دنیا نیز وجود دارند و خطراتی که از ناحیه آنها متوجه انسان میشود نیز واقعی است، آیا دوری از آنها و یا در دل بیزار بودن از آنها مخالف تفکر Passive است یا نه؟
مصفا: نه، مثلاً مولوی این طور میگوید که "جمله قرآن شرح خبث نفسهاست"، انسان باید عمیقاً توجه کند که نفسها خبیثند و انسان باید تا آنجا که میتواند از آنها پرهیز کند، نه اینکه درگیر بشود. من در کتاب "تفکر زائد" این تشبیه را کردهام که در دهی، همه افراد آن ده، چشم خود را بستهاند و کولهباری از سنگ را هم بر روی سر خود گذاشته و با خود راه میبرند، آیا این صحیح است که من بگویم چون همه این کار را میکنند من هم باید این کا را بکنم؟! نه، من از آنها خارج میشوم و کاری را که آنها میکنند، نمیکنم. این پاسخ سوال شماست.
سوال: علاج بیماریهای روانی مثل افسردگی، وسواس و غیره واقعاً چیست؟ و روانشناسی به نظر شما با توجه به مطالب کتاب، بالاخره کارایی دارد یا نه؟ و این همه نظریات و روانشناسان و درمانهای آنها که میبینیم و میشنویم پس چیست؟ آیا امور واقعیاند یا نه؟
مصفا: وقتی که خودتان میگویید این همه نظریات متفاوت درباره روانکاوی وجود دارد، کدام یک از آنها راست است؟ اصلا صورت مسئلهء انسان در روانکاوی و روانشناسی روشن نیست. وقتی روشن نیست، معنیاش آن است که درمان هم پیدا نکردهاند. خودشان هم یکدیگر را قبول ندارند. مثلا یکی فروید را قبول ندارد، آن یکی اریک فروم را قبول ندارد، کارن هورنای هیچ کدامشان را قبول ندارد، بعضیها هم هورنای را قبول ندارند... بنابراین سرگردانند و هیچ کاری هم انجام نمیدهند.
- : بخشی هم در سایت هست به اسم گفتگو. عدهای میآیند بین خودشان گفتگو میکنند یعنی سوالی از شما نمیپرسند و بین خودشان یک سری مباحث را گفتگو میکنند و در حقیقت تبادل نظر میکنند. یک صحبت جالبی که در یکی از یادداشتها بود اين بود که، یک نفر یک لمی را پیشنهاد کرده و آن اینکه انسان از خودش به عنوان سوم شخص یاد بکند، اگر چه هنوز به آن آگاهی نرسیده باشد، مثلاً از خودش بعنوان "او" یا "این شخص" نام ببرد.
مصفا: بد هم نیست. ولی اینها درمان اساسی نیست. این کارها به تعبیر کریشنامورتی مانند شانه کردن موي سر است، یا مثلاً رقص سماع هم همینطور. سماع کاربردی ندارد. اصل بر آگاهي است.
مصفا: خوب این سوالش چیست؟ مشخص نیست که سوال چیست. اصلا سوال نکردهاند.
سوال: من فکر را حذف کردهام، ولی به خلاء رسیدم. هیچ فراآگاهیئي نیامد. بعد از مدتی شخصی شدم که شناخت دارد ولی در عمل عادتمند است. بعد فکر کردم که يا شما نمیخواهید منطقی را که شناخت در آن است، بگویید یا خود نمیدانید و در تسلسلی گیر کردهاید و فکر را رد میکنید.
مصفا: مشخص نیست که اصلا سوال چیست.
سوال: چیزهایی که شما به عنوان فکر مردود شناختهاید مثل مقایسات افکار منفی از یک نظر درست است ولی شما دست به تعمیم زدهاید و فکر را به طور کلی رد کردهاید. جاهایی هم هست که فکر کردن لازمهء زندگی است و وسیله قدرت انسان. نظر شما چیست؟
مصفا: بقیه سوالات ایشان را نخوانید. جواب ایشان این است که کتابها را با دقت نخواندهاند. من کجا فکر را تعمیم دادم؟! مگر من بارها تاکید نکردم که فکر در جاهایی که لازم است، باید انجام شود؟! فکر براي این است که من چگونه از تهران بروم به جابان، از جابان چگونه بروم به تهران یا اینکه چگونه غذا فراهم کنم. ولی فکر اینکه من حقیرم یا بیعرضهام یا مانند اینها، مخرب و زائدند. اصلا فکر نیستند. فکرهای هوایی یا توهم هستند و در حالی که من این معنا را در کتابها توضیح دادهام، شما چطور چنین حرفی را میزنید؟
سوال: آیا فکر نمیکنید علت اینکه ذهن دست از گفتگوی درونی برنمیدارد وحشت آن از بیکار بودن باشد؟ به عبارتی ذهن ترجیح میدهد که حتی گفتگوی درونی زجرآوری داشته باشد تا آنکه خالی باشد در مقایسه میتوان این وضع را اینگونه تجسم کرد. یک ذهن فاقد گفتگوی درونی ولو زجرآور شبیه فضای خالی بین کرات است و یک ذهن مشغول به یک گفتگوی درونی، حتی اگر زجرآور باشد تا چه رسد به اینکه خوشایند نباشد، شبیه سطح کره زمین شلوغ و شاید کثیف و پر از همهمه. شاید ذهن از آن فضای خالی میترسد.
مصفا: در کتابها هم توضیح دادهام که یکی از عوامل دست نکشیدن ذهن از گفتگوی درونی، ترس از خالی بودن است.
سوال: فرض کنیم که ذهن از افکار زائد و منیت در لحظهای، رها شد. حالا میخواهد به امور روزمره مثل درآمد، خانواده و یا ازدواج بپردازد. حالا ذهن چگونه باید بیندیشد که در زندگی ناکام نماند و بازنده نباشد؟
مصفا: کسی که این سوال را مطرح میکند معلوم است که کتابها را خوب نخوانده است. "بازنده" و "برنده" کدام است؟! اینها (بازنده و برنده) از جمله افکار باطلند.
سوال: من با مطالعه کتابهای کریشنامورتی، شما و آقاي پیمان آزاد مدتها است که نتیجه مطلوبی گرفتهام و دو وبلاگ یا سایت اینترنتی با اسامی رسول آفتاب و گوهر عشق دارم که در همین وبلاگ نیز لینک دارند. اما بنده شاعر هستم نه نویسنده. تلفنی قبلاً با شما گفتگوی مجملی داشتم. میخواستم نظر شما را درباره نوشتههای خودم بدانم.
مصفا: من تا الان سایت شما را ندیدهام.
سوال: آدمی که موفق شود هویت فکری را کنار بگذارد آیا فاقد احساس میشود؟ اگر اینطور است آیا زندگی فاقد احساسات کسلکننده نیست؟ و اگر باز هم دارای احساسات هست، منبع و خاستگاه آن احساسات چیست؟
مصفا: این سوال دقیقی نیست. در کتابها توضیح دادهام.
سوال: صرف نظر از اینکه انسان ایدهآل فاقد احساسات، امر مطلوبی هست یا نه، این موضوع که خود شما هم در یکی از ترجمههایتان مطرح کردهاید ذهن (ذهن سوالکننده) را مشغول کرده که چرا خیلی کم راجع به روشهای کنار نهادن "من" توضیح وجود دارد. همان چیزی که شما اسمش را لم یا قلق میگذارید.
مصفا: سوالی پرسیده نشده. من هر آنچیزی که به ذهنم رسیده، گفتهام. از این به بعد هم اگر چیزی به ذهنم برسد میگویم.
سوال: در صفحه ۹۳ کتاب زندگی و مسائل، پاراگراف اول با جوانی صحبت میشود. در این پاراگراف برای او یک "من" در نظر گرفته شده که مورد انتقاد قرار میگیرد. آیا "من" او را مورد انتقاد قرار دادن در حالی که مطرح میشود که "من" یک توهم است، چگونه بایستی فهمیده شود؟ خصوصاً که درست در پاراگراف بعد، سفارش به جدی بودن میشود. مواردی شبیه به این مورد، در کتابهای نوشتهشده توسط ذهن ارگانیسم شما بسیار دیده میشود. ذهن این ارگانیسم (ذهن سوالکننده) به ذهن ارگانیسم شما ارادت میورزد.
مصفا: ارادت ميورزد؟! نميدانم چه بگويم! ... اصلاً سوالی نکردهاند...
سوال: من با مردی که تقریبا نزدیک به ۲۰ سال از خودم کوچکتر است آشنا شدهام و هر دو دلباخته یکدیگر شدهایم. نظر شما در این مورد چیست؟
مصفا: به نظر من اصلاً دلبسته شدنش، نیست. چه دلبستگیای؟!...
سوال: چطور میشود بفهمیم که عملکردهای ما طبیعی هستند يا نه؟ مثلاً تسلیم شدن در هنگام دعوا یا خجالتی بودن. چطور میتوان فهمید که این عملکردها طبیعی هستند؟
مصفا: در کتابها توضیح دادهام.
سوال: من کتاب "با پیر بلخ" را خواندم. بسیار عالی بود. آیا شما برنامه مهندس شاهبازی را در تلویزیون ITN نگاه میکنید؟ نظرتان چیست؟
مصفا: من این برنامه را ندیدهام.
سوال: شما تقدیر و قضا و قدر را چگونه تعریف میکنید؟
مصفا: در کتابها دربارهاش صبحت کردهام.
سوال: آیا این کتاب (کتاب تفکر زائد) برای اولین بار بدین طریقی که در آن آمده که شامل تفکر Active و Passive است و تاکید بر لزوم در تفکر Passive بودن این شیوه را اکتشاف نمودهايد...؟
مصفا: خیر، برای اولین بار نیست چرا که در قرآن و اسلام هم این مطلب (تفکر بیهوده نکردن) آمده است. یکی از سفارشات حضرت پيامبر اسلام این بوده است که اصولاً از هر حرکت غیرمفید پرهیز کنید. یعنی از یک اندیشه غیرمفید، از یک قدم غیرمفید، از یک رفتار غیرمفید. حالا آن چیزی که ما به آن تفکر Active میگوییم، چه فایدهای برای شما دارد؟ هیچی. بنابراین در اسلام به این موضوع به طور کلی اشاره شده، منتها ما اهل توجه نیستیم.
سوال: با توجه به اینکه افراد غیر سالم در دنیا نیز وجود دارند و خطراتی که از ناحیه آنها متوجه انسان میشود نیز واقعی است، آیا دوری از آنها و یا در دل بیزار بودن از آنها مخالف تفکر Passive است یا نه؟
مصفا: نه، مثلاً مولوی این طور میگوید که "جمله قرآن شرح خبث نفسهاست"، انسان باید عمیقاً توجه کند که نفسها خبیثند و انسان باید تا آنجا که میتواند از آنها پرهیز کند، نه اینکه درگیر بشود. من در کتاب "تفکر زائد" این تشبیه را کردهام که در دهی، همه افراد آن ده، چشم خود را بستهاند و کولهباری از سنگ را هم بر روی سر خود گذاشته و با خود راه میبرند، آیا این صحیح است که من بگویم چون همه این کار را میکنند من هم باید این کا را بکنم؟! نه، من از آنها خارج میشوم و کاری را که آنها میکنند، نمیکنم. این پاسخ سوال شماست.
سوال: علاج بیماریهای روانی مثل افسردگی، وسواس و غیره واقعاً چیست؟ و روانشناسی به نظر شما با توجه به مطالب کتاب، بالاخره کارایی دارد یا نه؟ و این همه نظریات و روانشناسان و درمانهای آنها که میبینیم و میشنویم پس چیست؟ آیا امور واقعیاند یا نه؟
مصفا: وقتی که خودتان میگویید این همه نظریات متفاوت درباره روانکاوی وجود دارد، کدام یک از آنها راست است؟ اصلا صورت مسئلهء انسان در روانکاوی و روانشناسی روشن نیست. وقتی روشن نیست، معنیاش آن است که درمان هم پیدا نکردهاند. خودشان هم یکدیگر را قبول ندارند. مثلا یکی فروید را قبول ندارد، آن یکی اریک فروم را قبول ندارد، کارن هورنای هیچ کدامشان را قبول ندارد، بعضیها هم هورنای را قبول ندارند... بنابراین سرگردانند و هیچ کاری هم انجام نمیدهند.
- : بخشی هم در سایت هست به اسم گفتگو. عدهای میآیند بین خودشان گفتگو میکنند یعنی سوالی از شما نمیپرسند و بین خودشان یک سری مباحث را گفتگو میکنند و در حقیقت تبادل نظر میکنند. یک صحبت جالبی که در یکی از یادداشتها بود اين بود که، یک نفر یک لمی را پیشنهاد کرده و آن اینکه انسان از خودش به عنوان سوم شخص یاد بکند، اگر چه هنوز به آن آگاهی نرسیده باشد، مثلاً از خودش بعنوان "او" یا "این شخص" نام ببرد.
مصفا: بد هم نیست. ولی اینها درمان اساسی نیست. این کارها به تعبیر کریشنامورتی مانند شانه کردن موي سر است، یا مثلاً رقص سماع هم همینطور. سماع کاربردی ندارد. اصل بر آگاهي است.
----
» برای شنیدن و خواندن تمامی پرسش پاسخهای انجام شده، اینجا کلیک کنید:
+ برای دریافت اطلاعات دربارهٔ نحوهٔ تهیه DVD کامل سایت، حاوی تمامی فایلهای سایت از جمله فایلهای تمامی جلسات، مصاحبهها و گفتگوها، به صفحهٔ سفارش محصولات مراجعه نمائید. (اینجـا کلیک کنید.)
» جهت تهیهٔ DVD کامل وبسایت محمدجعفر مصفا، حاوی تمامی فایلهای سایت از جمله فایلهای تمامی جلسات، پرسش پاسخها، قطعهویدیوها، مصاحبهها و گفتگوها و ...، به صفحهٔ تماس با ما مراجعه نمایید.
» برای اطلاع از تازههای سایت، انتشار هر کتاب، مقاله یا مصاحبهٔ جدید، انتشار محتوای تازه و برگزاری جلسات خودشناسی به سخنرانی محمدجعفر مصفا، میتوانید در بخش خبرنامه عضو شوید.
» برای اطلاع از تازههای سایت، انتشار هر کتاب، مقاله یا مصاحبهٔ جدید، انتشار محتوای تازه و برگزاری جلسات خودشناسی به سخنرانی محمدجعفر مصفا، میتوانید در بخش خبرنامه عضو شوید.
هیچ نظری موجود نیست :
ارسال یک نظر
» لطفاً نظر خود را به خط فارسی بنویسید.
» اگر مایل به تماس با مدیر سایت یا محمدجعفر مصفا هستید، فقط از طریق صفحهٔ "تماس با ما" و ارسال ایمیل اقدام کنید.